نتوانستم تحصیلم را ادامه بدهم و مثل دوستانم ازدواج کنم یا سر کار بروم، سلامتی روحیم به شدت افت کرده و از اجتماع فاصله پیدا کردم و بیشتر وقتم را در خانه می‌گذرانم. اعصابم خرد می‌شود و نمی‌توانم تغییری در زندگیم ایجاد کنم!

نتوانستم تحصیلم را ادامه بدهم و مثل دوستانم ازدواج کنم یا سر کار بروم، سلامتی روحیم به شدت افت کرده و از اجتماع فاصله پیدا کردم و بیشتر وقتم را در خانه می‌گذرانم. اعصابم خرد می‌شود و نمی‌توانم تغییری در زندگیم ایجاد کنم!

سؤال:
نتوانستم تحصیلم را ادامه بدهم و مثل دوستانم ازدواج کنم یا سر کار بروم، سلامتی روحیم به شدت افت کرده و از اجتماع فاصله پیدا کردم و بیشتر وقتم را در خانه می‌گذرانم. اعصابم خرد می‌شود و نمی‌توانم تغییری در زندگیم ایجاد کنم!

پاسخ:
مشکل شما نیاز به بررسی دقیق تری دارد تا بشود راهکار مناسبی ارائه داد یعنی باید در حد امکان اتفاقاتی که در این سال ها برای شما افتاده به طور خاص مورد بررسی قرار گیرد تا علت اصلی وضعیت فعلی شما مشخص و سپس راه حل مناسب آن اجرایی شود. با این حال با توجه به همین نوشته، بنده مواردی را به طور کلی عرض می‎کنم. ولی ضروری است که در اولین فرصت به طور حضوری به یک مشاور مورد اعتماد مراجعه کنید:

1. یکی از مهم ترین عواملی که منجر به کسالت و انزوا می شود، نداشتن هدفی مشخص در زندگی است. انسان تا هدفی را برای خود مشخص نکند تلاشی هم برای رسیدن به آن انجام نخواهد داد. نداشتن تلاش هم منجر به احساس بیهودگی و پوچی خواهد شد. لذا اولین قدم شما باید این باشد که هدف خود را از زندگی مشخص کنید. باید بدانید برای چه چیزی زندگی می‌کنید و می‌خواهید به کجا برسید تا انگیزه فعالیت در شما زنده شود. اهداف زندگی هم دارای مراتب و درجات مختلف است و می تواند به طور سلسه‌وار ترسیم شود.
مثلا یک فردی ممکن است هدف اصلی‌اش قرب به خدا باشد. برای قرب به خدا نیاز به مثلا تهذیب نفس دارد برای تهذیب نفس نیاز به انجام واجبات و ترک محرمات دارد برای انجام واجبات و ترک محرمات نیاز به علم کافی در این زمینه دارد برای کسب علم نیاز به استاد دارد و ... . در این مثال، استاد؛ کسب علم؛ انجام واجبات و ترک محرمات؛ تهذیب نفس و در نهایت قرب به خدا همگی هدف‌اند منتها در طول یکدیگرند. لذا شما هم باید اهداف خود را این گونه ترسیم کنید تا قابل دسترسی باشد.

2. شکست‌های پی در پی در زندگی گاهاً منجر به ناامیدی از توانایی در رسیدن به هدف می‌شود. در چنین شرایطی آنچه روحیه شما را به حالت عادی بر‌می‌گرداند
اولا: نوع نگاه و جهان بینی شما به زندگی است. مثلا در جهان بینی یک مسلمان ناامیدی معنا ندارد چون او به قدرتی معتقد است که فوق همه قدرت هاست و انجام هیچ کاری از توان او خارج نیست.

ثانیا: به حکمتی قائل است که از هیچ جبنه ای غافل نیست. به عدالتی قائل است که شکی در آن نیست! بنابراین وقتی چنین شخصی با مشکلی مواجه می شود می‌داند تنها نیست و وقتی چنین احساسی داشت شکست را جبران خواهد کرد. اینکه مقربین خدا مصیبت های بیشتری را متحمل خواهند شد نیز ناشی از همین جهان‌بینی است و درست هم هست. لذا هر چه شما از ایدئولوژی خود بیشتر بدانی؛ یعنی بدانی که چرا با مسلمان هستی و به موازین اسلام عمل می‌کنی، به همان میزان آرامش را تجربه خواهی کرد.

ثالثا: کسب یک موفقیت تازه و جدید در زندگی به شما کمک زیادی خواهد کرد؛ یعنی شما اگر بتوانید مطابق با حیطه فعالیت خود، موفقیتی جدید کسب کنید، روحیه و نشاط شما باز خواهد گشت. مثلا تلاش شما برای ادامه تحصیل می‌تواند روحیه خوبی به شما بدهد.

http://www.askdin.com/thread37279.html