پرسش:
آیا درست است که امام حسین (علیه السلام) حضرت زینب را وصی خود قرار داد؟ با وجود امام سجاد (علیه السلام) این کار چه دلیلی داشته است؟
پاسخ:
بر اساس دلایل متعددی که در مباحث کلامی و اعتقادی شیعه در بحث امامت خاصه آمده، وصی حقیقی امام حسین (علیه السّلام) حضرت زین¬العابدین بوده است.(۱) امام حسین (علیه السلام) قبل از حرکت به سوی عراق، به فرزندش زینالعابدین وصیت کرده بود و در روز عاشورا نیز در ساعت پایانی عمر شریفش، آن وصیت را یادآوری و تجدید فرمود.(۲)
وصیت ظاهری:
اما با توجه به اینکه اعلام علنی و عمومی این وصایت، میتوانست به قیمت جان امام سجاد (علیه السلام) تمام شود، به حسب ظاهر تدبیری دیگر در کار افتاد. نخست اینکه امانات مخصوصی را که باید به امام بعدی میرسید، هنگام خروج از مدینه، به جناب ام سلمه سپرد و او بعد از واقعه عاشورا آن امانتها را به امام سجاد تحویل داد.(۳) در روز عاشورا نیز وصیتی را که در کتابی پیچیده بود، در حضور مردم به فاطمه دختر خویش سپرد و او بعداً آن را به برادرش علی بن الحسین(علیه السلام) تحویل داد.(۴)
افزون بر این دو اقدام ـ که در منابع مختلف به آنها اشاره شده ـ بنا به نقلی از جناب حکیمه دختر امام جواد(علیه السلام) حضرت زینب(سلام الله علیه واله) نیز وصی ظاهری برادرش امام حسین(علیه السلام) بوده است. در این نقل آمده است: «…أوصی إلی أخته زینب بنت علی(علیه السلام) فی الظاهر و کان ما یخرج من علی بن الحسین(علیه السلام) من علم ینسَب إلی زینب ستراً علی علی بن الحسین(علیه السلام)».(۵) یعنی: امام حسین(ععلیه السلام) در ظاهر، حضرت زینب را وصی خود قرار داد و این گونه بود که هر مطلبی را که از ناحیه امام سجاد(ع) صادر میشد، به عمهاش زینب نسبت میدادند تا کار امام سجاد پوشیده بماند. این کار برای حفظ جان امام بوده است.
خطر جانی برای امام:
گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که در همان روز عاشورا، در حالی که امام سجاد در بستر بیماری بود، میخواستند او را بکشند. ابتدا شمر قصد کشتن او را کرد؛ ولی حمید بن مسلم با این بهانه که سن او کم است، مانع شد. بعد هم بالای سر امام ایستاد و هر کسی را که میخواست متعرّض امام شود، دور میکرد و این کار، تشکر امام را در پی داشت.(۶) در کوفه نیز عبیدالله بن زیاد قصد کرد ایشان را به شهادت برساند؛ ولی با شنیدن سخن امام که به او گفت: «اگر مدعی قرابت با این زنان [از خاندان پیامبر] هستی، میباید مردی را به همراهی این زنان تا مدینه بفرستی»، در شرایطی قرار گرفت که از این تصمیم منصرف شد. به نقلی دیگر، حضرت زینب مانع کشته شدن امام سجاد شد و فرمود: «اگر قصد کشتن او را دارید، اول باید مرا بکشید».