پرسش:
بنا بر آنچه در آیات قرآن و روایات آمده، پیامبران نیامدند تا مردم را بازور و بازداشت، ملزم به انجام دستورات دینی کنند، اگر هم مردم به این دعوت، پاسخ منفی میدادند، انبیای الهی مردم را به خداوند و عذاب الهی در دنیا یا آخرت میسپردند؛ نه اینکه بهزور آنها را به رعایت حجاب و سایر دستورالعملهای دینی مجبور کنند. آیا الزام جامعه به حجاب بازور و دستگیری و مجازات، برخلاف سیره انبیا و روح دین نیست؟
پاسخ:
اصل رعایت حجاب، تنها مخصوص زنان نبوده(۱) و دستور حجاب، پیش از اسلام نیز به نحوی جدیتر و مشکلتر در ادیان الهی وجود داشته است.(۲) با اینحال، مسئله «حجاب» و الزام حکومتی برای رعایت آن، یکی از مسائل پردامنه و پر بسامدی است که در سالهای اخیر و با قانونی شدن مسئله رعایت حجاب در جمهوری اسلامی ایران، بحثهای بسیاری را با خود به همراه داشته است. یکی از مباحث مرتبط با این موضوع، سازگاری یا ناسازگاری الزام به قانون الهی با سیره انبیای الهی علیهم السلام است چراکه آنچه از رفتار و عملکرد ایشان به ما رسیده است، همگی مبتنی بر هدایت توأم بارحمت و مدارا از سوی ایشان است.
با این مقدمه به سراغ پرسش یاد شده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم میکنیم:
نکته اول:
پیامبران الهی علیهم السلام ، انسانهای کاملی بودند که برای هدایت انسانها از جانب خداوند تبارکوتعالی فرستادهشدهاند و سطوح تأثیرگذاری ایشان نیز متناسب با نقشآفرینی، اقبال مردمی و مسئولیتی که از طرف خداوند تبارکوتعالی داشتهاند، متفاوت بوده است. ازاینرو غالب پیامبران الهی علیهم السلام، به جهت نداشتن موقعیت حاکمیتی و مناصب اجتماعی حکومتی، صرفاً امر هدایت را در تبلیغ و ابلاغ پیام حق دانسته و بدون آنکه مسئله اقبال و حمایت مردم در ابلاغ ایشان موضوعیتی داشته باشد، علیرغم تمام مشکلات و مخالفتها، واجبات و احکام حق را به گوش ایشان میرساندند.
اما این بدان معنا نبود که وظیفه و مسئولیت پیامبران علیهم السلام ، در همین سطح خلاصه شود، چراکه اگر برای پیامبری فرصت و موقعیت حکومت و حاکمیت رخ میداد، از آن ابایی نداشته و از اجرای حدود الهی و الزام به رعایت قوانین حق کوتاهی نمیکردند که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
نکته دوم:
به فرموده قرآن کریم، پیامبران علیهم السلام از طرف خداوند به جهت «قیام بر قسط» و خیزش برای رعایت عدالت و انصاف، روانه شدهاند و نزول کتاب یا قانون نیز در حقیقت برای تحقق همین امر در میان ایشان، بوده است.(۳) درنتیجه اگر از سوی مردم، اقبال یا حمایتی برای تشکیل حکومت دینی وجود داشته باشد، هیچ پیامبر یا حتی امامی اجازه استنکاف و اعراض از آن را نداشته و بهمحض تحقق زمینههای حاکمیت، این امر باید از سوی صاحبمنصبان الهی، مورد پذیرش قرار گیرد.
ازاینرو پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در آغاز هجرت، در اولین فرصتی که توانست خود را از دشواریهای مکه نجات دهد، بنای حکومت اسلامی در شهر مدینه را پایهریزی کرد.
