مثبت اندیشی یا واقع نگری؟

پرسش:

به نظر من مثبت اندیشی باعث می شود انسان به تحریف واقعیت بپردازد و خود را فریب دهد. هرجا با واقعیت تلخی روبرو شد، برای آن یک توجیه خوشایند بسازد و از کنار آن عبور کند؛ در حالی که واقعیت تغییر نکرده است و او بالاخره با آن روبرو می شود. این مثبت اندیشی تنها باعث می شود غافلگیر شود. چرا این قدر بر مثبت اندیشی تکیه شده است؟ مثبت نگری با واقع بینی چه تفاوتی دارد؟

 

پاسخ:

زمانی که انسان در زندگی اش با مسأله و مشکلی روبرو می شود، پاسخ هایی به آن مسأله می دهد تا آن را حلّ کند. اما همیشه پاسخ های انسان به حلّ مسأله منجر نمی شوند. زمانی که پاسخ های انسان بی نتیجه است، به او احساس درماندگی دست می دهد. در این هنگام، سؤال مهمی از خود می پرسد:«علّت شکست و درماندگیِ من چیست؟». افراد علت های مختلفی برای تبیینِ شکست در حلّ مسأله و بروز درماندگی می یابند که به این تبیین ها، «انتساب علت و معلولی» می گویند. انتساب های علت و معلولی در تصمیم گیری هایِ آینده فرد تأثیر زیادی دارند.

 

فردی که علّت شکست در ازدواجش را «بی عرضگیِ خودش» می داند، یک «تبیین درونی» ارائه می نماید و علت شکست را به ویژگی های درونیِ خودش نسبت می دهد. فردی که علت طلاقش را «بدبودنِ اوضاع اقتصادی و بیکاری» می داند، یک «تبیین بیرونی» برای مشکلش یافته است. انتسابِ «دورنی- بیرونی» اولین بُعد برای تبیین شکست است. فردی که شکست خورده، بُعدِ دیگری را نیز در نظر می گیرد. او با خود می اندیشد که «آیا علّت شکست من، چیزی همیشگی است یا موقّتی است؟». اگر فرد علّتِ شکست خود را پایدار بداند و تصور کند که همیشه من شکست می خورم، به این نتیجه می رسد که شکست خوردنِ او همیشگی است و احساس درماندگی اش در طول زمان ادامه خواهد یافت. اما اگر فرد علت شکست خود را ناپایدار و موقّتی بداند، پس از مدتی که دوباره با مشکلی روبرو می شود، احتمال موفقیّتش وجود دارد. پس بُعدِ دیگر برای تبیین شکست، بُعدِ «پایدار- ناپایدار» است.

 

در آخرین گام، فرد شکست خورده ممکن است با خود فکرکند که «آیا علت شکست او کلّی است و در همه زمینه ها موجب شکست می شود یا علت شکستش اختصاصی است و فقط در موقعیت های مشابه باعث این شکست می شود و در سایر زمینه ها موجب شکست نمی شود؟». به عنوان مثال فردی که زندگی اش به ایستگاه طلاق منتهی شده، ممکن است تصور کند که او در ارتباط برقرارکردن با دیگران و سایر زمینه های زندگی مهارتی ندارد. در این صورتْ نداشتن مهارت، موضوعی کلّی است و او انتظار شکست در سایر زمینه های زندگی را خواهد داشت. اما فرد دیگری که از همسرش جدا شده، ممکن است فکرکند که او مهارت ارتباط برقرارکردن با همسر را نمی داند؛ اما در برقراری ارتباط با همکار و رئیس و زمینه های دیگر مهارت کافی دارد و بنابراین نداشتن مهارتِ او، فقط به موضوع ارتباط با همسر اختصاص دارد.

