در حکومتها، همواره ملتها فراموش شده و مدعیان دوستی و حمایت از حقوق مردم در پی تحکیم سلطه و سیطره سیاسی و فرهنگی و اقتصادی خود بودهاند. با ظهور پدیده انقلاب اسلامی در ایران، معادله قدرت به نفع مردم و ستمدیدگان تغییر بنیادی یافت. رهبر انقلاب همانگونه که در دوران فروپاشی سلطنت پهلوی از مردم و تکریم شخصیت و منزلت اجتماعی آنان سخن میگفت و آنان را از حقوق خویش آگاه میکرد، پس از پیروزی انقلاب نیز به عهد خود با ملت خویش وفادار مانده و آنان را تا آنجا منزلت بخشید که مردم و آرای مردم را «میزان» خواند: «میزان شما هستید... دکتر مصدق هم وقتی که مطلبی پیش آمد که من حالا یادم نیست، آمد بالا ایستاد و گفت من با خود مردم صحبت میکنم؛... ما از خودتان رأی میخواهیم. ما اگر چنانچه هیچ هم وکیل نگیریم، شما هستید میزان.» (۱)
امام خمینی در برابر کسانی که خود را حامیان کشور و سخن گویان ملت میخواندند و فریبکارانه از چهرههای سیاسی- مردمی تاریخ ایران جانبداری میکردند، از ملت و میزان بودن آنان در دست و نادرست بودن اندیشه سیاسی و نیز جریانهای اجتماعی یاد میکنند. این حرکت امام خمینی نه تنها رنگ سیاسی نداشته، بلکه ریشه در اعماق نگرش سیاسی – دینی او داشت. و بر خلاف پندار ناصواب تحجرگرایان، امام خمینی ملت را برای خارج کردن رقبای سیاسی خود از میدان رقابت، میزان شناخت و عمل نمیدانست؛ چرا که همواره بر این اصل پای فشرد و مسئولان کشور و احزاب جامعه را بدین حقیقت انکارناپذیر متوجه ساخته است:
«خودتان باید تکلیف معین کنید. شمایید، همین ملت، همین مردم محروم... اینها باید رأی بدهند... با ملت شوخی نکنید، رأی مردم را هیچ حساب نکنید، مردم را به حساب بیاورید.» (۲)
بنیانگذار جمهوری اسلامی، بیگمان جمهوریت را صرف یک قالب سیاسی تلقی نکرده و به لوازم آن در چارچوب اسلامیت، پایبند بود. وقتی ایشان تعیین تکلیف یک جامعه و رهبری آن را بر دوش ملت میگذارد و از آنان میخواهد که آینده و سرنوشت سیاسیشان را رقم بزنند، در واقع خود را بیش از یک خدمتگذار اجتماعی نمیداند. هشدارهای مکرر امام خمینی به تزویرگرایان وادی سیاست مبنی بر تکریم شخصیت مردم و آرای آنان، جای تردید باقی نمیگذارد که ایشان، عزت ملت را در حرکت آگاهانهشان میدید و به هیچ گروهی فرصت نمیداد که خود را وکیل و وصی مردم بخوانند. ناکامی بسیاری از احزاب در کشور، به ویژه در دوره تأسیس نظام جمهوری اسلامی و تدوین قانون اساسی آن، بیانگر فزون خواهی کسانی بود که اساسا ملت را در محاسبه و معادله سیاسیشان به حساب نمیآوردند و رأی آنان را هیچ میشمردند.
