سؤال:
از نظر عارفان مسلمان، جسم و تکنیکهای جسمانی در فعالسازی نیروهای فوق بشریِ انسان –مثل باز شدن چشم دل- چه نقشی دارد؟
آیا عارفان مسلمان برای فعالسازی نیروهای فوق بشریِ انسان به تکنیکهای جسمانی نیز اعتنایی داشتهاند؟
پاسخ:
قبل از هر سخن باید گفت کمتر تکنیک جسمانی محض را میتوان یافت که بدون قوای روحانی تنها از جهت جسمانیت مثمر ثمرات روحانی باشد؛ بلکه اکثر تکنیکهای جسمانی، به همراه کنشهای روحانی، نتیجه بخش میباشند.
برای پاسخ به پرسش فوق لازم است ابتدا به جایگاه جسم در تشکیل نفس انسانی بپردازیم:
جایگاه جسم در نزد عارفان مسلمان:
عارفان برآنند، روح هر انسان، در نفس کل (لوح محفوظ) به صورت مندمج محقق است. هنگامی که بدن و مزاج انسانی در رحم مادر شکل گرفت، قابلیت دمیدن روح در او ایجاد شده، نفس ناطقه جزئیه –یعنی نفس هر انسان- متولد میگردد. پس همه نفوس در خلقِ از نفس واحد،[1] مشترک اند؛ اما در قوابل که همان مزاج و ابدانِ هر نفس جزئیه در رحم مادر است، متمایز میباشند. بدین صورت میتوان نتیجه گرفت، اختلاف نفوس انسانی، ابدان منحصر به هر یک میباشد. به هر میزان، قابلیت ابدان و تعدیل مزاج در ابدان قوی باشد، به همان میزان، بیشتر از نفخ روح الهی منتفع میشوند و نفس جزئیة قویتری متکوّن میگردد
بنابراین، صاحب چنین نفس جزئیهای، دارای قوای قویتر و استعدادهای بالاتر است[2] و چنین قابلیتی متأثر از تسویة اجسام این نفوس و اعتدال اخلاط آنها میباشد.[3]
ابنعربی در این عبارت، به خوبی بیان نموده که وجود اختلاف در نفوس جزئیة انسانی، تا حدودی، بر اثر قابلیت محل –ابدان و کیفیت اختلاط مزاج عنصری- است: «لذلک اختلفت ارواح الناس. فروح طیبة لجسد طیب، ما أشرکت قط و لا کانت محلا لسفساف الأخلاق، کأرواح الأنبیاء و الأولیاء و الملائکة. و روح خبیث لجسد خبیث، لم تزل مشرکة، محلا لسفساف الأخلاق».[4] لازم به ذکر است، وجود اختلاف در ارتقاء وجودی نفوس جزئی انسانی، تماماً معلول تسویه اجساد و اعتدال مزاج عنصری قوابل آنها نمیباشد؛ بلکه، نحوه تدبیر نفوس نیز در این امر دخیل است.[5]
نتیجه آن که بدن رکن لازمی در تشکیل نفس انسان است بطوری که فقدان یا نقصان آن در تکوّن و چگونگیِ نفس انسانی دخیل و تأثیرگذار است. پس نه تنها تحفظ بر اعتدال مزاج عنصری –جسمی- در بقاء نفس و بارورسازی استعدادهای آن مؤثر است بلکه در اصل پیدایش آن نیز تأثیر بسزا خواهد داشت.
لازمه مبنای فوق و پاسخ اصلی به پرسش:
اگر چه عارفان در قالب آثاری مستقل، به تکنیکهای جسمانی که نتیجه آن به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم، به فعلیت رساندن ظرفیتها و قوای روحانی انسان است نپرداختهاند اما میتوان با توجه به مبنای انسانشناسانهی آنان و نقش جسم در تکون نفس انسانی، به برخی الزامات این مبنا پی برد؛ هر چند خود آنان نیز به صورت پراکنده به برخی از این لوازم اشاره کردهاند.
به طور کلی میتوان گفت هر تکنیک یا عملکردی که در حفظ و یا ارتقاء اعتدال مزاج عنصری دخیل باشد، تا آنجا که به اعتدال مزاج روحانی ضربهای وارد نکند امری مورد اعتنا و ضروریست؛ زیرا، به یقین، موجب تعدیل قوای روحانی و در نتیجه، به فعلیت رساندن نیرویهای بالقوه آن میگردد؛ چرا که جایگاه جسم در نفس انسانی، جایگاه مَرْکب یا ابزاری است که هر چه کاملتر باشد، مزاج روحانی مرغوبتری در دامن آن پرورده خواهد شد.
در زیر به سه مورد از این امور پرداخته میشود:
۱- اولین عامل مؤثر در مزاج عنصری، تغذیه مطلوب و مناسب است؛ از این رو، برخی محققان به کسانی که قصد ورود به سیر و سلوک را دارند توصیه میکنند پیش از هر اقدامی کیفیت مزاج خود را در نزد طبیب حاذق مشخص کنند تا بر اساس نوع مزاجشان، نسخهای برای تغذیه خویش دریافت کنند.
پس یکی از مهمترین تکنیکهای جسمانی به منظور بارورسازی استعدادهای نهفته معنوی، نوع تغذیه انسان به تناسب مزاج عنصری هر شخص است.
لازم به ذکر است تکنیکهای جسمانی به منظور بارورسازی استعدادهای نهفته معنوی، بدون توجه به تعاملات روحی، نتیجهبخش نخواهد بود.
در همین راستا، روزه گرفتن نمونهای از این موارد است؛ زیرا اگرچه امساک و نخوردن در تعدیل مزاج عنصری و اصلاح بدن نقش بسزا دارد و از این جهت، در تعدیل مزاج روحانی و بارورسازی استعدادهای انسان مؤثر است در عین حال، نفس امساک به جهت روحی نیز، تأثیرات مستقیمی در تقویت قوای روحانی انسان دارد. پس در برخی تکنیکها به سختی میتوان این دو جهت –جهت بدنی و روحی- را از یکدیگر تفکیک کرد.
۲- یکی دیگر از تکنیکهای جسمانی به هدف فعالسازی نیروهای فوق بشری، در کنار امور روحانی، ورزش است. از آنجا که ورزش جسمی، تأثیرات عمدهای در حفظ و ارتقای تعادل مزاج عنصری انسان دارد و از رهگذر این اعتدال مزاج، مزاج روحانی بارور میشود، میتوان از ورزش به عنوان عاملی غیر مستقیم در بارورسازی استعدادهای درونی انسان یاد کرد.
عارفان مسلمان نیز در مواردی بر ضرورت این عامل تأکید کردهاند؛ برای نمونه، عبدالرزاق کاشانی عدم ریاضت بدنی را عاملی برای زوال ریاضتهای قلبی دانسته است (فیصیر عدم الریاضة البدنیة سببا لزوال الریاضة القلبیة).[6]
نکته گفتنی آن که از آن جا که ریاضت بدنی، به منظور تحصیل ریاضت قلبی و روحانی است، مطلوبیت ذاتی و مستقل نداشته بلکه تا اندازهای که در ریاضتهای قلبی دخیل باشد مطلوب است.[7] در یک جمله میتوان گفت ورزش بدنی هدف نیست بلکه وسیله است.
۳- از دیگر افعال بدنی که در به فعلیت رساندن استعدادهای روحی مؤثر است، سفر کردن است.
سفر اگر چه امری بدنی و مادی است ولی دربرگیرنده فوائد روحی بسیاری برای نفس آدمی است؛ از این رو، برخی عارفان مسلمان، ضمن ضروری دانستن آن در سیر و سلوک معنوی،[8] در کتب خویش ابوابی را به فوائد سفر، اقسام سفر و فضیلت سفر اختصاص دادهاند.[9]
نتیجه:
با توجه به مبنای انسانشناسانه عارفان مبنی بر ارتباط وثیق و دو طرفه روح و بدن و تشکیل نفس آدمی از بدن و روح؛ میتوان هر گونه امری که به بهسازی و قوام و تعدیل مزاج عنصری (جسمانی) انسان کمک کند را از اموری دانست که در سایه آن میتوان به بارورسازی استعدادهای نهفته و فوق مادیِ روح آدمی نائل شد. با این نگرش، اموری از قبیل، تغذیه متناسب با مزاج هر فرد، ورزش و مسافرت، در زمرهی فعالیتهای بدنیایی قرار میگیرند که ما را به این هدف نزدیک ميسازند.
منابع
[1] . «خلقکم من نفس واحدة» (نساء، 1؛ أعراف، 189؛ زمر، 6).
[2] . «لهذا قلنا إن النسيان في الإنسان أمر طبيعي يقتضيه المزاج كما إن التذكر أمر طبيعي أيضا في هذا المزاج الخاص و كذلك جميع القوي التي تنسب إلى الإنسان أ لا تراه يقل فعل هذه القوي في أشخاص و يكثر في أشخاص» (محييالدينبنعربي (بیتا). الفتوحاتالمکية، بیروت: دارالصادر. ج1، ص 663).
[3] . «إن هذه النفوس الإنسانية نتيجة عن هذه الأجسام العنصرية و متولدة عنها فإنها ما ظهرت إلا بعد تسوية هذه الأجسام و اعتدال أخلاطها فهي للنفوس المنفوخة فيها من الروح المضاف إليه تعالى» (همان، ص 663)
[4] . محييالدينبنعربي، الفتوحات المکية، ج1، ص 275؛ همچنين: «... فلهذا تفاضلت النفوس لتفاضل الأمزجة فتري نفسا سريعة القبول للفضائل و العلوم و نفسا أخري في الضد منها و بينهما متوسطات» (همان، ج1، ص 663)؛ همچنين: «و للهياکل أثر في النفوس بحسب أمزجتها في أصل ظهورها عند تعيينها فمنهم الذکي و البليد بحسب مزاج الهيکل» (همان، ج3، ص 554).
[5] . «فللنفوس الأثر في الهياکل بحکم التدبير ... فالأمر عجيب بينهما فکل واحد منهما مؤثر فيمن هو مؤثر فيه» (همان، ص 554).
[6]. کاشانی، عبدالرزاق (۱۳۸۰). مجموعه رسائل و مصنفات. تصحیح مجید هادیزاده. چ دوم. تهران: میراث مکتوب. ص ۷۰۵.
[7]. همانجا.
[8]. الحسنی، ابوالعباس (۱۴۱۹ق). البحر المدید. تصحیح احمد عبدالله قرشی رسلان. قاهره: نشر دکتر حسن عباس زکی. ج۲. ص ۴۴۱.
[9]. فیض کاشانی، ملامحسن (۱۴۱۷ق). المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء. تصحیح علی اکبر غفاری. چ چهارم. قم: موسسه انتشارات اسلامی جامعه مدرسین. ج۴. ص ۴۱.
غزالی، ابوحامد محمد (بیتا). احیاء علوم الدین. تصحیح عبدالرحیم بن حسین حافظ عراقی. بیروت: دارالکتب العربی. ج۶. ص ۹۶.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=64359&p=1013762&viewfull=1#post10...