در جریان بیعت مردمی با حضرت علی علیهالسلام و قبول حاکمیت از سوی ایشان نیز این عبارات از ایشان به ما رسیده است که فرمودند:
«سوگند به آن خدایی که دانه را شکافت و انسان را خلق کرد؛ اگر حاضر
نمیشدند آنکسان که با من بیعت نمودند و اعلام نصرت و یاری نمیکردند که بدین ترتیب حجت بر من تمام شود و اگر نبود عهدی که خدا از علما و دانشمندان گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم؛ هرآینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم».(۴)
درنتیجه، تشکیل حکومت دینی از اهداف پیامبران و اولیاء دین بوده است تا بتوانند در سایه آن، بسیاری از احکام اجتماعی الهی را در جامعه حاکم سازند و اگر این امکان (امکان حاکمیت اجتماعی) برای برخی از صاحبمنصبان الهی نظیر حضرت سلیمان و حضرت یوسف علیهمالسلام و حضرت رسول اکرم صلیالله علیه و آله فراهم میشد، از آن روی برنمیگرداندند و آن را میپذیرفتند.
نکته سوم:
هرچند میپذیریم، اولویت اول پیامبران علیهم السلام در مواجهه با فساد و تباهی، اولویت فرهنگی بوده و مبارزه ایشان با مفاسد، با ابزار گسترش عقلانیت و هدایت بخشی صورت میگرفته است، اما این بدان معنا نیست که برخورد سختگیرانه، الزامات قانونی، مجازاتهای متناسب و اجرای حدود الهی در دستور کار ایشان قرار نداشته است.
پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله باوجود نرمش و انعطاف فراوان، اقدام به تعیین مجازات قانونی در برابر برخی از گناهکاران نمود و در اجرای حدود الهی که مربوط به حقوق اجتماعی بود، ذرهای از خود انعطاف نشان نمیداد و علیرغم اصرار بر عفو از سوی دیگران، آن حضرت گناهکاران و مفسدان را مجازات میکرد.(۵)
بهعنوان نمونه، در فتح مکه زنی از قبیله «بنی مخزوم» مرتکب سرقت شد و ازنظر قضایی جرمش محرز گردید. خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافی خود میدانستند؛ به همین دلیل، برای متوقف ساختن اجرای حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور «اسامه بن زید» را- که مانند پدرش نزد پیامبر صلیالله علیه و آله محبوبیت داشت وادار به شفاعت نمودند؛ اما همینکه اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شد و فرمود: «چه جای شفاعت است؟! مگر میتوان حدود و قانون را اجرا نکرد؟!» و فوراً دستور مجازات صادر نمود. اسامه متوجه لغزش خود شد و عذرخواهی نمود.(۶)
چنانکه ملاحظه میشود رسول گرامی صلیالله علیه و آله در اجرای قوانین هیچگونه تبعیضی روا نمیداشتند؛ شفاعت احدی را نمیپذیرفتند و ذرهای از تحقق حدود الهی کوتاه نمیآمدند.
یا در سیره امام علی علیهالسلام آمده است که ایشان نیز علیرغم تمام مدارا و عطوفتی که نسبت به مردم داشتند، هرروز صبح بر داد و ستد تجّار نظارت میکردند و از مفاسد اقتصادی پیشگیری میفرمودند. همچنین تازیانهای در دست داشتند تا افراد سرکش بترسند و تمرّد نکنند. در روایتی آمده است که امام علی علیهالسلام خبردار شد که ابن هَرْمه، مسئول بازار اهواز، خیانتی کرده است. پس به رِفاعه [فرماندار اهواز] نوشت: «چون این نامه مرا خواندی، ابن هَرْمه را از [مسئولیت] بازار، کنار بگذار و در برابر مردم نگاهشدار و او را زندانی کن و موضوع را به اطّلاع مردم برسان. به همکاران خود نیز بنویس و نظر مرا به آگاهی آنها برسان... روز جمعه که شد، وی را از زندان بیرون آور و ۳۵ تازیانه به او بزن و در بازارها بچرخانش... دستور بده تا او را خوار و دستبسته، مجدداً به زندان ببرند و پاهایش را با ریسمان ببند...».(۷) بنابراین، امام علی علیهالسلام نیز علیرغم مهرورزی با فقیران و مظلومان و عدالتپیشگی با همگان، نسبت به قانونشکنی در حکومت بیتفاوت نبودند و از ابزارهای قهرآمیز برای تنبیه متخلف استفاده میکردند.
