اخلاق بدون خدا باوری

پرسش:
بی‌خدایی را مستلزم طرد اخلاق و پوچ‌انگاری می‌دانند در حالی که حقیقتاً این‌گونه نیست. آیا برای اخلاقی زیستن نیازی به دین هست؟
 
 
پاسخ:
مقصود از «اخلاق» در تحقیق حاضر، مجموعه‌ای از گزاره‌ها است كه موضوع آن‌ها را افعال اختیاری انسان یا صفات و ملكات حاصل از آن‌ها، تشكیل می‌دهد که با مفاهیمی مانند «خوب»، «بد»، «باید» و «نباید» ارزش اخلاقی آن‌ها بیان می‌شود.(۱) تردیدی نیست که ارزش‌گذاری‌های اخلاقی ما در طول زندگی، وابسته به مبنایی است که آن را در اخلاق پذیرفته‌ایم. مبنای اخلاق، به‌مثابه روح اخلاق است و در توضیح مفاهیم اخلاقی و ارزش‌گذاری آن‌ها نقش بسزایی ایفاء می‌کند. با تفاوت مبنای ما در اخلاق، گاهی ارزش‌گذاری‌ها یا توضیح ما از مفاهیم اخلاقی، تفاوت می‌یابد. در این راستا، می‌توان به تفاوت‌های اخلاق الهی و اخلاق الحادی اشاره داشت که موضوع تحقیق حاضر است.
با این مقدمه به سراغ سؤال شما رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:
 
نکته اول:
در ابتدا باید به این نکته توجه داشت که به عقیده ما، برای باور به حجیت اخلاق و تبیین برخی از گزاره‌های اخلاقی و احکام ارزشی آن‌ها، به اراده تشریعی خداوند تبارک‌وتعالی نیازی نبوده و به‌اصطلاح در مقام ثبوت، می‌توان اخلاق را مستقل از اراده تشریعی خدا در نظر گرفت. به‌عنوان‌مثال «حُسن» و «قُبح» از اوصاف و ویژگی‌های واقعی و ذاتی برای «عدل» و «ظلم» هستند و نیازی نیست در اتصاف «عدل» به «حُسن» یا «ظلم» به «قُبح»، اراده تشریعی خدا را در نظر بگیریم؛ یعنی قبل از این‌که خداوند، این بایدونباید یا خوب و بد را تشریع و وضع نماید، این موضوعات به‌خودی‌خود، دارای ارزش اخلاقی خوب یا بد بودند. سخن متکلمان امامیه، كه به حسن و قبح ذاتی مفاهیم اخلاقی معتقد می‌باشند، به همین مقام ثبوت ناظر است.(۲)
اما سخن به همین‌جا ختم نمی‌شود، چراکه اخلاقیات، هرچند در مقام ثبوت مستقل از اراده تشریعی خدا است اما در مقام اثبات و خصوصاً تعیین مصادیق فعل اخلاقی، عقل به‌تنهایی کافی نیست و علی‌رغم توانایی عقل در کشف بسیاری از اخلاقیات، همچنان برای درک سایر اخلاقیات، به پیروی از مکتبی خاص نیازمند بوده و در این میان نقش باورهای دینی پررنگ می‌شود.
به‌بیان‌دیگر، در توضیح مفاهیم اخلاقی یا در ارزش‌گذاری آن‌ها، اگرچه عقل توانایی‌های قابل‌توجهی دارد، اما به‌هرحال، توانایی او محدود است و بسیاری از موضوعات اخلاقی، از جهت مفهومی یا ارزش‌گذاری، بدون توضیح باقی می‌مانند. مثلاً بااینکه عقل خوبی عدالت را به‌خوبی می‌فهمد، اما درباره مفهوم عدالت دیدگاه‌های مختلفی پدید آمده است؛ یا بااینکه عقل مفهوم کشتن حیوان(۳) را به‌خوبی درک می‌کند، اما درباره ارزش‌گذاری آن دیدگاه‌های متنوعی شکل‌گرفته است. اینجاست که به دینی که متکی به علم بیکران خدا است، نیازمند می‌شویم. البته خداباوری و دین‌داری، فوایدی دیگر هم در حوزه اخلاق دارد که در نکته بعد به آن‌ها می‌پردازیم.
 
