جمله ذکر شده از جیلی، اگر کفر نیست، چگونه توحید است؟ منظور وی از تنزیه و تشبیه، چیست؟

سؤال:
جمله
«و لهذا لما سأل اللّه عيسى فقال له: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّٰاسِ اِتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلٰهَيْنِ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ ؟ قٰالَ: سُبْحٰانَكَ   قدم التنزيه في هذا التشبيه مٰا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مٰا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ يعني كيف أنسب المغايرة بيني و بينك فأقول لهم اعبدوني من دون اللّه و أنت عين حقيقتي و ذاتي و أنا عين حقيقتك و ذاتك فلا مغايرة بيني و بينك، فنزّه عيسى نفسه عما اعتقده قومه، لأنهم اعتقدوا مطلق التشبيه فقط بغير التنزيه و ليس هذا بحق اللّه، ثم قال: إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ يعني من نسبة الحقيقة العيسوية أنها اللّه فَقَدْ عَلِمْتَهُ يعني أني لم أقله إلا على الجمع بين التنزيه و التشبيه و ظهور الواحد في الكثرة، لكنهم ضلوا بمفهومهم و لم يكن مفهومهم مرادي تَعْلَمُ مٰا فِي نَفْسِي يعني هل كان ما اعتقدوه مرادي فيما بلغت إليه من ظهور الحقيقة الإلهية أم كان مرادي بخلاف ذلك وَ لاٰ أَعْلَمُ مٰا فِي نَفْسِكَ يعني بلغت ذلك إليهم، و لا أعلم ما في نفسك من أن تضلهم عن الهدى، فلو كنت أعلم ذلك لما بلغت إليهم شيئا مما يضلهم إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّٰمُ اَلْغُيُوبِ و أنا لا أعلم الغيوب» (الانسان الکامل، ج 1، ص 120) از جیلی، اگر کفر نیست، چگونه توحید است؟ منظور وی از تنزیه و تشبیه، چیست؟

پاسخ:
جمله عبد الکریم جیلی بنابر مبنای وحدت وجود است البته با معنای دقیق وحدت وجود و براهین دقیق عقلی که پای این مبنا خوابیده است که اگر بخواهیم مثال بزنیم مثال موج و دریا در توضیح این جمله«أنت عين حقيقتي و ذاتي و أنا عين حقيقتك و ذاتك فلا مغايرة بيني و بينك» راهگشاست که موج به دریا بگوید تو با من از حیث آب بودن یکی هستی پس بین من و تو از حیث آب بودن مغایرتی نیست.
2-منظور از تنزیه و تشیبه این است‌که:
یکی از لوازم و فروع بحث تمایز احاطی، (با معنای دقیق تمایز احاطی)جمع میان تشیه و تنزیه است.به این معنا که چون حق تعالی به نفس احاطه و شمول در دل هر تعینی حاضر است ،پس احکام موطن آن تعین را در واقع به خود می پذیرد(تشبیه)از سوی دیگر، چون به نفس همین احاطه و شمول ورای آن تعین خاص نیز هست، پس احکامش ،ورای احکام آن موطن خاص هستند(تنزیه)این بیان در لسان عارفان به «جمع میان تشبیه و تنزیه»معروف است:

«التوحید علی عرف التحقیق الذی لابد له من الجمع بین التفرقه والجمع ،والتنزیه عن التنزیه و التشبیه،کما هو مقتضی حقیقة التوحید حسب ما نبه علیه الصادق علیه السلام ان الجمع بلا تفرقة زندقة و التفرقة بدون الجمع تعطیل و الجمع بینهما توحید(1)
«توحید حقیقی در لسان محققان عارف آن است که باید میان تفرقه (تنزیه) و جمع(تشبیه) جمع کرد و حق را از تنزیه صرف و تشبیه صرف منزه دانست؛همان گونه که مقتضای توحید است ؛برابر تذکر امام صادق علیه السلام که همانا جمع(تشبیه) بدون تفرقه(تنزیه)زندقه و الحاد است و تفرقه(تنزیه)بدون جمع(تشبیه)؛چیزی جز تعطیل نیست و جمع میان این دو، همان توحید واقعی است»
عارفان با توجه به همین اصل ،این انتقاد را به فیلسوفان روا دانسته‌اند که آنها تنها حق را تنزیه کرده‌اند و او را از صفات مخلوقات مبرا ساخته‌اند ، ولی در عین حال ناخواسته و نادانسته خداوند را مشابه عقول مجرد قرار داده‌اند.در واقع ،تنها کار آنها ایجاد تشابه میان هویت حق تعالی و هویت مجردات عقلی است؛یعنی تنها وجود خداوند را شدیدتر و قوی تر از دیگر مجردات در فضای تجرید و تنزیه دانسته‌اند.
ابن عربی در همین راستا می گوید،این بیان ، چون تنها بیانگر یک جهت از هویت حق تعالی،یعنی جهت تنزیهی است، تصویر ناقصی از هویت مطلقه ارائه می‍دهد:

