چرا مرد می تواند مرتب صیغه کند؟

پرسش:

چرا مرد میتواند مرتب صیغه کند، ولی زن باید پای یک مرد بسوزد؟ زنی که نیاز روحی اش به محبت و صحبت کردن با همسرش است اما همسرش به این نیاز او توجه نمی کند، چنین زنی باید چه کند؟ چرا چنین زنی چون شوهر دارد هرگونه ارتباطش با نامحرم حرام است، اما مرد وقتی زن دارد میتواند صدتا زن صیغه ای هم داشته باشد و خوش باشد.

 

پاسخ:

هرگز جواز صیغه برای مرد برای این نیست که اسلام دوست دارد مردان مرتب دنبال صیغه کردن این زن و آن زن باشند، اما این را برای زنان دوست نداشته باشد، بلکه حکمتی عمیق تر در میان است که به شناخت زن و مرد باز می گردد.

 

من پاسخ شما را به صورت کامل عرض خواهم کرد اما پیش از بیان پاسخ خواهش می کنم شما تمام پیش فرض هایتان در مورد حکمت و فلسفه ی این احکام کنار بگذارید و با ذهنی خالی به این پاسخ ها توجه بفرمایید:

 

نکته اول:

نوع نیاز زن و مرد به جنس مخالف تفاوت هایی دارد:

اول: این که اگرچه زن و مرد هر دو به یکدیگر نیاز عاطفی و جنسی دارند، اما نیاز جنسی در مرد مقدم بر نیاز عاطفی اوست اما نیاز عاطفی در زن مقدم بر نیاز جنسی اوست،(1) به همین خاطر زن ها قبل از ارتباط جنسی باید پیوند عاطفی برقرار کرده باشند وگرنه این ارتباط جنسی برای ایشان در حکم تجاوز خواهد بود اما مردها حتی می توانند از زنی که به لحاظ عاطفی از او متنفر هستند لذت ببرند.

 

شما این تفاوت را در توصیه های اسلام هم می بنیید، اسلام هر کجا می خواهد به مردان در مورد همسرانشان توصیه کند، توصیه هایش عمدتا عاطفی است، و هر کجا می خواهد به زنان در مورد همسرانشان توصیه کند عمدتا توصیه هایش جنسی است.

 

دوم: تحریک شهوت در مردان دفعی، و تهاجمی است، اما این تحریک در زنان به آرامی اتفاق می افتد، و از طرف دیگر گرایش های عاطفی در روحیه مردان کمرنگ تر است، به خاطر این تفاوت است که شما هیچ کجا نمی شنوید که زنی برای تجاوز به مردی مرتکب قتل شده باشد اما بر عکس آن را هر روز در صفحه حوادث  روزنامه ها می خوانیم

 

 

نکته دوم:

طبق تفاوتی که گذشت اسلام با شناخت زن و مرد می داند که مرد اگر تحریک شود اما ارضا نشود جامعه برای زنان ناامن خواهد شد، نمیشود چنین مردی را با ممنوعیت های شرعی و محدودیت های قانونی کنترل کرد، بنابراین اسلام معتقد است به جای کنترل مرد بعد از تحریک، می بایست راه های تحریک او را بست.

 

از این رو نهایت توصیه و تأکید را نسبت به حفظ فضای عفاف و حجاب در جامعه، و از آن طرف نهایت تأکید برای ارضا و تخلیه جنسی در خانواده را پی گرفته است.

 

بنابراین بازگذاشتن راه صیغه در مردان از نظر اسلام یک منفذ و سوپاپ اطمینان است، اگر توصیه های اسلام رعایت شود نیازی به این مسوله پیش نخواهد آمد، اما اگر خود جامعه سایر پازل های اسلام را رعایت نکند، این سوپاپ ضرورت دارد، چون اگر چنین جوازی نبود تنها ثمره اش بالارفتن آمار تجاوز و قتل علیه زنان می بود.

 

 

نکته سوم:

همچنین تفاوت روحیات زن و مرد که به آن اشاره شد موجب میشود که تعدد همسر در نگاه زن و مرد یکسان نباشد، ذات مرد و جنس مذکر از تعدد ابایی ندارد چون نگاه او به همسرش به عنوان تکیه گاه نیست، و همچنین نیازهای جنسی اش مقدم بر نیازهای عاطفی اش است، اما ذات زن از آنجا که نیازهای عاطفی اش تقدم دارد و به شوهر به عنوان یک تکیه گاه نگاه می کند، خودش از تعدد ابا دارد.

 

همانطور که تحقیقات روانشناختی نیز نشان می دهد زنان با مرگ همسرانشان بیشتر ناراحت می شوند چرا که گویی تکیه گاه خویش را از دست می دهند(2)

 

گواه دیگر مدعا این است که اگر شما در اطرافتان نگاه کنید و از 100 مردی که واقعا از زنانشان راضی هستند، بپرسید در صورتی که جامعه تعدد همسر را بد نداند، همسر اولتان هم کاملا راضی باشد، مشکل مالی هم در میان نباشد آیا مایل به تعدد همسر هستید؟ پاسخ اکثریت قاطع آنها مثبت خواهد بود، اما اگر از زنانی که کاملا از شوهرشان راضی باشند همین سوال را با همین شرایط بپرسید پاسخ عمده آنها منفی خواهد بود، چون نگاه زن و مرد به همسر فرق می کند.

 

 

نکته چهارم:

اسلام نهایت توصیه را به رعایت نیازهای عاطفی زنان نموده است، همانطور که اشاره شد عمده توصیه های اسلام در خصوص نیازهای زنان، ناظر به نیازهای عاطفی آنان است، اما این که برخی مردان آن را رعایت نمی کنند در حقیقت رویگردانی ایشان از دستور اسلام است. اسلام در این خصوص کوتاهی نکرده است که ما او را مقصر بدانیم، تقصیر از کسی است که فرمان اسلام را اطاعت نمی کند و قطعا دراین خصوص بازخواست خواهد شد.

 

اما با این حال زن نباید در این خصوص موضع انفعالی داشته باشد، باید از کارشناسان و مشاورین امین برای اصلاح شوهرش کمک بگیرد، و از ریش سفیدان و بزرگترهای فامیلشان برای پادرمیانی یاری بخواهد.

 

خلاصه این که:

در یک کلام این تفاوت ها نشأت گرفته از تفاوت زن و مرد است، ما چون فقط یک سری احکام متفاوت میبینیم آنها را ناعادلانه می دانیم، اما اگر به تفاوت های زن و مرد توجه داشته باشیم و دوباره این احکام متفاوت را با توجه به آن تفاوت ها ببینیم به حکیمانه بودن آنها پی خواهیم برد.

 

پی نوشت ها:

1. حسین لطف آبادی، روان شناسی رشد،(2) نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، تهران، سمت، چاپ چهارم، 1381ش، ص95.

2. آرتور گایتون، جان هال، فیزیولوژی پزشکی، ترجمه فرخ شادان، نشر چهر، 1375ش،  ج2، ص1530 و 153.

http://askdin.com/comment/1033316#comment-1033316