پرسش:
شنیده شده تعالیم شیخیه تأثیر به سزایی در پیدایش بابیه و بهائیت داشته است. کدام یک از عقاید شیخیه منجر به ظهور بابیه و بهائیت شد؟ آیا میتوان بابیه و بهائیت را منشعب از شیخیه دانست؟ آیا بابیه و بهائیت این تاثیرپذیری را قبول دارند یا اینکه خودشان را متمایز از شیخیه و در تقابل با آن میدانند؟
پاسخ:
هر فرقه و انشعاباتِ درون فرقهای که در مکاتب اسلامی ایجاد شده، علی رغم اختلافات و تفاوتهایی که با فرقِ سابق خود دارد، اما در حقیقت، خاستگاه آن، مرتبط با فرقِ بالا دستی بوده و متأثر از افکار، عقاید و اندیشههای سرسلسله خود هست. حتی سیر نزولی همین افکار و اندیشهها، در فرقِ پایین دستی و متأخر، باعث خروج از دایره اسلام و ورود قطعی به کفر و شرک و الحاد میشود. یکی از نمونههای بارز آن، دو فرقه بابیه و بهائیه است که به نظر بسیاری از اندیشمندان، متأثر از نظریات و شطحیات شیخ احمد احسائی، سر سلسله فرقه شیخیه بوده است. در اینجا به کلیات افکار بسترسازِ شیخیه پرداخته و به تأثیرات آن بر بابیه و بهائیه اشارهای خواهیم داشت.
نکته اول:
میتوان گفت از مهمترین نظریاتِ تأثیرگذار فرقه شیخیه، نظریه «هورقلیا» و «رکن رابع» هست. در اینجا به طور خلاصه به شرح این دو نظریه میپردازیم.
اندیشه «هَوَرقَلیا» از واژههای کلیدی نظام فکری این فرقه به شمار رفته که در سه بحث معراج جسمانی حضرت رسول(صلی الله علیه و اله)، معاد جسمانی و نیز حیات امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) به کار رفته است. از آثار شیخ احمد احسایی، اینگونه برمیآید که مراد ایشان از هورقلیا، همان «عالم برزخ» هست که در بین عالم دنیا و ملکوت قرار دارد(۱) و نیز در منظومه فکری ایشان، «عالم مثال» به معنای عالم برزخ نیز به کار رفته است.(۲)
آنچه ذکر آن در اینجا اهمیت دارد نظر ایشان در باب وجود و حیات مبارک امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) هست؛ بدین گونه که حضرت در عالم هورقلیا بوده و جسم و زمان و مکان ایشان لطیفتر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال میباشند.(۳) حضرت قائم(عج الله تعالی فرجه الشریف) در عالم دنیا نبوده؛ اما تصرفش به گونهای است که به صورت هیکل عنصری هست و با مثالش در مثال و با جسدش در اجساد و با جسمش در اجسام و با نفس خود در نفوس و با روحش در ارواح است.(۴)
در واقع این نظر، منجر به انکار حیات مادی امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود؛ زیرا اگر مراد این باشد که حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) در عالم مثال و برزخ زندگی میکند، پس آن حضرت، حیاتی با بدن عنصری نداشته و حیات او همچون حیات مردگان در عالم برزخ است؛ اما از آنجا که برقراری ارتباط با حضرت میسّر نیست و همچنین برای مردم ضروری است که از فیض الهی بهرهمند شوند، میبایست واسطهها و نائبانی متفاوت از دیگر نایبان عام وجود داشته باشند. به همین جهت، آموزه «رکن رابع» و «ناطق واحد» در میان این فرقه، به عنوان رکن چهارم دین مطرح گردید تا ارتباط مردم از فیض الهی قطع نشود.
نظریه «رکن رابع» یکی از مهمترین عقاید شیخیه به شمار رفته و اگرچه شیخ احمد احسایی به عنوان مؤسس فرقه و نیز سید کاظم رشتی، رکن رابع را اصل چهارم برای اصول دین در نظر نگرفتند؛ اما با وجود عباراتی همچون «شیعه کامل»،(۵) «قریه ظاهره»(۶) و «نقبا و نجبا»(۷) که در تألیفات ایشان یافت شده، میتوان این نظریه را به شیخ احمد نسبت داد که بعدها توسط محمد کریم خان کرمانی مورد جمع آوری قرار گرفت و ایشان رکن رابع را به عنوان اصل چهارم از اصول دین معین نمود.(۸)
شیخیه رکن رابع را اینگونه شرح دادهاند که در هر عصری باید واسطهای میان مردم و حجت الهی باشد، وگرنه وجود امام لغو خواهد بود. یکی از بزرگان شیخیه در این زمینه چنین مینویسد: امام بینایب نمیشود و خانه بدون باب معنی ندارد؛ بلکه میگوییم امام بیمأموم نمیشود و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در مُلک نباشند معلوم است وجود امام خاصیتی نبخشیده، پس وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بیامام و پیشوا باشد.(۹) این نظریه منجر به عقیده نیابت خاص از امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) و دریافت علوم و معارف از جانب حضرت بدون هیچ واسطهای خواهد شد.(۱۰)
البته نظریات دیگرِ شیخیه نیز بر بابیت و بهائیت تأثیرگذار بودهاند که از ذکر آنها صرف نظر میکنیم.
