سؤال:
آیا میتوان زیست اخلاقی را منافی آزادی انسان دانست؟ (آیا آزادی انسان در سایه زیست اخلاقی به مخاطره میافتد؟)
پاسخ:
بر مبنای قانون زرین اعتدال که در اخلاق ارسطویی مطرح است،[1] آن رفتاری اخلاقی به حساب میآید که در حد وسط و میانهی افراط و تفریط قرار گیرد؛ تنها در این صورت است که زیست اخلاقی محقق میشود.
بر اساس این قاعده، نفسِ جلوگیری از افراط و تفریط، موجب سلب آزادی انسان خواهد بود؛ زیرا زیست اخلاقی به انسان میگوید که مجاز نیست هر گونه و به هر مقدار که بخواهد قوای خویش را به خدمت بگیرد؛ بلکه باید آنها را در یک حد میانه و اعتدال قرار دهد.
روشن است بر طبق این معنا، زیست اخلاقی برای انسان محدودیت آفرین بوده و به اصطلاح، دست و پای او را خواهد بست. اما از آنجا که این اِعمال محدودیت از خاستگاهی بیرون از نفس آدمی برنخاسته، بلکه از سوی عقل و به خواست و ارادهی خودِ صاحب نفس ناطقه صورت گرفته، یک محدودیت ممدوح و مورد ستایش میباشد؛ چرا که راهی است برای نیل به سعادت و خوشبختی. این سلب آزادی، نه تنها در مکتب اسلام بلکه در نزد همه مکاتب اخلاقی مورد تأیید و پیشنهاد است؛ زیرا عقل این واقعیت را میپذیرد که نمیتوان خواستهی همه قوای انسانی اعم از قوهی غضبیه و شهویه را به صورت تمام و کمال پاسخ داد و در کنار آن به سعادت ابدی نیز نائل شد؛ اجابت خواستهی همه قوا به صورت نامحدود با یکدیگر در تضاد و تعارض اند و عقل محاسبهگر حکم میکند تا آنها را در یک کسر و انکسار ممدوح و حالتی تعادلی قرار دهیم تا جان انسان در آرامش و امنیت قرار گیرد و این همان زیست اخلاقی است.
در حقیقت، با این مدل، از قدرت آزادی به نفع انسان استفاده شده است و در غیر اینصورت – یعنی در صورتی که از آزادی در مسیر تعادل قوا و نیروها استفاده نشود- شاهد ذلالت و مقهور بودن نفس در پس خواهشهای نفسانی پست خواهیم بود. عقلاء، کسی را که مدام به دنبال ارضاء خواهشهای نفسانی خویش است را انسانی وارسته و مختار نمینامند؛ بلکه چنین کسی، مقهورِ نفس حیوانی خویش است. اگر چه به ظاهر صاحب این نفس امیری میکند اما، در زندان نفس خویش محبوس است؛ و کسی که در سایهی زیست اخلاقی، خود را در تقییدات و محدودیتها قرار داده، اگر چه به ظاهر، در زندان محدودیتهای متنوع قرار گرفته، اما در باطن، از زندان نفس رهیده، به عقل عملی خویش قدرت پرواز و جولان در آسمان سعادت و خوشبختی بخشیده است؛ بطوری که به راحتی میتواند بر مبنای حق و حقیقت، تصمیم بگیرد و هرگز به نفس امارهی خویش اجازهی اظهار نظر و اِعمال نظر ندهد.
همسو با این سخن، کلامی است از امیرالمؤمنین (علیهالسلام)؛ ایشان میفرمایند: «لا یَسْتَرِقّنّک الطمع و کُنْ عَزوفاً»[2]؛ ترجمه: طمع تو را به بندگی نگیرد [بلکه] کنارهگیر باش. «عزوف» به معنای بازداشتن نفس از چیزی و رها کردن آن است و استرقاق نیز به معنای بندگی و نقطهی مقابل حریت و آزادی است؛ در این کلام نورانی، خودداری از برخی امور، موجب تحقق حریت و آزادی و فقدان این حالت، موجب بندگی و مخدوش گشتن آزادی معرفی شده است.
نتیجه:
زیست اخلاقی موجب سلب آزادیِ افسار گسیخته میگردد و ثمرهی آن، ایجاد محیطی امن و آرام برای عقل عملی است؛ در سایهی این محیط امن است که عقل انسان ابتکار عمل را به دست گرفته، به دور از دخالتهای نفس اماره، بر انسان حکومت خواهد کرد و انسان را به سعادت و خوشبختی خواهد رساند.
منابع:
[1]. جمعی از نویسندگان، کتابشناخت اخلاق اسلامی، حوزه علمیه قم، دفتر تبلیغات اسلامی، قم: 1385، چاپ اول، ص 33.
[2]. تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، تصحیح سید مهدی رجائی، دارالکتاب الاسلامی، قم: 1410 ق، ص 746.