پرسش:
دو سال قبل در محل تحصیل با خانم جوانی آشنا شدم و با هم دوست شدیم. ابتدا در فضای مجازی و با پیامک و تلفن در تماس بودیم و بعد به پیاده روی های دو نفره می رفتیم. پس از مدتی احساس می کردم که آن خانم نسبت به من نوعی احساس همسرانه دارد؛ اما ما اصلا در مورد ازدواج صحبت نکرده بودیم و من هیچ وعده ای برای ازدواج به او نداده بودم. پس از دو سال، یک روز گفت:" برایم خواستگار آمده". بغض را در صدایش حسّ کردم. بعد از چند دقیقه رفت و من تنها ماندم. هرگز فکر نمی کردم این قدر به او وابسته شده باشم. چند ماه به سختی گذشت. یک روز مادرم در مورد ازدواج با من صحبت کرد و قرار شد برای خواستگاری از یک دخترخانمِ تحصیل کرده برویم. وقتی وارد خانه دخترخانم شدیم، چند دقیقه بعد، خواهر آن دختر به همراه شوهرش وارد شدند. با دیدن خواهر دخترخانم، خیلی تعجب کردم. چون به خواستگاریِ دختری رفته بودم که دو سال با خواهرش دوست بودم. اکنون افسوس آن لحظات را می خورم و داغ دلم تازه شده است. لطفا کمکم کنید.
پاسخ:
در زندگی ما انسان ها اولین هایی هستند که همیشه در خاطرمان می مانند؛ اولین روز مدرسه، اولین روز دانشگاه و اولین دوستی با جنس مخالف. این اولین ها با توجه به اتفاقاتی که به همراه دارند، ممکن است در آینده، احساس شور و شادی در ما ایجاد کنند و ممکن است حسّی تلخ در خاطرمان برجای گذارند. در روانشناسی، پدیده ای با نام فراموشی وجود ندارد. یک فرد تنها در صورتی ممکن است موضوعی را فراموش کند که در اثر بیماری های دستگاه عصبی مرکزی، سلول های مغز از بین بروند. پس هرگز نمی توان فردی را فراموش کرد.
بررسی ها نشان داده انسان ها عاشقِ فردی می شوند که با بیشترین ملاک های موجود در ضمیرناهشیارشان مطابقت داشته باشد. البته این مطابقت صددرصد نیست. معمولا اگر فردی با دو سوم از معیارهای یک نفر مطابقت داشته باشد، مورد مناسبی برای عاشق شدن است. این مسأله نشان می دهد که در دنیا افراد زیادی وجود دارند که می توانند با ملاک های موجود در ناهشیار هر فرد مطابقت داشته باشند و به عبارت روشن تر، شخص منحصر به فرد و نیمه گمشده، موضوعی خیالی و غیرواقعی است.
خود شما در دو سالی که با این خانم ارتباط کلامی داشتید، احساس عشق به او پیدا نکردید. اگر واقعا عاشق او شده بودید، مسلّما از او خواستگاری می کردید و خود را به آب و آتش می زدید تا به او دست یابید. اما چه شده که پس از رفتنش، این احساس دلبستگی را پیداکردید؟ آیا تغییری در اوضاع و احوال دنیا ایجاد شده که این تغییر در شما به وجود آمده است؟ خیر. پس چه چیزی اتفاق افتاده که شما اکنون افسوس لحظاتی را می خورید که با آن خانم حرف می زدید و درددل می کردید؟ در پاسخ به این سؤال باید بگویم: با گذشت زمان، احساسات افراد در مورد یک رویداد یا فرد تغییر می کند و عوض می شود. شما در آن روزها احساس دلبستگیِ زیادی به این خانم در خود حسّ نمی کردید؛ اما پس از رفتن آن خانم، احساسات تان تغییر کرد. روانشناسانِ شناختی می گویند: وقتی افکار انسان در مورد یک موضوع تغییر کند، احساسِ فرد در مورد آن موضوع نیز تغییر می کند. بنابراین آن چه باعثِ تغییر احساسِ شما نسبت به این خانم شده، «تغییر افکارِ خود شما» است. باید جستجو کرد و دید چه تغییری در افکار شما بعد از رفتنِ این خانم ایجاد شده که باعث تغییر در احساستان شده است؟ اگر در مشاوره حضوری سؤال و مشکل تان را مطرح می کردید، می توانستم با چند سؤال به این تغییر در افکارتان دست یابم. ممکن است در دورانِ ارتباط با این خانم با خودتان فکر می کردید که «من هنوز از نظر شغلی و کاری آینده مشخصی ندارم. پس نمی توانم به ازدواج فکر کنم». شاید مشکل خدمت سربازی را نیز در پیش روی خود می دیدید و این نیز مانعی برای اقدام برای خواستگاری و ازدواج تان بوده است. به هر حال، آن روزها با خود تصمیم گرفتید برای ساختنِ آینده خود، اقدام به خواستگاری نکنید و ازدواج را به تعویق بیاندازید. با خود فکر کنید اگر قبل از اتمام تحصیلتان و یافتنِ شغلی مناسب، تصمیم به ازواج می گرفتید، ممکن بود اکنون از این تصمیم پشیمان می شدید و امروز این سؤال را مطرح می کردید که «آیا من اشتباه کردم که پیش از اتمام تحصیل و یافتن شغلی مناسب اقدام به ازدواج نمودم؟».
