چرا امام جواد(ع) از دادن جواب امتناع کردند؟

سؤال: در جلسه مناظره ی امام جواد (علیه السلام) امام از پاسخ دادن امتناع نموده که چنین امری به معنای تثبیت پاسخ و تلقی اشتباه خواهد بود و چنین امری با وظایف امام سازگاری نخواهد داشت.

توضیح:
در جریان محاجه حضرت امام جواد الائمه علیه السلام با دانشمندان عصر خود میخوانیم: عياشی در تفسير خود از زرقان که همنشين و دوست احمد بن ابی دؤاد (از فقهای دربار معتصم عباسی) بود، نقل مي کند که گفت: روزی ابن ابی دؤاد از دربار معتصم عباسی برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد. گفتم: چه شده است که امروز اين چنين ناراحتی؟ گفت: در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جريانی پيش آمد که مايه شرمساری و خواری ما گرديد.
گفتم: چگونه؟ گفت: سارقی را به حضور خليفه آورده بودند که سرقتش آشکار شده و خود اقرار به دزدی کرده بود. خليفه طريقه اجرای حد و قصاص را پرسيد. عده ای از فقها حاضر بودند، خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر کردند، و محمد بن علی الرضا را هم خواست.
خليفه از ما پرسيد: حد اسلامی چگونه بايد جاری شود؟ من گفتم: از مچ دست بايد قطع گردد. خليفه گفت: به چه دليل؟ گفتم: به دليل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است، و در قرآن کريم در آيه تيمم آمده است: فامسحوا بوجوهکم و ايديکم. بسياری از فقيهان حاضر در جلسه گفته مرا تصديق کردند. يک دسته از علماء گفتند: بايد دست را از مرفق بريد. خليفه پرسيد: به چه دليل؟ گفتند: به دليل آيه وضو که در قرآن کريم آمده است:... و ايديکم الی المرافق. و اين آيه نشان مي دهد که دست دزد را بايد از مرفق بريد. دسته ديگر گفتند: دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجزاء مي شود.
چون بحث و اختلاف پيش آمد، خليفه رو به ابوجعفر محمد بن علی [ع] کرد و گفت: يا اباجعفر! شما در اين مسأله چه مي گوييد؟ و او گفت: علمای شما در اين باره سخن گفتند. من را از بيان مطلب معذور بدار. خليفه گفت: به خدا سوگند که شما هم بايد نظر خود را بيان کنيد.
محمد بن علی [ع] گفت: اکنون که من را سوگند مي دهی پاسخ آن را مي گويم. اين مطالبی که علما درباره حد دزدی بيان کردند خطاست. حد صحيح اسلامی آن است که بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام (شصت) قطع کرد. خليفه پرسيد: چرا؟ حضرت فرمود: زيرا رسول الله (ص) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود: پيشانی، دو کف دست، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمي ماند، و در قرآن کريم آمده است "و ان المساجد لله..." سجده گاه ها از آن خداست، پس کسی نبايد آنها را قطع کند.
معتصم از اين حکم الهی و منطقی بسيار مسرور شد، و آن را تصديق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع) قطع کردند
در رابطه با این داستان مطالب مختلفی به ذهن میرسد از جمله:

1. چرا امام جواد علیه السلام وقتی از او در مورد این مسئله سوال شد از دادن جواب صحیح امتناع کردند و فرمودند " من را از بيان مطلب معذور بدار" تا او را به خدا قسم دادند بعد ایشان ظاهرا مجبور به پاسخ شدند. مگر یکی از وظایف اصلی امامان تشریع شرع مقدس نیست؟ به چه دلیل نمی خواستند جواب دهند؟
2. فرض می کنیم حضرت را به خدا قسم نمی دادند و ایشان حکم صحیح را نمی گفت و دست سارق را از بازو قطع می کردند آیا مسئولیت این اشتباه و مسئولیت همه قطع دست ها از محل غلط تا امروز به عهده امام نبود؟

3. مطلب دیگر اینکه بر فرض ما دلیل امام جواد علیه السلام را بپذیریم که فرمودند: "در قرآن کريم آمده است "و ان المساجد لله..." سجده گاه ها از آن خداست، پس کسی نبايد آنها را قطع کند." اولا باید بگوییم مساجد از آن خداست و همان صاحب مساجد دستور داده است که دست را قطع کنید این منافاتی با حق خدا ندارد چون خود خدا که صاحب حق است دستور به این کار داده است .

 

 


جواب:
در تحلیل خبر حاکی از احتجاج امام جواد (علیه السلام) این نکات قابل تامل است:
1. سند این خبر ضعیف بوده و اساسا راویان شیعه ناقل آن نبوده اند؛ لذا فقها از این روایت در فتوا استفاده ننموده؛ بلکه از آن به عنوان شاهد استفاده کرده اند. هر چند از جهت عدم مغایرت حکم آن از این خبر به عنوان یکی از احتجاجات اهل بیت (علیهم السلام) یاد شده است.

2. صرف نظر از سند روایت و پذیرش مفاد آن جهت استنکاف ابتدایی امام (علیه السلام) بر ما پوشیده است؛ لذا از عدم علم ما نمی توان نتیجه ای بر فعل امام (علیه السلام) مترتب ساخت؛ زیرا می دانیم امام در هر حال عمل به وظیفه خود می کند.

3. باید توجه داشت که امام (علیه السلام) در این جلسه، ‌نه به عنوان حجت خدا؛ بلکه به عنوان یکی از عالمان زمان به جلسه ی معتصم دعوت شده است؛ لذا سخن آنحضرت (صرف نظر از فضای تقیه برای امام) تنها به عنوان یک نظر و نه حجت شرعی در نزد مخالفین مطرح بوده است. توجه به این نکته که امام از پاسخ ابتدایی به معتصم استنکاف نمودند خود بیانگر وجود چنین شرایطی است؛ علاوه بر آنکه شاید این امر از باب توجه به این حقیقت بوده که شأن و جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) هیچگاه هم شأن و تراز سایرین نخواهد بود.

4. نکته ی دیگری که بیانگر شرایط جلسه بوده است آن است که اقوال گفته شده مبتنی بر تمسک به ظاهر ادله ی قرآنی بود و انتخاب میان آنها خود امری سخت بوده است و بعدی ندارد که عدم پاسخ به این سوال معتصم را در انتخاب نظر صحیح یاری رساند؛ چنانکه یک گروه با تمسک به آیه تیمم اندازه دست را تا مچ دست بیان داشته، و گروه دیگر با توجه به آیه ی وضو اندازه ی آنرا تا آرنج بیان نمودند که هر دو استفاده ای بر اساس ظاهر قرآن بود؛ اما امام (علیه السلام) پس از اصرار معتصم قول آنان را تخطئه نموده و بیان می دارد که مقدار قطع دست تنها از مفصل انگشتان دست است.

5. هنگامى كه معتصم جوياى دليل قول امام (علیه السلام) می شود، حضرت به كلام پيامبر(صلی الله علیه وآله) كه سجود بايد بر هفت عضو باشد پيشانى و دو دست و دو سر زانوها و پاها استدلال نموده و سپس فرمودند: اگر از مچ يا مرفق بريده شود دستى براى او باقى نمى‏ ماند كه سجده كند، در حالى كه خداوند فرموده «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» يعنى اين اعضاى هفتگانه مخصوص خدا است، و آنچه مخصوص خدا است نبايد قطع كرد، اين سخن اعجاب معتصم را برانگيخت و دستور داد بر طبق حكم آن حضرت دست دزد را از مفصل چهار انگشت ببرند. که چنین امری خود بر حسادت مخالفین بر امام (علیه السلام) افزود؛ چنانکه در ابتدای خبر آمده است: «زرقان كه همنشين ابن ابى دؤاد و دوست صميمى اوست، گويد: «روزى ابن ابى دؤاد از نزد معتصم، غمگين آمد. با او در اين باره گفتگو كردم. او گفت: امروز آرزو داشتم كه بيست سال پيش مرده بودم. به او گفتم: چرا اين طور؟ گفت: براى كارى كه اين سياه چهره- ابوجعفر محمد بن على بن موسى (عليه السلام)- امروز در پيشگاه اميرالمؤمنين معتصم انجام داد...».

6. اینکه امام اندازه ی قطع دست را از انگشتان بیان فرموده؛ و استدلال به آیه ی شریفه «و ان المساجد لله» (1) نمودند به معنای نفی حکم الهی نیست. خدای متعال می فرماید: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما».(2) این آیه اطلاق داشته یعنی خدای متعال حد مشخصی از دست برای قطع شدن را بیان نفرموده و به صورت مطلق فرموده: «دستان آنها را قطع نمائید»؛ اما تا چه اندازه؟ آیه در صدد بیان جزئیات آن نبوده؛ لذا بیان جزئیات آن در حیطه ی تبیین معصوم (علیه السلام) است و معصوم نیز چنین حکمی را تنها مربوط به انگشتان دست بیان فرموده است.

پی نوشت:
1. الجن/18.
2. المائدة/38.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=64050&p=1009537&viewfull=1#post10...