رهبر کبیر انقلاب اسلامی در بینش سیاسی خود به اینجا رسیده بود که اتکای به آرای ملت، نه تنها ضابطهای حاکم بر جمهوری اسلامی است، بلکه مهمترین ضابطه این نظام دینی – سیاسی به حساب میآید. بر این اساس، روند حاکمیت انقلاب اسلامی، روند شفاف و ناظر به حقوق و منزلت اجتماعی مردم خواهد بود. حاکمان در چنین منظری، مسئولان یا کارگزاران منتخب ملت شناخته میشوند، نه سیطره طلبان منفعت پرست و انحصارگرایان وابسته به قدت و سلطه بیگانه: «آنچه مهم است ضوابطی است که در این حکومت باید حاکم باشد که مهمترین آنها عبارت است از اینکه اولا متکی به آرای ملت باشد، به گونهای که تمامی آحاد ملت در انتخاب فرد و یا افرادی که باید مسئولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند؛ و دیگران اینکه در مورد این افراد نیز، خط مشی سیاسی و اقتصادی و سایر شئون اجتماعی و کلیه قواعد و موازین اسلامی مراعات شود.» (۳)
شکی نیست که تاریخ سیاسی ایران، تاریخی مذکر است تا تاریخی انسانی و حاکی از حضور و حقوق زنان و مردان ایران. در دوران پهلوی هم که به گفته امام خمینی از آزاد مردان و آزاد زنان سخن به میان میآورند، فقط یک بازی تبلیغاتی به نفع حکومت بود و در واقع، شاه میخواست ادای یک رهبر دموکرات و مدرن را در بیاورد. وگرنه، نشانههای آزادی مردم – اعم از زنان و مردان- وجود نداشت. آنچه از مفهوم و حدود آزادی در رژیم وابسته شاه به چشم میخورد، ناظر به بعد جنسی و فردی بود که جوانان را از شناخت حقیقت آزادی و ابعاد فکری و سیاسی و اجتماعی آن باز میداشت. امام خمینی در دعوت زنان و مردان ایرانی برای حضور فعال و تعیین کننده در عرصه انتخابات آزاد جمهوری اسلامی، نگاهی انسانی به آنان دارد، یعنی جنسیت سبب نمیشود که زنان از حقوق و منزلت اجتماعی خود محروم شوند. زیرا وقتی از ملت و تکریم آن سخن به میان میآید، ناگزیر باید زنان را پارهای چشمگیر از ملت به شمار آورد و آنان را ارج نهاد. رأی دادن و رأی گرفتن، یکی از عرصههای تکریم زنان در جامعه ایرانی است: «برای مجلس شورا، که در این وقت همه آزادانه رأی میدهید،... مثل زمان سابق نیست که فقط کلمه «آزادمردان و آزادزنان» بود و همه در اختناق به سر میبردند. اسلام شما را آزاد کرده است. اسلام مرد و زن را آزاد فرموده است و همه آزادانه باید رأی بدهید.» (۴)
امام خمینی از سیاست ابزار انگاریِ زن- که رژیم پهلوی بر آن تکیه داشت – سخت انتقاد داشت، چرا که منزلت انسانی نیمی از ملت ایران به فراموشی سپرده شده بود. در منظر فقهی – اجتماعی رهبر انقلاب، تساوی حقوق اجتماعی زن و مرد، یک مسأله انکارناپذیر است، زیرا اسلام هر دو را به دیده انسانی مینگرد و جنسیت یکی را دلیل تقدم و برتری نمیشمارد. آنجا که از آزادیهای سیاسی سخن به میان میآید، اسلام همان منزلتی را که برای مردان میشناسد، برای زنان نیز بر میشمرد. بنابراین تفاوت و تمایز دو نظام اخلاقی – اجتماعی وابسته به ادیشه دینی یا گسسته از آن، در این است که یکی موقعیت زن را برتر از ابزار جنسی و تبلیغاتی میداند و دیگری زن را تا مرز یک کالا انحطاط و تنزل میدهد: «در خصوص زنان، اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنان نبوده است، برعکس اسلام با مفهوم زن به عنوان شئ مخالفت کرده است و شرافت و حیثیت او را به وی باز داده است. زن مساوی مرد است. زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند، اما رژیم شاه است که با غرق کردن آنها در امور خلاف اخلاق میکوشد تا مانع آن شود که زنان آزاد باشند.» (۵)
امام خمینی، از ایران اسلامی به عنوان کشوری یاد میکند که در تمام عرصههای آن، ملت حاکم است نه قدرت استبدادی یا استعماری، بدین لحاظ میتوان گقت که پدیده انقلاب اسلامی، زمینه بروز حاکمیت سیاسی یک ملت خودآگاه را پدیدار ساخت، نه بستر رقابتهای شخصی و حزبی که محصولی جز بارگشت استبداد در چهرهای دیگر و شاید ناشناختهتر، ندارد: «اینجا آراء ملت حکومت میکند، اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد. این را ارگانها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد.» (۶)