فان قلت بالتنزیه کنت مقیدا /و ان قلت بالتشبیه کنت محددا
و ان قلت بالامرین کنت مسددا/و کنت اماما فی المعارف سیدا (2)

«اگر به تنزیه قائل شوی،حق را مقید ساخته و اگر به تشبیه قائل باشی،حق را محدود کرده‌ای و اگر به جمع هر دوی آنها قائل شوی،کلامت متقن است و بدین ترتیب،در معارف الهی پیشوا هستی.»
ابن عربی در ابیات دیگری در جهت اشاره به تشبیه می گوید که نباید به هر کدام از حق یا خلق نگاهی جدای از دیگری بیاندازیم بلکه باید هم تشبیه را داشته باشیم و هم تنزیه

فلاتنظر الی الحق/فتعریه عن الخلق
و لا تنظر الی الخلق/و تکسوه سوی الحق
و نرهه و شبهه/و قم فی مقعد الصدق (3)

«تنها حق را به گونه‌ای نبیین که او را به کلی از خلق جدا سازی و تنها خلق را به گونه‌ای نبین که وصف غیریت از حق را به او بپوشانی،هم تنزیه و هم تشبیه کن و این‌گونه در منزلگاه صدق اقامت گزین»
با استفاده از اصل«جمع میان تشبیه و تنزیه»می توان مقصود بسیاری از آیات و روایات را به خوبی دانست.اینکه قرآن می فرماید
«لیس کمثله شیء» (شوری:11)
و در عین حال،حق تعالی چنین وصف می‌شود که
«هو السمیع البصیر» (شوری:11)
تنها با مبنای جمع میان تشبیه و تنزیه سازگار است.با توسل به این اصل،می‌توان دریافت چرا به پیامبر خطاب می‌شود:
« و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» (انفال:17)«

و آن گاه كه تو (به سوى آنها تير و سنگريزه) افكندى تو نيفكندى و لكن خدا افكند (تا دشمن را مغلوب نمايد»

در واقع ، این خداوند است که در موطن(جایگاه) حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله (رمی) کرده است.
و خداوند به واقع این حکم موطن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را می پذیرد.(یعنی نسبت تیر انداختن و پرتاب سنگ ریزه اگر چه به ظاهر کار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم است. ولی در آیه شریفه به خدا نسبت داده شده. مانند اینکه می گوییم 1- چشم دید2-قوه باصره دید3- من دیدم. هر سه جمله صحیح است.)

درعین حال که از محدود بودن در ساحت ماده منزه است.
این نکته می تواند معضل جمع میان اراده الهی و اراده بشری را در افعال انسان حل کند.بنابر بیان بالا،موطن مشیت انسان، موطن مشیت حق نیز هست و از همین رو، خداوند می فرماید
« و ما تشاوون الا ان یشاءالله» (انسان:30)
علامه طباطبایی در همین راستا در تفسیر گران سنگ خویش،تسبیحات اربعه را در پرتو بحث تشبیه و تنزیه و جمع میان آنها، چنین تفسیر کرده‌اند که ذکر «سبحان الله» به مقام تنزیه اشاره دارد؛ذکر «الحمدلله»به مقام تشبیه اشاره می کند و اینکه هر نعمتی در هر موطنی که مشاهده شود،از آن خداست؛اما ذکر «لا اله الا الله» به جمع میان تشبیه و تنزیه ناظر است زیرا وجود «اله» بدون بودن«مالوه»معنا نمی یابد. در عین حال که مالوه و اله دو حقیقت مغایرند؛ذکر«الله اکبر» نیز به مقام فوق تشبیه و تنزیه اشاره دارد.در این مقام،عارف نمی گوید حق هم این است و هم آن،یا نه این است و نه آن،بلکه می گوید حق سبحانه و تعالی فوق تمام این اوصاف ، و فوق تشبیه و تنزیه است (4)

منابع:
-الانسان الکامل، ج1، ص120
1. ترکه، صائن الدین، تمهید القواعد،ص 262 ـ 263
2. ابن عربی، فصوص الحکم، ص 70
3. همان، ص 93
4. طباطبایی، سد حسین، المیزان، ج 8، ص 169.
ر.ک ، یدالله یزدانپناه،مبانی و اصول عرفان نظری ص237-241

http://www.askdin.com/thread34915-9.html