نتیجه آن‌که گزاره‌های عقلی اخلاق، (حتی به فرض آنکه دچار اشتباه نظری نشده باشند و یا تحت تأثیر شهوت عملی مغفول و مورد انکار واقع نشده باشند) هرچند لازم و ضروری است، اما به‌تنهایی نمی‌تواند از عهده كشف همه مجهول‌ها و حلّ همه نزاع‌ها بیرون آید و در مقام اثبات، قطعاً نیازمند دین الهی هستیم.
 
نکته دوم:
به باور صحیح، دین‌داری و خداباوری و اخلاق باهم مرتبط‌اند و هر یک، ضمن استقلال از دیگری، بر هم تأثیر بسزایی دارند و نمی‌توان آن‌ها را حوزه‌های بی‌ارتباط و متباین از هم دانست. در ادامه، به برخی از تأثیرات مثبت خداباوری و دین‌داری بر اخلاق می‌پردازیم:
•نیاز مکاتب اخلاقی به مبانی جهان شناختی: هر مکتب اخلاقی مبتنی بر نوعی جهان‌بینی است؛ بنابراین مکاتب اخلاقی باید توجیه جهان شناختی داشته باشند. هر فرد اخلاقی خواسته یا ناخواسته اصولی را رعایت می‌کند که آن اصول مبتنی بر گزاره‌های جهان شناختی هستند. دین است که می‌تواند تبیین جهان شناختی درستی به ارزش‌های اخلاقی بدهد.
•نیاز به انگیزه: زیست اخلاقی نیازمند انگیزه‌ای قوی است. صرف مفید بودن زندگی اخلاقی نمی‌تواند انگیزه کافی برای استمرار زیست اخلاقی ایجاد کند. باور به خداوند و نیت الهی و آثار مثبت بایست‌های دینی در تکامل انسان می‌تواند انگیزه فرد در زندگی اخلاقی را تقویت کند.
•نیاز به ضمانت اجرائی: رعایت اخلاق و حقوق دیگران مستلزم گذر از خود و منافع خود است. بدون یک ضمانت اجرائی قوی نمی‌توان از اکثریت افراد انتظار داشت که خود را ملزم به رعایت حقوق دیگران بدانند چنان‌که تاکنون نیز چنین بوده است. دین است که می‌تواند به تکیه‌بر امر الهی، وعده پاداش و وعید دوزخ و همچنین نظارت گسترده خدا بر ظاهر و باطن انسان‌ها، این ضمانت اجرائی را محقق کند.
•نقص مکاتب اخلاقی در تزاحم ارزش‌ها: یکی از مشکلات در مسیر زیست اخلاقی مشخص نبودن تکلیف فرد در مواردی است که چند ارزش اخلاقی باهم تزاحم می‌کنند. درواقع تقریباً همه نظام‌های اخلاقی در بیان کلیات و ارزش‌های اصلی اخلاق کامیاب‌اند ولی در تعیین مصادیق فعل اخلاقی است که هر مکتبی پاسخی متفاوت ارائه می‌دهد. نمونه معروف آن نجات جان یک انسان با یک دروغ است. دین می‌تواند با تکیه‌بر منابع اصلی خود این مشکل را بهتر حل کند.
•نیاز به الگوی اخلاقی (اسوه حسنه): می‌توان ادعا کرد که در هیچ نظام اخلاقی، فردی که بتواند الگوی کامل یک انسان اخلاقی باشد معرفی نشده است. درحالی‌که رهبران ادیان همیشه به‌عنوان الگوی یک انسان کامل معرفی‌شده‌اند.
 
نکته سوم:
ما هم با شما موافقیم که «بی‌خدایی متمضن جدی‌تر گرفتن همین زندگی موقت» بوده و برای فرد بی‌خدا، چیزی جز حیات مادی موضوعیت ندارد؛ اما دقیقاً همین مسئله می‌تواند منشأ بداخلاقی‌های اجتماعی باشد و انسان‌هایی با خوی غیراخلاقی تولید نماید؛ چراکه در حقیقت زندگی بدون خدا، در معرض آن است که شخص به «خودخواهی» یا «خود گرایی» مبتلا شود و خودخواهی نیز عامل اصلی ظلم و نادیده گرفتن حقوق دیگران و درنتیجه آن، هرج‌ومرج در زندگی است. 
داستایوفسکی در رمان مشهور «برادران کارامازوف» جمله مشهوری دارد که دقیقاً ناظر به همین مسئله است. وی می‌گوید: «اگر خدا وجود نداشته باشد، هر کاری مجاز است.»(۴)
 
