دعا و نیایش از منظر حکمت متعالیه


سؤال:
از منظر حکمت متعالیه چگونه می‌توان دعا و نیایش را در نظام علی-معلولی و سبب و مسببی موجّه ساخت؟


پاسخ:
تبیین مسأله:
به لحاظ نظام فلسفی، هر چیز در این عالم، معلول و مسبَّب از علت و سبب خویش است. از طرفی، بر اساس دستورات دینی، موظف به دعا کردن و درخواست مطلوبات خویش از خداوند می‌باشیم. اولین سؤالی که به ذهن خطور می‌کند این است کهآیا دعا کردن و نیایش نیز جزء قوانین لایتغیرِ نظام آفرینش است؟ چگونه می‌توان دعا کردن و نیایش را در کنار قانون علیت قرار داد؟ آیا تحقق معلول به دنبالِ دعا به معنای نفی نظام علیت است؟ چگونه تمنای نفس انسانی در قالب دعا سبب تحقق خارجی متعلق دعا در خارج می‌شود؟

از طرفی، طبق قانون کلی علیت، بین هر علت و معلول رابطه سنخیت برقرار است بطوری که از هر علتی نمی‌توان هر معلولی را توقع داشت. آنگاه این مسئله‌ پیش می‌آید که آیا در فرایند دعا، تحقق مطلوب از غیر علت طبیعی نافی قانون سنخیت میان علت و معلول نیست؟

بیان پاسخ:

نیایش به معنای دعا و خواهش یا دعای از روی تضرع و زاری است.[1]

به طور خلاصه، دعا و استجابت آن از سلسله نظام علی و معلولی خارج نبوده و استجابت دعا موجب خرق قانون علیت نمی‌شود. در زیر به تفصیل به این موضوع پرداخته می‌شود.

از یک طرف، جهان حاضر دارای نظم و قاعده است و قانون علی و معلولی جزء این قوانین به حساب می‌آید.
از همین رو، برای به دست آوردن هر چیز کافی است علتش را بشناسیم. با شناخت علت هر چیز، به خواسته‌مان خواهیم رسید.


در برخی مواقع انسان می‌تواند از طریق مجرای طبیعی و تحقق علت طبیعی به مطلوب خویش نائل شود.

اما از آنجا که علل اشیاء محدود به علل مادی و طبیعی آن نیست می‌توان در قالب تعالیم آسمانی همچون دعا، به چنین علل ناشناخته‌ای دست یافت.


تعالیم آسمانی به ما می‌گوید انسان‌ می‌تواند با چنگ زدن به عوامل ماوراء طبیعت از جمله خداوند متعال به مطلوب خویش نائل شود. یعنی با مسئلت از خدا به خواسته خود برسد.
همانطور که می‌دانیم، علیت یک رابطه ویژه و بسیار شدید میان دو چیز است که یکی از آن دو به لحاظ صدور یا بقاء به دیگری نیازمند است. از طرفی، معلولیت، ذاتی وجودِ معلول است به طوری که این مفهوم (معلولیت) از تمام وجود و ذات معلول انتزاع می‌شود (معلول به تمام هویت ذات خود معلول است).

همچنین، هویت معلولیت، هویت متقومه و ربطیه و هویت علیت، هویت مقوّمه و تمامیت است.[2] با این حساب نظام عالم یک نظام قراردادی نیست بلکه حساب و کتابی در میان است و خداوند میان موجودات رابطه سبب و مسببی برقرار کرده است. به خاطر همین، هر معلولی علت خاص و هر علتی معلول خاص خود را خواهد داشت.

بر این اساس، در این نظام، هر موجودی جای مشخص و مقامی معلوم دارد.
همچنین، از لوازم قانون علیت این است که وقوع هر پدیده‌ای در چارچوب زمانی و مکانی خاص قطعی و غیر قابل تخلف است؛ یعنی معلول خاص باید اولا علتش باشد ثانیا از ناحیه علت خود ضروری گردد.
و همچنین، وجود قانون سنخیت میان علت و معلول در نظام عالم حکم می کند تا علت معین، معلول معینی را به دنبال ‌آورد. این مسئله از این جهت است که علت در مرحله‌ی شدیدتر از معلول قرار دارد و معلول در سایه‌ی علت قرار دارد (جوهریت علت شدیدتر از جوهریت معلول است).[3] پس از هر علتی هر معلولی صادر نمی‌شود و هر معلولی به هر علتی قابل استناد نیست.