رهبر کبیر انقلاب اسلامی بر خلاف رهبران سیاسی متمایل به سلطه و سلطهگری، هیچگاه نظر و سیاست خاصی که مغایر با آرمانهای ملت باشد، بر آنان تحمیل نکرد. اساسا حکومت در نگاه ایشان وسیله بود، نه غایت و هدف. او میخواست از رهگذر حاکمیت سیاسی، مردم را به رشد بایستهای که اسلام ناب محمدی برای انسانها ترسیم نموده است، برساند. از این رو خود را یک فرمانروای جابر و مسلط بر جان و مال مردم نمیدانست، بلکه به خدمتگزاری مردم میبالید و خود را خادم یک ملت بزرگ میخواند. ایشان آشکارا سیاست حاکم بر نظام جمهوری اسلامی را اعلام نمود که همان سیاست آزادی گرایانه و عدالت طلبانه است، یعنی همان سیاستی که رسول اکرم (ص) در دوران مدینه، در صلح و جنگ خویش اعلام کرد. بر پایه چنین سیاستی، میبایست دیکتاتوری و تحمیل بر شهروندان را نفی کرد و از طرف دیگر باید تبعیت از ملت را بر هر تز و ایده دیگری مقدم داشت، زیرا اندیشه سیاسی اسلام جز این را نمیطلبد. انویشهای که بر اساس توحید و نفی حاکمیت طاغوت و شیطان استوار گشته است، چگونه پذیرای خودکامگی و رویارویی با حقوق و مطالبات عادلانه یک ملت خواهد بود؟
امام خمینی با شناختی که از مفهوم توحید و ابعاد اخلاقی و اجتماعی آن دارد، نمیتواند حاکم ناسالمی را در موقعیتی فراتر از قانون و خدمت به مردم قرار دهد و جایگاهی که خدا برای حاکمان مقرر نکرده است، برای وی تعیین کند: «ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی بر ملتمان بکنیم. و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طور رأی داد ما هم از آنها تبعیت میکنیم. ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم. بله، ممکن است گاهی وقتها ما یک تقاضایی از آنها بکنیم، تقاضای متواضعانه، تقاضایی که خادم یک ملت از ملت میکند.» (۷)
بیگمان نگهداشتن منزلت و حرمت ملت در این است که مسئولان نظام همواره از خواستها و انتظارهای آنان آگاهی داشته و در برآوردن آن کوشا باشند. اینکه امام خمینی الفاظ و عبارتهایی حاکی از دوستی با ملت وفروتنی در برابر آنان به کار میبرد، بیتردید نسبت به آن، گرایش باطنی و عملی داشت. اگر جز این بود نمیتوانست از محبوبیت فزایندهای برخوردار باشد. ایشان ضمن اینکه پیشرفت کشور و نظام را در گرو هماهنگی و انسجام درونی میداند، بر این باور است که بدون توجه به مطالبات قانونی و اسلامی مردم، نمیتوان توقع تداوم تعامل ملت با دولت را داشت، زیرا فقط با تعامل متقابل مردم وحاکمیت است که طریق همدلی و اتحاد ملی هموار میگردد: «مسأله این [است] که ما رئیس جمهوری داریم که باید حتما به مردم حکومت کند و نخستوزیر و هیأت دولتی داریم که همه امور دست اینهاست. و «ملت چه کاره است؟ ما هستیم که هستیم»، این مسأله در ایران مطرح نیست. و یکی از تحولات بزرگی است که ایران به خواست خدای تبارک و تعالی به دست آورده و این تحول مجوب این شده است که کارهای شما پیش برود. شما نمیتوانید کارهایی که الآن در ایران هست، انجام بدهید الا با هماهنگی با ملت، هماهنگی با ملت هم این است که شما توجه کنید به خواستهای اینها.» (۸)
آنچه بنیانگذار جمهوری اسلامی در گفتار و کردار خود نسبت به ملت بزرگ ایران متجلی ساخت، پرتوی بود از حیات و حکومت الهی پیامبر و مولای متقیان (ع)، حضرت امام در دیدارهایی که با کارگزاران نظام داشت، پیوسته رعایت اخلاق و آداب اسلامی در بستر روابط با مردم را سفارش کرده و آن را به منزله یک فریضه الهی میدانست. در اینجا نمونهای از آن همه آورده میشود: «باید اخلاق اسلامی، آداب اسلامی درست مراعات بشود؛ همان طوری که شیوه ائمه ما و اولیای خدا و انبیای خدا بوده است که خودشان را خدمتگزار مردم میدیدند و با حسن معاشرت و با رفتار انسانی، با رفتار الهی رفتار میکردند و کارهایی را که باید انجام بدهند، با همین حسن رفتار انجام میدهند. و شما هم بندگان همان خدا و امت همان پیغمبر و شیعه همان امیرالمؤمنین هستید و شیوههای شما باید به همانطور باشد.» (۹)
امام خمینی قصد اندرز دادن ندارد. چنانکه از تأکیدهای نهفته در این گفتار پیدا است، ایشان از یک شیوه عملی و رفتارهای در حوزه سیاست و کارگزاری نظام سخن میراند، نه نصایح اخلاقی محض. از تأمل در مواضع سیاسی امام خمینی به دست میآید که او خود را ملتزم به همان طریقی میدانست که اولیای حق در عرصه حکومت کوتاه خود مورد توجه و اهتمام قرار داده بودند. از این رو از مسئولان و مدیران جمهوری اسلامی در جهت تکریم ملت ایران میخواهد که اخلاق و آداب اسلامی حکمرانان نسبت به شهروندان خود را مراعات کنند، یعنی آنان به اصول حسن رفتار با مردم وفادار بمانند و همچون مالک اشتر و سلمان فارسی عمل کنند.
پی نوشتها:
۱- صحیفه امام، ج۸، ص۱۷۳ – ۱۷۴
۲- همان، ص۱۷۳
۳- همان، ج۵، ص۴۳۶
۴- همان، ج۶، ص۵۰۱
۵- همان، ج۳، ص۳۷۰
۶- همان، ج۱۴، ص۱۶۵
۷- همان، ج۱۱، ص۳۴
۸- همان، ج۱۵، ص۳۵۵
۹- همان، ج۱۷، ص۷۹