نکته دوم:
سید علیمحمد شیرازی، معروف به «باب»، بنیانگذار فرقه «بابیه» است؛ فرقهای که نمیتوان آن را به عنوان فرقه جدا شده از شیخیه دانست؛ اما با این حال میتوان به تاثیرپذیری آن از شیخیه اذعان نمود. سید علیمحمد باب تحت تأثیر اعتقادات شیخ احمد اَحسایی و سید کاظم رشتی میباشد و در حقیقت ماحصل افکار و اندیشههای بزرگان شیخیه، در سید علیمحمد باب، تجلّی پیدا کرده است. برای اثبات این مدّعا به دلایلی اشاره خواهیم کرد.
علیمحمد شیرازی در کودکی، پای درس «شیخ عابد» از شاگردان شیخ احمد احسایی حضور داشت. شاید همین امر موجب شده تا شالوده اعتقادات و گزارههای شیخیه، در علیمحمد نهادینه شود. سپس در سن بیست سالگی نزد سید کاظم یزدی حضور یافت و با مبانی شیخیه نظیر رکن رابع و باب امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) آشنا شد.(۱۱)
اینکه تعداد بسیاری از شاگردان مکتب شیخیه به علیمحمد شیرازی پیوستهاند، میتواند ادعای تأثیر پذیری را تقویت کند.(۱۲) برای نمونه هیجده تن از شاگردان سید کاظم رشتی به علیمحمد شیرازی پیوسته و ایشان، آنها را حروف «حی» نامید.(۱۳)
موضوعات رکن رابع و باب امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) که در نکته اول بدان اشاره کردیم، مورد استفاده سید علیمحمد شیرازی قرار گرفته، به طوری که خود را «باب» معرفی کرد و اَحسایی و رشتی را دو بابی دانست که بشارت آمدن وی را دادهاند. او میگوید: ای اهل زمین بدانید که خداوند با باب [علیمحمد شیرازی] دو باب [احسایی و رشتی] را از قبل قرار داد تا امرش را از راه حقیقت و به صورت آشکار از اطرافش به شما بشناساند....(۱۴)
بر این اساس، از دیدگاه بابیه و بهائیه، شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، نه تنها به مقام بابیت نائل شده بودند، بلکه به عنوان مبشران ظهور علیمحمد شیرازی مورد تجلیل و احترام این دو فرقه هستند.(۱۵)
پس از اینکه سید علیمحمد شیرازی، ادعای بابیت و نائب خاص بودن امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) کرد، با تأثیر از آموزه «هورقلیا بودن امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)» و عدم دسترسی به وجود مبارک ایشان، و اینکه رکن رابع آینه تمام نمای امام معصوم(علیه السلام) هست، ادعای مهدویت خود را اظهار کرد. در گام بعدی نیز قائل به «خاتمیت» خویش شد، خود را هم ردیف انبیای گذشته دانست و ناسخ شریعت پیامبر اکرم(صلی اللع علیه و اله) معرفی کرد.(۱۶)
موارد فوق، این مدعا را ثابت میکند که بابیه، متأثر از شیخیه بوده و با تأثیر پذیری از آن، اعتقادات باطل و انحرافات جدیدی را ایجاد کردند که در قدم بعدی، منشأ ایجاد فرقه ضالّه بهائیه میگردد.
نکته سوم:
«بهائیت»، فرقهای منشعب از بدنه بابیه هست که شخصی به عنوان «میرزا حسینعلی نوری» معروف به «بَهاءُالله» بنیانگذار آن است. میرزا حسینعلی پس از ادعای بابیت توسط سید علیمحمد شیرازی، از نخستین کسانی بود که به ایشان ملحق شده و به تبلیغ و نشر عقاید و آموزههای باب پرداخت.(۱۷) بر اثر تبلیغات وی برخی از برادرانش از جمله برادر کوچکترش میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» به آیین باب پیوستند. پس از اعدام علیمحمد باب، میرزا یحیی ادعای جانشینی وی را کرد و عموم پیروان باب به جانشینی وی معتقد شدند و چون در آن زمان میرزا یحیی بیش از نوزده سال نداشت، برادرش میرزا حسینعلی زمام کارها را در دست گرفت.(۱۸) چندی بعد حسینعلی ادعای مقام «مَنْ یُظهره الله» کرده و مقدمه انشعاب در میان بابیان گردید. گروهی از بابیها ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل) باقی ماندند و «ازلی» نام گرفتند و پیروان میرزا حسینعلی (بهاءالله) «بهایی» خوانده شدند.(۱۹)
از مهمترین عقاید و آموزههای بهائیان میتوان به اعتقاد به تجلی و تجسد خداوند در میرزا حسینعلی(۲۰)، منسوخ شدن ادیان گذشته(۲۱)، انکار قیامت(۲۲) و... اشاره کرد.