اما در عین حال،‌ می‌توان گفت نظام طولی بر جهان حاکم است در این نظام طولی، خداوند در رأس همه موجودات قرار دارد و ملائکه، مجریان اوامر اویند. البته بین خود ملائکه نیز سلسله مراتبی متصور است. اما به موجب نظام عرضی است که هر حادثه در مکان و زمان خاص خود ایجاد می‌شود و هر زمان و مکان خاص ظرف حوادث معینی می‌گردد.
بنابراین، خداوند فیض خود را از دو راه به فرد فرد این سلسله‌ی منظم می‌رساند:


یکی با علل و وسائط متعارف و عادی و دیگری با وساطت علل غیر متعارف و عادی (نه بر خلاف علیت)؛ به طوری که یا خود خداوند و یا عُمّال سماویِ خداوند (ملائکه) آن فیض را به صورت ویژه محقق می‌کنند.
اساس علوم تجربی و عقلی بر همان راه اول بنا نهاده شده است. اما اینچنین نیست که راه دوم در علوم عقلی مورد انکار باشد.


از سویی دیگر، هر سنتی از سنتهای خداوند در شرایطی خاص محقق می‌شود و با تغییر شرایط، یک سنت جای خود را به سنتی دیگر می‌دهد. پس این چنین نیست که با تغییر شرایط، قانونی به حکم قانونی دیگر نسخ شود بلکه فقط شرایط یک قانون تغییر می‌کند و با این تغییر، شرایط جدید به وجود می‌آید که در این شرایط، قانون جدید حاکم می‌شود.
دعا که از سنخ معجزه و خرق عادت است همین گونه است. همانطور که معجزه به معنای خرق قانون علیت و استثنایی بر آن نیست بلکه به معنای خرق ناموس طبیعت است، دعا نیز اینچنین است. و نیز، همانطور که در معجزه، تنها برخی علل آن مجهول و نامعلوم است، در دعا نیز همین است.


در معجزه می‌گوییم اگر میتی با اعجاز زنده می‌شود، بر اساس قوانین و علل خاصی است در دعا نیز اگر در طی دعا و نیایش، عطیه‌ای به شخصی داده می‌شود بر اساس قوانین و علل خاصی داده شده است. در واقع، آنچه تحت عنوان قوانین عالم برای ما شناخته شده است، به عنوان پوسته‌ و لایه‌ی رویینِ قوانین است نه خود ذات قانون؛ مثلا، دانسته‌ایم که همواره‌ موجود زنده از ازدواج پدر و مادری به وجود می‌آید، ولی در واقع،‌ این تنها ظاهری از سنت و قانون است نه تمام حقیقت قانون. با آفرینش عیسی‌بن مریم، تنها این لایه‌ی رویین از سنت خرق شده است ولی باید دقت کرد که خرق لایه‌ی رویین سنت، به معنای خرق اصل و اساسِ سنت نیست.

پس فرق است میان قوانین واقعی آفرینش که تخلف ناپذیر اند و قانونی که تاکنون مورد شناخت علوم بشری هستند.

بنابراین، قوانین طبیعی جهان در حال حاضر قوانینی واقعی و منحصره نیستند و تنها در شرایط محدود و مخصوصی صادق‌اند و این شرایط، می‌تواند با اراده‌ی یک شخص در قالب دعا، تغییر یابد یعنی یک روح نیرومند با اتصال به قدرت لایزال الهی می‌تواند این شرایط را تغییر دهد و راه را برای ورود عنصر و عامل خاصی به میدان باز کند. در واقع، این تغییر شرایط، موجب نشد تا قانون علیت نقض شود.

دعا به عنوان معدّ، زمینه‌ را برای ورود علتی غیر متعارف و ناشناخته – از نگاه ما- فراهم می‌آورد.[4]
این سخن از آنجا ناشی شد که معتقد شدیم علت هیچ پدیده‌ای منحصر به علت‌های شناخته شده آن نیست تا در صورت عدم آن، تحقق معلول، محال باشد؛ بلکه می‌توان علت یا علت‌های ناشناخته‌ی دیگری برای معلول فرض کرد که بتواند در سایه آن محقق شود. همانطور که در معجزات انبیا اینچنین چنین است.[5]


نکته‌ای که از این بیان قابل برداشت است توجه به توانایی بالای نفس انسانی است. از طرفی خداوند انسان را به دعا و تغییر مقدرات و بسامان کردن امور برای خود مأمور ساخته و بر خود نیز استجابت را فرض نموده است و از طرفی دعا، نقض قانون علیت و استثنایی بر آن نیست؛ پس می‌توان نتیجه گرفت با دعا انسان به افق اعلی نزدیک شده، نفسی که در قفس طبیعت و تاریکی چاه عناصر محبوس است می‌تواند از طریق دعا، شرایط طلایی و غیر متعارف را برای خود فراهم آورد.
علامه طباطبایی بر آن است که وجود دعا کننده با عالم مثال متحد می‌شود و همچون موجودات مثالی با رها شدن از قید زمان و مکان، قدرت تصرف در محسوسات را می‌یابد و در صورت آمادگی تا مقام مجردات تام بالا می‌رود تا قدرت و احاطه‌ی بیشتری برای تصرف در عالم پیدا ‌کند.[6]



این سخن با توجه به طرح مبنای «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقائ»ی که در حکمت متعالیه تبیین شده است به خوبی قابل هضم است؛ زیرا ماده در تحولات جوهری خود به طور تدریجی به سمت کمال می‌رود و نهایت این کمال تا سر حد تجرد است. پس اینچنین نیست که میان امر مادی و مجرد دیواری نفوذناپذیر حائل باشد. بر این اساس، دعا و نیایش یکی از اسباب نفوذ و صعود از عالم طبیعت و ماده به سوی عالم مجردات است.


