شدیداً به جدایی از همسرم فکر می کنم


پرسش:
من یک مرد ٣٧ ساله ام و 13 سال هست که ازدواج کرده ام و ٢ فرزند دارم، شدیداً به جدایی از همسرم فکر می کنم چون دیگر توانی برایم باقی نمانده است و هیچ انرژی و تمرکزی حتی برای کار کردن هم ندارم.


پاسخ:
در هر زندگی مشکلات وجود دارد و بهترین تدبیر در هر مسائل و تنش ها، ریشه یابی آنها و دقت در رفتارها و بررسی مسائل بوجود آمده می باشد. بدیهی است بعد از کشف ریشه مشکلات حل آن سهل خواهد بود. از آنجایی که در این مشکل رفتارهای همسرتان کامل مشخص نشده، و همچنین شخصیت ایشان برای ما مبهم است، راهنمایی سخت خواهد بود.
توصیه می شود چند مورد از مصادیق مشکلات خودتان را نوشته و به طور دقیق روی آن تمرکز کنید، چه بسا یک رفتار سلیقه ای و یا یک مقایسه اشتباه با دیگران موجب تنفر و مسائل دیگر می شود.

بهتر است نگاهتان در این مشکلات نخست این باشد که شاید شما هم در وسعت گیری مشکلات سهمی داشته اید و مسائل بوجود آمده و مشکلات فقط از جانب همسرتان نیست، خود این قضیه اگر خوب هدایت شود می تواند در بهبود روابط و حل مشکلات موثر واقع شود، معمولا در مشکلات و تنش ها های بوجود آمده هیچ کس خود را مقصر نمی داند و همین موضوع به خودخواهی و قضاوت ناعادلانه و لج بازی می کشاند و طبیعتا مشکل نخواهد شد.
هر دو باید تصمیم بگیرید که با کمک هم مشکلات را تقلیل کنید، اصلاح یک طرفه زور گویی است و نمی توان چنین انتظاری را پیش بینی کرد. تا از در محبت و احترام وارد نشده اید، تا از رفتارهایی که همسرتان خوشش نمی اید ترک نکرده اید، تا عفو و احترام و بخشش و مهر ورزی را در زندگی وارد نکرده اید ریشه مسائل بدست آمده به همین راحتی حل نخواهد شد ( ولو که زندگی دیگری را از نو شروع کنید).

قانون زندگی تحمل است، شما روی نقاط مثبت همسرتان تمرکز کنید، به صحبت های او گوش دهید و جواب ندهید، به او بها بدهید تا ارزش شما پیش همه بالا رود. منتها اگر از سر لج و لج بازی وارد شده و انتظار ادب و حرمت را داشته باشید، فایده ای ندارد.
حتما به یک مشاور خانواده مراجعه کنید، البته به شرط اینکه هر دوی شما صادقانه بخواهید که مسائل حل شود. البته زمانبر است ولی ارزشمند خواهد بود.
در زندگی هیچ وقت نوع زندگیتان را با دیگران مقایسه نکنید. برای خودتان قانونی وضع کنید در مسائل پیش آمده دنبال راهکار باشید.
سعی کنید شما با روحیه مردانه و بزرگ منشانه وارد حل مشکلات شوید.( پس صبر و بردباری خیلی مهم است)

روابط خودتان را هر طور شده بهبود ببخشید(دوری کینه می آورد و زندگی را بدتر و وخیم می کند، نوازش و محیت و ... باید سرجای خود باشد)
حداقل به خاطر فرزندان از رفتارهای سلیقه ای و مغرورانه بپرهیزید( ولو که شده شما در این امر ایثار کنید، باز ارزش دارد و می ارزد)
به حرف های بیهوده و بی اساس سعی کنید بها ندهید. خاطرات تلخ گذشته را مرور نکنید.
سعی کنید عقده ها و کینه های همدیگر را فراموش کرده و به جای آن همدیگر را دوست داشته باشید.
مثبت های همسرتان را بازگو کنید. (تعریف و توصیف خانم ها از جانب همسرشان معجزه می کند)
از شوخی های نیش دار حتما بپرهیزید (سم زندگی شماست. به جای آن علاقه و محبت خودتان را نشان بدهید)
به هیچ وجه در مورد پدر و مادر همسرتان مواضع تندی نداشته باشید بلکه احترام کنید( این شما را عزتمند می کند و صد در صد رفتار همسرتان را هم عوض می کند) (چه طور انتظار دارید که شما والدین همسرتان را نپذیرید و ... از آن طرف میزان علاقه و دوست داشتن از جانب همسرتان به خانواده شما بیشتر شود؟!!)

سعی کنید همدیگر ا خوب بشناسید (رفتارهای خوب و منفی همدیگرا در ذهنتان مرور کنید و به نقاط ضعف همسرتان حساس نشوید، بلکه به جای آن روی نقاط قوت ایشان تمرکز کرده وسرمایه گذاری کنید)
به انتخاب خودتان (در زندگی) ارزش قائل شوید و به هیچ احساس پشیمانی نکنید (چون تمام انرژی و امید شما را از بین می برد)
سعی کنید در پیش دیگران و در جمع های خاص در فرصت مناسب و به جا از همسرتان توصیف نیکی داشته باشید.( معجزه می کند)
یک طرفه خودتان را ذی حق ندانید، قبول کنیم که ما انسان کاملی نیستیم، چه بسا انتظار همسرتان هم از دید خودشان منطقی است و نمی توان حق ایشان را هم بی ارزش شمرد. قرار است زن و شوهر در کنار هم بسازند و یارو یاور هم باشند.
پس با عشق و علاقه قهر را کنار بگذارید و قدر همدیگر را بدانید که این مشکلات حادی نیست که به خاطر آن زندگی را برای خودتان جهنم کنید.

در هر صورت مراجعه به یک مشاور متخصص خانواده می تواند در تسریع حل مشکلات موثر واقع شود و لازم است با توافق همسرتان این موضوع را پیشنهاد بدهید تا قضیه به طور ریشه ای حل شود.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=62903&p=992834&viewfull=1#post992834