(۷) بعد از آن نیز هرچند به حسب ظاهر، کسی قصد کشتن امام را نداشت؛ ولی جنایت کارانی که از کشتن طفل شیرخوار نیز ابا نداشتند، اگر میدانستند که امام سجاد مدعی امامت است، مطمئناً دست از سر او بر نمیداشتند. درک این مطلب، در گرو آشنایی با شرایط سیاسی اجتماعی جامعه اسلامی در دوران بعد از حادثه عاشورا است. در دوران فرمان روایی عبدالله بن زبیر در مکه و مدینه نیز وضع بهتر از این نبود. عبدالله بن زبیر که یک بار قصد کرده بود محمد بن حنفیه (عمی امام سجاد) را زنده زنده بسوزاند، اگر از ناحیه امام نیز احساس خطر میکرد، هیچ ابایی از کشتن او نداشت. در چنین شرایطی، رعایت تقیه و پنهان داشتن امر امامت برای حفظ جان او لازم بود. یکی از روشهایی که برای این هدف به کار رفت، تعیین وصی ظاهری برای منحرف کردن اذهان از وصی حقیقی بود. در همین راستا، این احتمال وجود دارد که محمد بن حنفیه نیز برای دور نگاه داشتن امام سجاد(ع)، ادعای امامت کرده در حالی که واقعاً خود را امام نمیدانسته و پیرو امام سجاد بوده است.(۸)
نتیجه:
خلاصه این که ام سلمه و سپس فاطمه بنت الحسین و زینب کبری(علیه السلام) هر کدام سهمی در فرآیند انتقال میراث امامت به امام سجاد(علیه السلام) داشتند و هدف از این کار، پوشیدن جایگاه حقیقی امام سجاد(علیه السلام) در پیش چشم مردم بود تا مبادا بنیامیه نسبت به آن حضرت حساس شوند و در صدد آسیب رساندن یا حذف ایشان برآیند.
پینوشتها:
۱. این بحث در منابع حدیثی ـ کلامی معمولاً با عنوان «دلایل الامامه» مطرح میشود. برای نمونه، ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۶۵ ھ.ش، ج ۱، ص ۳۰۳ _ ۳۰۴ کتاب الحجه، باب الاشاره و النص علی علی بن الحسین (صلوات الله علیهما)؛ مفید، الارشاد الی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ ھ.ق، ج ۲، ص ۱۳۸ ـ ۱۳۹. نیز ر.ک: شیخ حرّ عاملی، اثبات الهداه.
۲. «…إِنَّ أَبِی ـ یا عَمِّ ـ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ، أَوْصَی إِلَی قَبْلَ أَنْ یتَوَجَّهَ إِلَی الْعِرَاقِ وَ عَهِدَ إِلَی فِی ذَلِکَ قَبْلَ أَنْ یسْتَشْهَدَ بِسَاعَهٍ وَ هَذَا سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسل) عِنْدِی…». (کلینی، همان، ج ۱، ص ۳۴۸، ح ۵)
۳. کلینی، همان، ج ۱، ص ۳۰۴، ح ۳ (روایت ابوبکر حضرمی از امام صادق «ع»). صفّار قمی نیز این حدیث را عیناً دو بار نقل کرده است: صفّار قمی، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتاب خانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ھ.ق، ص ۱۶۸، ح ۲۴ و ص ۱۴۸، ح ۱۲.
۴. کلینی، همان، ج ۱، ص ۳۰۴، ح ۲ روایت ابو الجارود از امام باقر (علیهالسلام). نیز ر.ک: گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا (علیه السّلام)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ هفدهم، ۱۳۹۶ ھ.ش، ج ۱، ص ۸۴۹ و ۸۵۰.
۵. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، قم، مؤسسه معارف اسلامی، ۱۴۱۱ ھ.ق، ص ۲۳۰. این حدیث را مرحوم صدوق نیز دو بار در کمالالدین، عیناً نقل کرده است. (کمالالدین و تمام النعمه، قم، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ ھ.ق، ج ۲، ص ۵۰۱، ح ۲۷ و ۵۰۷، ادامه ح ۳۶).
۶. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ ھ.ق/ ۱۹۶۷ م، ج ۵، ص ۴۵۴.
۷. طبری، همان جا، ص ۴۵۸.
۸. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات انصاریان، قم، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ ش، ص ۲۶۸. نیز ر.ک، ص ۲۷۲ ـ ۲۷۳
.