برای اینکه بتوانید به زندگی عادّی برگردید، توصیه های زیر را انجام دهید:
- باورهای تان در مورد عشق و رابطه عاطفی را تغییر دهید:
درست است که گفتم:«پدیده ای با نام فراموشی وجود ندارد»، اما می توانید آن دوران را در ذهن خود به درستی تحلیل و بررسی کنید و به نگرش، فکر و احساسی درست در موردش دست یابید و خاطره آن روزها را در کنار سایر خاطراتِ موجود در ذهن تان نگه دارید. اولین گام برای دستیابی به فکر درست در مورد این خاطره، «پذیرش مسأله و امید به ایجاد یک رابطه جدیدِ عاشقانه با خانمی دیگر بر اساسِ ملاک های درست در آینده تان» می باشد. اگر دست از ایده آل گرایی در مورد این خانم بردارید و به این نگرش برسید که آن خانم، تنها زنی نبود که می توانست شما را خوشبخت کند، می توانید با دیدی باز به آینده بنگرید. نمی خواهم این خانم را در نظرتان سیاه جلوه دهم؛ بلکه می خواهم دیدی درست در مورد او بیابید.
- واقعیت را بپذیرید و از امید به بازگشت دست بردارید:
امید به بازگشت را از ذهن تان پاک کنید. تا زمانی که ذرّه ای امید به برگشت این خانم و دورانِ موهوم ارتباط عاطفی را در سر داشته باشید، نمی توانید این مسأله را بپذیرید.
- رؤیاپردازی در مورد این خانم را ترک کنید:
رویاپردازی در مورد این خانم، باعث می شود به ذهن تان این علامت را ارسال کنید که هنوز امید به بازگشت به رابطه وجود دارد. این کار بازگشت شما به زندگی و ترمیم این داغ _ به قول خودتان_ را به تأخیر می اندازد.
- از کارهای تخریبی دست بردارید:
عده بسیار زیادی پس از جدایی، به ترانه های غمگینی گوش می دهند که معشوق خیالی را به یادشان می آورد. عده ای عبارت ها و متن های شکست عشقی را می خوانند و متن های ادبی در مورد شکست عشقی می نویسند. برخی نیز فیلم ها رمانتیک و عاشقانه نگاه می کنند. همه این کارها حال فرد را بدتر از قبل می کند. اگر می خواهید حالتان زودتر خوب شود، احساسات و افکاری که در ذهن در مورد این خانم و دوران ارتباط با او دارید را بنویسید. بر اساس نظر نایدرهوفر(1) و پنبیکر(2) نوشتنِ تجربه های مملوّ از احساس به افراد کمک می کند افکار و احساسات تلخ را متوقف کنند و به این افکار و احساسات، چارچوب و شکلی معنادار بدهند و به تدریج به زندگیِ روزمرّه و ارتباطات اجتماعی شان برگردند. توجه داشته باشید که حتما باید به زبان ساده و غیرادبی احساسات تان را بنویسید. زیرا همان گونه که اشاره کردم، نوشتن به زبان ادبی حالتان را بدتر می کند.
- یادگاری های آن دوران را دور بریزید:
اگر هنوز از دوران ارتباط، چیزی دارید که شما را با دیدنش به یاد آن دوران می افتید، آن را دور بریزید. یادگارسازی هم نکنید. می پرسید:«منظورتان از یادگارسازی چیست؟». منظورم این است که چیز جدیدی که با دیدنش شما به یاد این خانم می افتید، در زندگیِ خود ایجاد نکنید. این مسأله را گفتم تا این را بگویم که: اقدام به ازدواج با خواهر کوچک این خانم، حال شما را نه تنها بهتر نمی سازد؛ بلکه باعث می شود شما اقدام به کاری کنید که هر روز و هر لحظه خاطرات آن دوران خیالی را در ذهن تان زنده کنید و خود را در یک زندان ذهنی شکنجه نمایید. ضمن اینکه خواهر این خانم، پس از مدتی متوجه رابطه احساسیِ شما با خواهرش خواهد شد و زندگی تان بیش از گذشته تلخ می شود و به احتمال بسیار زیاد به جدایی ختم می گردد.
پی نوشت:
1: Neiderhoffer
2:Pennebaker
http://www.askdin.com/showthread.php?t=64794&p=1016924&viewfull=1#post10...