در احادیث از دعا با عنوان «سلاح» و «سپر» تعبیر شده است.[7] سلاح و سپر وسیله‌ای است که انسان بوسیله‌ آن به اغراض دفاعی نائل می‌شود. ویژگی وسیله‌ بودن نشان از آن دارد که دعا نقش ناقض قوانین و سنت‌های عالم را به عهده ندارد بلکه در چارچوب همین سنت‌ها نقش وسیله‌ بودن خود را ایفا می‌کند.

از دیگر شواهد روایی دال بر این که نه تنها دعا نقض قانون سبب و مسببی نمی‌کند؛ بلکه خود به عنوان سبب، موجب تحقق امور می‌گردد حدیثی است از امام صادق علیه‌السلام که فرمود: «همانا دعاء قضا را برميگرداند، و آن را از هم واتابد و بزند چنانچه رشته نخ اگر چه بسختى تابيده شده باشد از هم باز شود».[8]

از نگاه معصومین علیهم السلام، چه بسا دعا از دیگر علل و اسباب مادی نافذتر و قوی‌تر است چرا که امام صادق علیه‌السلام فرمود: «دعا از نیزه تیز نافذتر است».[9]



خلاصه:

همانطور که در طی حرکت جوهری، انسان آماده‌ی اتحاد با عالم مثال و عوالم بالاتر می‌شود، در اثر این تکامل،‌ انسان قدرت می‌یابد در فرآیند استجابت دعا آثار این ارتقاء را در عالم ماده محقق سازد.[10]
پس حال که چنین ظرفیتی در نهاد انسان قرار داده شده است، ضروری است تا به حکم عقل و بر اساس قاعده‌ی «حب نفس» بر مرکب «دعا» و «نیایش» سوار شده، و تا انتهایی‌ترین نقطه‌ی قابل وصول برای انسان عروج کنیم. و این، یکی از بهترین معانی «قرب به حق‌» است. از لوازم چنین حالی، رسیدن به مطلوبات از طریق اسباب و علل غیر متعارف در عالم طبیعت است. گفتنی است این تفکر در لسان معصومین علیه‌السلام مورد تأیید و تأکید است.


حال که انسان دارای چنین ظرفیتی است، جفاست که اجازه دهیم تا این پتانسیل به راحتی به هدر رود و بر عاقل واجب است تا به نحو احسن از آن استفاده کند.


منابع
[1]. فرهنگ دهخدا، ذیل واژه نیایش.
[2]. خمینی،‌ سیدروح‌الله،‌ تقریرات فلسفه،‌ تهران: انتشارات موسسه تنظیم نشر و آثار امام،‌ ۱۳۸۵، ج۲،‌ ص ۲۳۸.
[3]. صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة، ج۱،‌ص ۱۰۹؛ طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص ۴۹۵ و ۵۱۳.
[4]. مطهری، مرتضی، عدل الهی،‌ انتشارات صدرا، ۱۳۷۱، ج۱، ص ۱۴۰.
[5]. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، تحقیق محمد صفایی، بی‌نا،‌ ۱۳۸۸، ج۳، ص ۳۵۸.
[6]. طباطبایی، سیدمحمد حسین، رسائل سبعه، قم: بنیاد علمی فرهنگی علامه طباطبایی، بی‌تا، فصل ۱۲.
[7]. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله فرمود: آیا شما را به سلاحی راهنمایی نکنم که شما را از دشمنان رهایی دهد و روزی شما را فراوان سازد؟ عرض شد: چرا؛ فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانید زیرا سلاح مؤمن دعا است (اصول کافی/ ترجمه مصطفوی، تهران: کتابخانه علمیه اسلامیه، ۱۳۶۹ ش، چ اول، ج۴، ص ۲۱۴).
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: دعا سپر مؤمن است و هر گاه بسیار دری را کبیدی بروی تو باز شود (همان).
[8]. همان، ص ۲۱۵.
[9]. همان، ص ۲۱۴.
[10]. همو، مقالات فلسفی، ج۱، ص ۱۷۰.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61850&p=996379&viewfull=1#post996379