قرآن از یک طرف هدایتگر بشر در تمام اعصار است و از طرف دیگر، بسیاری از آیاتش با شأن نزول، در مورد مسائل شخصی در زندگی حضرت رسول، مثل ماجرای افک و امثال آن، نازل شده‌اند. این مسائل که به زندگی آن حضرت مربوط هستند، چه ربطی به هدایتگری بشریت در تمام اعصار دار

سؤال:
قرآن از یک طرف هدایتگر بشر در تمام اعصار است و از طرف دیگر، بسیاری از آیاتش با شأن نزول، در مورد مسائل شخصی در زندگی حضرت رسول، مثل ماجرای افک و امثال آن، نازل شده‌اند. این مسائل که به زندگی آن حضرت مربوط هستند، چه ربطی به هدایتگری بشریت در تمام اعصار دارند؟

پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
درکتاب خدا علاوه بر مباحث مربوط به هدایت و اخلاق که اساس قرآن بر آن نهاده شده، مسائل دیگری نیز مورد توجه قرار گرفته است که می‌تواند دارای دو بعد باشد. در یک بعد به زندگی فردی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نیز برخی حوادث جزئی پرداخته در بعد دیگر، مباحث اجتماعی و تبلیغ تعالیم دینی لحاظ شده است.
همان طور که می‌دانیم قرآن کتاب هدایت و آموزش تعالیم دینی و اخلاقی است. بهانه هدایت‌ها می‌تواند سر‌گذشت پیشینیان، اتفاقات و حوادث روز و حتی مسایل به ظاهر شخصی باشد که ممکن است در قالب‌های گوناگون حتی در قالب یک ضرب المثل عرضه شود.
اگر به بعضی از مسائل قرآنی چون داستان پیامبران (علیهم السلام) بنگریم در بعضی از آن‌ها اتفاقاتی بیان شده است که به نظر می‌رسد اکنون نتوان برای توجیه خاصی بیان کرد اما مهم پیامی است که در دل آن سر‌گذشت‌ها نهفته و برای همه زمان‌ها و همه انسان‌ها مفید و عبرت بر‌انگیز است.

داستان یوسف پیامبر
(علیه السلام) و عشق سرکش زلیخا به آن حضرت، قصه حضرت مریم و عیسای پیامبر (علیهما السلام)، حکایت حضرت موسی (علیه السلام) و فرعون و بسیاری دیگر از این مسائل، از آن قبیل است. در داستان «افك» نیز موضوع به این شکل است که از دروغ و تهمت بزرگی نام برده و در این باره به مسلمانان هشدار داده شده است.
در یکی از تفاسیر با عنوان: داستان پر ماجراى «افك تهمت عظيم» این مسئله بررسی شده است. نخستين آيه مورد بحث بى‌آن‌كه اصل حادثه را مطرح كند مى‏‌گويد:
كسانى كه آن تهمت عظيم را مطرح كردند، گروهى از شما بودند «إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ»
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» معتقد است كه «افك» به هر دروغ ساده‌‏اى نمى‏‌گويند، بلكه دروغ بزرگى است كه مساله‌اى را از صورت اصلی‌اش دگرگون مى‏‌کند. بنابراين، كلمه
«افك» بيان کننده اهميت اين حادثه و دروغ و تهمتى است كه در اين زمينه مطرح بود.
واژه «عصبه» (بر وزن غصه) در اصل از ماده «عصب» به معنى رشته‌‏هاى مخصوصى است كه عضلات انسان را به هم پيوند داده و مجموعه آن، سلسله اعصاب نام دارد. سپس به جمعيتى كه با هم متّحد هستند و پيوند و ارتباط و همكارى و هم فكرى دارند «عصبه» گفته شده است، به كار رفتن اين واژه نشان مى‌‏دهد كه توطئه‏‌گران در ماجرای «افك» ارتباط نزديك و محكمى با هم داشته و شبكه منسجم و نيرومندى را براى توطئه تشكيل داده بودند.
بعضى‌ها گفته‏‌اند كه اين تعبير معمولا در مورد ده تا چهل نفر به كار مى‌‏رود.
به هر حال قرآن به دنبال اين جمله به مؤمنانى كه از بروز چنين اتهامى نسبت به شخص پاک‌دامنى سخت ناراحت شده بودند، دل‌دارى مى‏‌دهد كه گمان نكنيد اين ماجرا براى شما شرّ است، بلكه براى شما خير بود «لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» چرا كه پرده از روى نيّت‌هاي پليد جمعى از دشمنان شكست خورده و منافقان كور دل برداشت، و اين بد سيرتان خوش ظاهر را رسوا کرد، و چه خوب است كه محک تجربه به ميان آيد تا آنان كه در درون غش دارند سيه ‏رو شوند و چه بسا اگر اين حادثه نبود و آن‎ها هم چنان نا‌شناخته مى‏‌ماندند، در آينده ضربه سخت ‏تر و خطرناک‌ترى مى‏‌زدند.
اين ماجرا به مسلمانان درس داد كه پيروى از شايعه ‏سازان، آن‌ها را به روزهاى سياه مى‌كشاند بايد در برابر اين كار به سختى بايستند.
درس ديگرى كه اين ماجرا به مسلمانان آموخت اين بود كه فقط به ظاهر حوادث ننگرند، چه بسا حوادث ناراحت كننده و بد ظاهرى كه «خير كثير» در آن نهفته است.
جالب اين كه قرآن با ذكر ضمير «لكم» همه مؤمنان را در اين حادثه سهيم مى‏‌شمرد و به راستى چنين است، زيرا مؤمنان از نظر حيثيت اجتماعى از هم جدايى و بيگانگى ندارند و در غم‌ها و شادی‌ها شريک و سهيم هستند. (1)

منابع:
1. مکارم، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات اسلامیه، سال 1374، چاپ اول، ج‏ 14، ص 395 با ویرایش اندک.

http://www.askdin.com/thread44564.html