و یا در سیره حکومتی حضرت سلیمان علیهالسلام در قرآن کریم میخوانیم که وی، هنگامیکه از غیبت هدهد در جلسه آگاه شد، او را به سبب کوتاهی در انجام وظایف مهمی که بر عهده داشت، بهشدت مورد نکوهش قرار داده و دربارهاش بهصورت مشروط حکم صادر میکند و میفرماید: «قطعاً او را به عذابی سخت عذاب میکنم یا سرش را میبرم، مگر آنکه دلیلی روشن برای من بیاورد».(۸) اگرچه هدهد پس از مدتی بازگشت و علت غیبت خود را توضیح داد و مورد بخشش قرار گرفت، اما قاطعیت حضرت سلیمان علیه السلام نسبت به تخلفات حکومتی، درسآموز است.(۹) همه آنچه بیان شد، تنها شواهد کمی از سیره حکومتی حضرات معصومین علیهمالسلام است و البته همین مقدار برای پرسشگر محترم کافی است تا نشان دهد، سخن ایشان در خصوص عدم الزام پیامبران علیهم السلام به دستورات دینی و انحصار عملکرد ایشان در هدایت و مدارا تا چه اندازه اشتباه است.
نکته چهارم:
از آنجایی که موضوع سؤال یاد شده، یعنی استنکاف از رعایت حجاب، در زمان حاکمیت حضرات معصومین علیهمالسلام وجود نداشته و همه زنان مسلمان، بامیل و رغبت درونی، حجاب اسلامی را پذیرفته و آن را مایه افتخار و مباهات خود میدانستند.(۱۰) متخلف (بدحجاب یا بیحجاب) وجود نداشت تا روایتی در خصوص برخورد معصومان با ایشان به دست ما رسیده باشد!
اما با اثبات این مطلب که پیامبران الهی علیهم السلام ، زمانی که در مسند حاکمیت قرار میگرفتند، نسبت به اجرای حدود الهی سختگیر بوده و در اجرای قوانین و احکام الهی مماشات نمیکردند، میتوان اینگونه حدس زد که اگر در زمان حاکمیت ایشان، قانونی الهی و اجتماعی نظیر رعایت حجاب، از سوی برخی مسلمانان رعایت نمیشد، بیشک، برخورد و الزام ایشان را در پی داشت؛ چراکه حکومت اسلامی هرگز نمیتواند نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات الهی بیتفاوت باشد، خصوصاً در آنجا که تکالیف مربوط به زندگی اجتماعی است مانند پوشش اسلامی و حجاب.(۱۱)
نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن میشود که ما در سیره پیامبران الهی علیهم السلام ، شاهد دو سطح از گفتمان و ابلاغ هستیم:
• هدایت و تبلیغ عمومی بدون حاکمیت اجتماعی و الزام قهری.
• تشکیل دولت و حکومت دینی، همراه با الزام به قانون الهی.
آنچه به فرموده پرسشگر محترم، اجبار و الزام در آن وجود ندارد، سیره پیامبرانی است که در سطح اول محدود شده و موفق به تشکیل حکومت دینی نشدند و از قدرت سیاسی برخوردار نبودند، ازاینرو، ایشان توانایی الزام نداشتند تا بخواهند مردم را به سبب قانونشکنی، با ابزارهای حکومتی مورد مواخذه یا بازخواست قرار دهند.
اما در سیره معصومانی که با اقبال مردم مواجه شده و موفق به تشکیل حکومت دینی شدند، موارد متعددی وجود دارد که معصومان، به الزام و بازخواست شدید مجرمان و قانونگریزان پرداختهاند.
پانویسها:
۱.امام خمینی، سید روحالله، کتاب نکاح، ص۵۷۵. (حد پوشش مردان)
۲.موسوی، زهره، اشتراک حجاب در ادیان ابراهیمی.
۳.سوره حدید، آیه ۲۵.
۴.شریف رضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، خطبه ۳.
۵.ساریخانی، عادل، سیره نبوی در مقابله با جرایم و مفاسد اجتماعی، ص۲۷-۵۴.
۶.بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۶۹.
۷.محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث، ج۱۷، ص۳۲۲.
۸.سوره نمل، آیه ۲۱ «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیأْتِینِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ».
۹.برای مطالعه بیشتر، رک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۴۴۱-۴۴۲.
۱۰.زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ذیل آیه ۳۱ از سوره نور.
۱۱.مصباح یزدی، محمدتقی، نظریه حقوقی اسلام، ج۱، ص۲۳۷.
موضوع: