پرسش:
آیا انسان میتواند به مقام امامت، رسالت و نبوت برسد؟ یعنی کرامات و معجزات این سه مقام را داشته باشد و همچنین معجزات و کرامات جدید؟ یعنی در آن دنیا همنشین 124 هزار پیامبر و 14 معصوم (علیهم السلام) بشود؟ یعنی مقام امامت و رسالت و نبوت نه اینکه مردم به ما ایمان بیارند.یعنی مثل کسی که تصادف می کند با خودرو و می گویند این فرد مقام شهید را دارد و می تواند در قیامت شفاعت کند. مثل حضرت فاطمه و علی اکبر (علیهما السلام) که الگو هستند. احتمالا مقام رسالت و نبوت و امامت دارند. با توجه به اینکه مقام رسالت نبوت و امامت دریای معجزات و کرامات است.
آیا می شود مثلا علم لدنی بیشتر از امامان و پیامبران باشد؟ رسیدن به درجه ای که انسان می تواند به خداوند امر و نهی کند، نام این مقام چیست؟
پاسخ:
الف: اگر منظورتان از رسیدن به مقام نبوت، رسالت و امامت این است که انسان همانند آنان دارای کرامت و معجزه شود، باید بدانیم اولا دو فرق ظریف بین معجزه و کرامت وجود دارد؛ که مرحوم «ملا عبدالرزاق کاشانی» در کتاب «شرح منازل السائرین»، باب «سکینه» بیان نموده است:
«معجزه و کرامت هر دو خارق عادت اند، لکن معجزه مقرون به تحدّی(مبارزه طلبی)است و دلیل بر صحت ادعای نبوت است و بر صاحب معجزه اظهارش واجب است. اما کرامت که از ولیّ خدا سر می زند بدون قصد ظاهر می شود و اظهارش واجب نیست، بلکه غالبا اولیای الهی کرامات را مخفی می دارند تا رهزن نشود و فتنه ای بر نخیزد و اصرار بر پوشیده داشتن آن دارند مگر در مواردی به جهات خاص.» (1)
ثانیا: بله اجمالا برای انسان این امکان وجود دارد که اهل کرامت و انجام کارهای خارق العاده باشد. افرادی که مصمم به انجام واجبات و ترک محرمات باشند، و همیشه در مسیر جلب رضایت الهی حرکت کنند، می توانند اهل کرامت باشند.
البته اگر ولیّ خدا، هدفش از بندگی، رسیدن به کرامت باشد، این خودش هوس است، چون او خدا را عبادت می کند تا رضایت خدا را بدست آورد و خدا را شایسته عبادت دیده، نه این که به این مقامات برسد، هر چند خداوند متعال هم در عوض و پاداش مجاهدت ها و ریاضت هایشان، چنین مقاماتی را به آنها می دهد. اما این که چقدر بدهد و به چه کسی بدهد یا ندهد، این دست خداست.
به تعبیر جناب حافظ:
«تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن/که خواجه خود صفت بنده پروری داند»
مثلا طی الارض یک قدرت می باشد که حتی چه بسا مرتاضان هندی هم این قدرت را داشته باشند، چنانچه يکی از اقطاب سلسله دراویش به «آية الله انصاري همداني» گفته بود که مي خواهم طي الارض را به شما بياموزم؛ ايشان فرموده بود: «ما بهترش را داريم؛ ما توحيد داريم که ما را از دیگر چیزها بی نیاز کرده است. برنامه دین و انجام عبادات، برای آدم کردن و رسیدن به مقام توحید است، نه برای به دست آوردن این امور» (2)
به تعبیر سعدی:
«خلاف طریقت بود کاولیا/تمنا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست/تو در بند خویشی نه در بند دوست»
بر همین اساس، صرف داشتن این قدرت، ارزش تلقی نمی گردد.
اگر منظورتان از رسیدن به مقام نبوت، رسالت و امامت این است که آیا انسان می تواند در بهشت، همنشین آنان شود؟ پاسخ مثبت است و این امر در گرو اطاعت و محبت نسبت به آن ذوات نورانی می باشد که در روایات هم به این مساله اشاره شده است:
الف: «جَاءَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَسْتَطِيعُ فِرَاقَكَ وَ إِنِّي لَأَدْخُلُ مَنْزِلِي فَأَذْكُرُكَ فَأَتْرُكُ ضَيْعَتِي وَ أُقْبِلُ حَتَّى أَنْظُرَ إِلَيْكَ حُبّاً لَكَ فَذَكَرْتُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ أُدْخِلْتَ الْجَنَّةَ فَرُفِعْتَ فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ فَكَيْفَ لِي بِكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ فَنَزَلَ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً فَدَعَا النَّبِيُّ ص الرَّجُلَ فَقَرَأَهَا عَلَيْهِ وَ بَشَّرَهُ بِذَلِكَ» (3) مردی از انصار به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد: من طاقت دوری شما را ندارم، وقتی به منزل می روم و به یاد تو می افتم، خانه و کارم را رها می کنم و به حضورتان می آیم، در این اندیشه ام که در قیامت از دوری شما که در اعلی علیین هستید، چه کنم؟
وقتی سخن این مرد تمام شد، آیه 69 سوره نساء نازل گردید.
«وَ مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفِیقاً.
هر که اطاعت خدا و رسول کند، با کسانیکه خداوند به آنها نعمت عطا فرموده چون انبیاء و صدیقان و شهداء خواهد بود و اینان نیک رفقائی هستند.»
اما نسبت به دو سوال پایانی:
الف: پیامبران و امامان انسان های کامل هستند و لذا انسان معمولی در کمالاتی که به دست می آورد، نمی تواند از آنان برتر باشد.
ب: امر و نهی کردن به خدا خلاف طرق عبودیت و مقام بندگی است و خلاف ادب مع الله است و اولیاء الهی هیچگاه نسبت به خدا امر و نهی نداشتند. آنچه که داشتند دعا و تضرع و درخواست بود.
پی نوشت ها:
1.عبد الرزاق كاشانى، شرح منازل السائرين (كاشانى)، انتشارات بیدار،قم، 1385،ص539.
2.صنعت پور امیری، حسین، حکمتی و حکایتی،نشر اجا،1388،ص151.
3.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار(ط- بيروت)، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق، ج8،ص188.
http://askdin.com/comment/1051497#comment-1051497