در جهان بدون خدا، کسانی که حیات و سعادت را به دنیا و لذت‌های آن محدود ساخته‌اند و خوب و بد را بر همین مبنا می‌سنجند، برای آن‌ها اخلاق کاملاً جنبه نسبی پیدا می‌کند و دلیل آن روشن است؛ زیرا یکی از پایه‌های اخلاق، عدل اجتماعی و احترام به حقوق دیگران است. فرد بی‌خدا که اخلاق را بر مبنای لذت و منفعت دنبال می‌کند، به ارزش اخلاقی تا آنجا که با منافع او مزاحم نباشد یا منافع شخصی او درگرو احترام به آن اصل باشد، پایبند است، ولی اگر منافع شخصی او که ده‌ها وسیله لذت برای او فراهم می‌آورد، با این اصل در تزاحم بود، روی چه اصلی از لذت شخصی خود بگذرد و به لذت دیگران احترام گذارد؟! جامعه‌ای که اصالت را به «من» و «لذت‌های شخصی» می‌دهد، هیچ‌گاه تبدیل «ما» نشده و حتی روی کاغذ نیز نمی‌توان عاقبت خوبی برای آن تصور کرد، چه رسد در مقام عمل!
 
نکته چهارم:
این نکته را نیز نباید ازنظر دور داشت که رعایت انصاف و تبعیت از حقیقت که یکی از مهم‌ترین ارکان فعل اخلاقی است، حکم می‌کند که انسان، نسبت به یافته‌های عقلانی خود مسئول بوده و هنگامی‌که حقیقتی بر او روشن شد، باید عمل متناسب با مفاد آن را نیز سرلوحه کار خود قرار دهد.
ازاین‌رو، عدم تبعیت از خداوند، باوجود براهین روشن بسیاری که برای اثبات وجود خداوند بیان‌شده است، کاری به شدّت «غیراخلاقی» است.
ازآن جایی که این باور، مستلزم تعهد و تکلیف بوده، طبیعی است که نفوس رها که هدفی جز تأمین لذات دنیوی ندارند، انگیزه‌های بسیاری برای انکار یا بی‌توجهی به آن داشته باشند.
 
نکته پنجم:
آنچه از بیان پرسشگر محترم به نظر می‌رسد آن است که ایشان «باور به خدا» را در تقابل با «عدم جدی انگاشتن دنیا» تلقی کرده‌اند. درحالی‌که نه‌تنها تلقی ایشان کاملاً نادرست بوده، بلکه دست‌کم در آموزه‌های اسلامی و بخصوص در مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت:، زندگی موقت دنیا، به‌قدری جدی است که شاید جدی‌تر از آن وجود نداشته باشد! چراکه تأمین‌کننده سعادت ابدی و کیفیت جاودانگی انسان است.
در حقیقت تفاوت بی‌خدایان و خداباوران در جدی گرفتن و یا نگرفتن دنیا نیست، بلکه تفاوت این دو در «هدف» انگاشتن و یا «وسیله» انگاشتن دنیاست. ازنظر یک انسان متأله «دنیا مزرعه آخرت است»(۵) که کوچک‌ترین عمل مثبت و یا منفی در آن، مستقیماً بر زندگی ابدی و سعادت جاودانه وی تأثیر داشته(۶) و به همان نسبت که سعادت ابدی انسان مهم است، دنیا نیز مهم و جدی خواهد بود. ازاین‌رو قرآن کریم به بهره‌مندی(۷) و آباد کردن دنیا(۸) تأکید کرده و در روایات معصومین: نیز چنین دنیایی را بهترین یاری کننده، جهت سعادت و ساختن سرای آخرت دانسته و آن را تمجید می‌فرمایند.(۹)
درنتیجه دنیا در نزد اهل ایمان، به‌مراتب جدی‌تر از انسان بی‌خدا است. چراکه اهمیت دنیا برای انسان بی‌خدا به‌اندازه عمر کوتاهی است که در آن زندگی می‌کند، ولی برای انسان الهی، اهمیت دنیا به‌اندازه، اهمیت جاودانگی و سعادت ابدی اوست.
 