 

انتساب های علت و معلولی در هنگام بروز موفقیت ها نیز در ذهن انسان نقش می بندند. برخی افراد موفقیت هایشان را به عوامل «بیرونی، ناپایدار و اختصاصی» نسبت می دهند و برخی دیگر موفقیت هایشان را «درونی، پایدار و کلّی» می دانند. دانشجویی که نمره بالا در امتحان را به خاطر شانس یا سادگی امتحان، موقّتی و مخصوص یک امتحان می داند، موفقیتش در امتحان را به عوامل «بیرونی، ناپایدار و اختصاصی» نسبت می دهد. اما دانشجویی که نمره بالا در امتحان را به خاطر زحمت هایش برای خواندن درس ها، ادامه دار و همیشگی و قابل تکرار در بقیه زمینه های درسی و زندگی می داند، موفقیت در امتحان را به عواملی «درونی، پایدار و کلّی» نسبت می دهد.  

 

فردی که برای شکست های زندگی، از انتساب های «درونی، پایدار و کلّی» و برای موفقیت ها از انتساب های «بیرونی، ناپایدار و اختصاصی» بیشتر استفاده می کند، فردی «بدبین» است و فردی که برای شکست های زندگی، از انتساب های «بیرونی، ناپایدار و اختصاصی» و برای موفقیت ها از انتساب های «درونی، پایدار و کلّی» بهره می برد، فردی «خوش بین و مثبت نگر» می باشد.

 

فرد مثبت اندیش در زندگی روی جنبه های خوب موضوعات متمرکز می شود و به جنبه های منفی توجه نمی کند. این فرد به این ترتیب سعی می کند روحیه اش را ارتقا دهد تا تغییرات مثبت در زندگی اش به وجود آورد. افرادی که طبق تعریف بالا بدبین هستند، مستعدّ افسردگی می باشند. افرادی که خوش بین و مثبت نگر می باشند، نسبت به افراد بدبین، بهتر با افسردگی مبارزه می کنند؛ در مدرسه، ورزش ها و در محیط کارْ پیشرفت بیشتری دارند و از سلامتیِ جسمانیِ بهتری برخوردارند(1).

 

در واقع بینیْ فرد همه جنبه های مثبت و منفیِ رویدادها را می بیند تا نگاهی معتدل به خود، دیگران و جهان داشته باشد. درست است که تفکر مثبت در کوتاه‌مدت سبب می شود احساس بهتری داشته باشیم؛ اما گاهی باعث می شود واقعیت را به صورت روشن نبینیم. از طرف دیگر مثبت نگری باعث می شود در شکست ها مسؤولیت را به گردن دیگران بیندازیم و از پذیرشِ مسؤولیتِ خود در شکست شانه خالی کنیم.

 

برای انتخاب بین خوش بینی و مثبت نگری از یک طرف و واقع بینی از طرف دیگر، باید از خود بپرسیم:«هزینه شکست در یک موقعیت چقدر است؟». اگر هزینه شکستْ زیاد می باشد، خوش بینی و مثبت نگری راهبرد اشتباهی است. مثلا برای فردی که تصمیم می گیرد تمام سرمایه اش را در یک طرحِ خلّاقانه و جدید سرمایه گذاری کند، هزینه شکستْ ورشکستگی است که مشکلات زیادی به بار خواهد آورد. اما اگر هزینه شکست خیلی زیاد نیست، بهتر است انسانْ مثبت نگر و خوش بین باشد. مثلا دانشجویی که به امید ارائه یک پژوهش جدید که تاکنون انجام نشده، موضوعی را انتخاب می کند، اگر شکست بخورد و نتایجِ پژوهشِ او معنادار نباشند، تنها مدتی از وقتش را تلف کرده است. در این موقعیت بهتر است دانشجوی مورد نظر خوش بین و مثبت نگر باشد.

 

 

 

پی نوشت:

 

1: روزنهان. دیوید ال، سلیگمن. مارتین ای پی، روانشناسی نابهنجاری (آسیب شناسی روانی)، (2001)، ترجمه یحیی سیدمحمدی، نشر ساوالان، 1386، ج2، ص67.

http://askdin.com/comment/1038422#comment-1038422