به طور کلی، اگرچه بهائیان معتقدند که دارای شریعتِ مستقلی هستند، اما حقیقت آن است که بهائیت ادامه و تأثیر پذیرفته و تکامل یافته فِرقِ پیشین خود از جمله شیخیه و بابیه بوده و گذر زمان، سیر تطوّرات آموزههای شیخیه را با ظهور بهائیه، به قهقرا کشانده است به طوری که به صورت کامل از دایره اسلام خارج گشتهاند.
نتیجه:
آراء و اندیشههای شیخ احمد احسائی و بسط آن توسط سید کاظم رشتی و دیگر شاگردان، در مسائلی همچون هورقلیا و رکن رابع، مشکلات و مصائبی را پدید آورد که از جمله آن میتوان به شکل گیری فرقههای ضالّه بابیت و بهائیت اشاره کرد. این دو فرقه که از بدنه شیخیه بوده، با تأثیرپذیری از نظریات و مبانی بزرگان شیخیه، در وهله اول بابیت خود را مطرح کرده، سپس مهدویت و خاتمیت و آنگاه ناسخیت دین اسلام و آوردن شریعتی جدید را ادعا نمودند. اکثر مبانی شیخیه را میتوان در کتب این افراد جستجو کرد و ادعای تأثیرگذاری و بسترسازی شیخیه را برای این دو فرقه ضالّه و منحرف اثبات نمود.
کلمات کلیدی:
شیخیه، بابیه، بهائیه، رکن رابع، عالم هورقلیا.
پینوشتها:
۱. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، مکتبه الغدیر، ۱۴۳۰ ق، رساله قطیفیه، ص۱۵۳-۱۵۴.
۲. همان.
۳. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله رشتیه، ص۱۰۰.
۴. همان، رساله دمشقیه، ص۱۰۳.
۵. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله دمشقیه، ص۱۰۱.
۶. همان، رساله رشتیه، ص۱۰۵.
۷. رشتی، سید کاظم، شرح آیه الکرسی، تهران، بینا، ۱۳۷۱ ق، ص۲۲۱.
۸. کرمانی، محمد کریم، هدایه الطالبین، کرمان، چاپخانه سعادت، بیتا، ص۱۶۸-۱۷۵؛ کرمانی، محمد کریم، رساله سپهسالاریه در معنی رکن رابع، تحقیق برقعی کبابیانی، مشهد، بینا، بیتا، ص۱۴-۱۵.
۹. احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن ضمیر، ۱۳۸۵ ش، ج۱، ۲۸۲.
۱۰. رشتی، سید کاظم، حجه البالغه، کرمان، چاپخانه سعادت، بیتا، ص۱۷۵.
۱۱. اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۸ بدیع، فصل سوم از باب ۶۴، ص۳۹۳؛ همان، رساله ایام تسعه، تهران، محفل ملی بهائیان، ۱۰۲ بدیع، فصل اول، مطلب سوم، ص۲۲.
۱۲. شیرازی، علیمحمد، بیان فارسی، چاپ سنگی، بیتا، باب اول، واحد دوم.
۱۳. مازندرانی، اسدالله، اسرار الآثار، مؤسسه مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع، ج۱، حرف الف، ص۱۹۱.
۱۴. همان.
۱۵. فلاحتی، حمید، مقاله تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهائیت، فصلنامه معرفت کلامی، سال اول، شماره دوم، تابستان ۱۳۸۹، ص۱۷۳.
۱۶. شیرازی، علیمحمد، بیان فارسی، ص۵۵، ۷۴ و ۱۱۳-۱۱۵.
۱۷. افندی، شوقی، قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، تهران، مؤسسه مطبوعات امری، ۱۲۳ بدیع، ج۱، ص۳۰۵؛ اشراق خاوری، عبدالحمید، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، تهران، لجنه ملی نشر آثار امری، بدیع ۱۰۳، ص۹۳.
۱۸. همان، ص۷۹؛ فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تشیع، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۷ ش، ص۱۹۵.
۱۹. افندی، شوقی، قرن بدیع، ج۱، ص۱۳۴؛ اقتباسی از: فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تشیع، ص۱۹۶.
۲۰. نوری، میرزا حسینعلی، اشراقات، چاپ سنگی، ص۲۴، ۹۰، ۱۵۸، ۱۹۴، ۲۶۵؛ آواره، عبدالحسین، کشف الحیل، تهران، چاپخانه خاور، ۱۳۵۰ ش، ج۱، ص۷۱.
۲۱. نوری، اشراقات، ص۲۹۳؛ محمدی اشتهاردی، محمد، بابیگری و بهایی گری، قم، کتاب آشنا، ۱۳۷۸ ش، ص۱۷۸.
۲۲. روشنی، روحی، خاتمیت، چاپ مؤسسه مطبوعاتی امری، ص۳۷.