 
نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که:
اولاً، به باور ما اخلاقیات ثبوتاً مستقل از اراده تشریعی خدا است ولی اثباتاً بسیاری از اخلاقیات از طریق ادیان الهی کشف می‌شوند؛ بنابراین بی‌خدایی مستلزم طرد اخلاق به شکل کلی نیست اما ما را از درک بسیاری از اخلاقیات و تفسیر صحیح از آن‌ها محروم می‌سازد.
دوم اینکه، بی‌خدایی تلازمی با جدی گرفتن زندگی یا اخلاقی زیستن ندارد، چنانکه خداباوری تلازمی با جدی نگرفتن زندگی ندارد. بلکه چون به تأثیر زندگی دنیوی بر سعادت ابدی نظر دارد زندگی دنیوی را جدی‌تر می‌گیرد.
سوم اینکه، ازآنجایی‌که دلایل روشن و قاطعی در اثبات وجود خداوند و ضرورت دین‌داری وجود دارد، عدم تعهد و عدم انصاف، خود فعلی غیراخلاقی به‌حساب می‌آید.
چهارم اینکه، «نیاز مکاتب اخلاقی به مبانی جهان شناختی»، «نیاز به انگیزه»، «نیاز به ضمانت اجرائی»، «نقص مکاتب اخلاقی در تزاحم ارزش‌ها» و «نیاز به الگوی اخلاقی» را می‌توان به‌عنوان بخشی از نیازمندی‌های زیست اخلاقی به دین و باورهای الهی دانست.
 
 
 
پی‌نوشت‌ها:
1. جمعی از نویسندگان‌، فلسفه اخلاق‌، قم، نشر معارف، ۱۳۸۶ ش، ص۱۶۶.
2. روشن است که موضوعات اخلاقی و مصالح و مفاسدشان و همچنین انسان و عقل و خِرَدش، همگی وابسته به اراده تکوینی خدا هستند. در این مسئله هیچ تردید و اختلافی نیست. آنچه موردنظر ما است، ازاین‌قرار است که خوبی و بدی کارها، مستقل از اراده تشریعی خدا است. بله خداوند تکویناً این فعل یا صفت را به‌گونه‌ای آفریده که دارای این مصالح یا مفاسد باشد اما اعتقاد ما به خدا یا عدم اعتقاد ما به او، تأثیری در درک این مصالح و مفاسد یا درک ارزش اخلاقی آن‌ها ندارد.(عالمی، سید محمد، رابطه دین و اخلاق، قم، مؤسسه بوستان كتاب، ۱۳۸۹ ش، ص۲۰۳-۲۰۶)
3. در غالب مسائل «اخلاق کاربردی»، همچون اخلاق حیوانات، اخلاق پزشکی، اخلاق رسانه و... هنوز هیچ توافقی در میان اندیشمندان جهان حاصل نشده است. مثلاً در خصوص اخلاق حیوانات، همچنان این سؤال به قوت خود باقی است که «آیا کشتن و خوردن یک حیوان، ازنظر اخلاقی کار درستی است یا خیر؟ در خصوص گیاهان چطور؟»
4. اخوان، مهدی، تلاقی‌های منطق و اخلاق، قم، پژوهشگاه علوم وحیانی معارج، پاییز و زمستان ۱۳۹۳.
5. «الدنیا مزرعه الاخره» (حسابی، ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج۱، قم، انتشارات سید الشهداء،۱۴۰۵ ق، ج۱، ص۲۶۷.)
6. سوره زلزال، آیات ۷-۸ «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ - وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ» [پس هرکس هم‌وزن ذره‌ای نیکی کند، آن نیکی را ببیند؛ و هرکس هم‌وزن ذره‌ای بدی کند، آن بدی را ببیند.]
7. سوره قصص، آیه ۷۷ «وَلَا تَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیا» [و سهم خود را از دنیا فراموش مکن.]
8. سوره هود، آیه ۶۱ «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِیهَا» [او شمارا از زمین به وجود آورد و از شما خواست که در آن آبادانی کنید.]
9. «قَالَ إمَامُ البَاقِر(ع): نِعْمَ العُونُ، اَلدُّنْیا عَلَی ألآخِرَةِ» [دنیا چه خوب جاری‌کننده‌ای، برای آخرت است.] (بحارالانوار، ج۷۰، ص۱۲۷.)