پرسش:
آیا صحیح است که صفویه با فشار، زور کشتار و حتی تجاوز ایرانیان را مجبور به قبول تشیع کرد؟
پاسخ:
قبل از پاسخ به متن سوال لازم است مطلبی تبیین شود و آن اینکه دین از امور قلبی است و با تهدید و تطمیع قابل تغییر نیست.
اسلام ستیزان یکبار به اسلام ایرانیان در زمان خلیفه دوم پس از فتح ایران، هجوم برده و آن را اجباری می دانند.
یکبار نیز تشیع ایرانیان را به تحت اجبار صفویان می دانند.
متاسفانه این افراد در قالب دفاع از ایرانیان بدترین توهین را به این ملت غیور روا می دارند. ملت ترسویی جلو می دهند یکمترتبه از ترس اعراب ذلیلانه دین خود را رها کرده و به اسلام روی آورند و یکبار نیز ار ترس صفویه به مذهب خود پشت کرده و حقیرانه مذهب دیگری را انتخاب کردند. چه توهینی از این بالاتر می توان کرد. دین مانند دوستی و دشمنی از امور قلبی است اگر تمام دنیا جمع شوند و به مادری بگویند نباید فرزند خود را دوست داشته باشی نمی توانند مادر را متقاعد کنند مگر اینکه مجبور کنند به دورغ خواسته آنان را به زبان آورد اما مهر مادری همچنان خواهد ماند.
اما نکته مهم در مورد تشیع ایرانیان این است که:استقرار و نفوذ یك مذهب در میان یك قوم، امری نه دفعی بلكه به صورت تدریجی است. ما نباید به دنبال تاریخ خاص و معینی باشیم. به نظر میرسد از زمانی كه اولین ایرانی به تشیع گرایش یافته تا زمانی كه تشیع در ایران فراگیر شد و اكثریت ایرانیان را شیعیان تشكیل دادند، حدود ۱۰ قرن به طول انجامیده باشد.
عوامل مختلفی دست در دست هم داده تا ایرانیان به تشیع گرویدند و این عوامل تدریجی بود لذا تشیع ایرانیان مرحله به مرحله است:
مرحله اول: امارت سلمان فارسی در مدائن در زمان خلیفه اول و خلیفه دوم که برپایه اسلام راستین عمل می کرد و حتی مورد اعتراض خلیفه دوم قرار گرفت.
مرحله دوم: استقرار پایتخت حضرت علی (علیه السلام) نزدیکی مدائن و ارتباط ملاطفت آمیز با ایرانیان، و نیز برداشتن تفاوت بین عرب و عجم و نگاه مساوی به آنها که در زمان خلیفه دوم و سوم برخلافش علم می شد. که ثمره آن حضور پر رنگ ایرانیان در قیامهای مرتبط با شیعیان از جمله قیام مختار بود.
مرحله سوم: مسافرت خاندان شیعی اشعریان به قم که به صورت کوتاهی باعث ترویج شیعه در مرکز ایران یعنی قم و آوه، کاشان و ری و برخی نقاط دیگر شدند که این کار باعث شد دو عدد از کتابهای اربعه شیعه«اصول کافی» و «من لایحضره الفقیه» در این نقطه تالیف شود.
مرحله چهارم: امام سجاد (علیه السلام) غلامانی را می خریدند و تحت آموزه های شیعی تربیت می کردند، سپس آنان را آزاد می کردند و مبلغی نیز به آنها می دادند و آنها را روانه خراسان می کردند که نتیجه آن کاشتن بذر اهل بیت دوستی در خراسان بزرگ شد و دفاع جانانه و دلسوزانه از «یحیی بن زید بن علی» (علیه السلام) ثمره این عمل امام بود. این بذر به گونه ای درخت تنومند شد که حتی «ابومسلم» از آن سوء استفاده کرد و با تحریک احساسات اهل بیت دوستی توانست طومار بنی امیه را در هم پیجد.
احضار امام رضا(علیه السلام) به خراسان توسط مأمون نیز به دلیل اهل بیت دوستی این خطّه بود.
مرحله پنجم: سفر امام رضا(علیه السلام) به طوس که درخت تنومد اهل بیت دوستی در خراسان را به سوی گرایش اعتقادی به شیعه برد.
مرحله ششم: حضور امام زادگان و سادات در جای جای ایران و ترویج اهل بیت دوستی و حتی در برخی موارد تشیع اعتقادی.
مرحله هفتم: تشکیل حکومت علویان طبرستان که بر سه استان مازندران، گیلان و گرگان فعلی حکومت می کردند و مذهبشان شیعه زیدیه بود و حتی برخی از مردم این سامان هنوز مسلمان نشده و از دین زردشتی توسط «ناصر اطروش» به تشیع گرویدند.
مرحله هشتم: دولت آل بویه که خود شیعه اثنی عشریه بودند و بر قسمت اعظم جهان اسلام حکومت می کردند و در حدود120 سال حکومتشان ادامه یافت و تشیع در این زمان رونقی فراوان گرفت.
مرحله نهم: گرایش «الجایتو» یکی از حکمرانان مغول به تشیع دوازده امامی و تغییر نام خود به «سلطان محمد خدابنده» و آزادی گرایش به شیعه در زمان وی.
مرحله دهم: تشکیل حکومت شیعه دوازده امامی صفویه
بنابراین پادشاهان صفوی تنها به ترویج مذهب تشیع پرداختند و آن را در تمام مناطق تحت نفوذ خود گسترش دادند. وجود پیشینه تشیع به صورت منسجم و متمرکز در نقاط مرکزی(قم، ری، کاشان، آوه و...) و نوار شمالی (مناطق طبرستان) ایران و به صورت پراکنده در بسیاری از شهرهای ایران (همانند نیشابور، طوس و ...) تاثیر بسزایی در تسریع پذیرش این روند داشت. تا آنجا که مورخین نوشتهاند: اصرار شاه اسماعیل در رواج مذهب تشیع، با دشواری چندانی روبرو نشد. این درست است که او تهدیدات فراوانی میکرد، اما در عمل بسیاری از مردم به طور آرام و طبیعی شیعه شدند.(1)
در زمان شاه عباس هم این روند آرام و طبیعی به صورت تدریجی ادامه داشت(2)در برخی از اسناد تاریخی آمده است که وی از مشوقهای فراوانی نیز برای شیعه کردن مردم استفاده میکرده است. از جمله وی در سمنان طی فرمانی آورده است: اگر کسی شیعه شود از مالیات معاف خواهد شد.(3)چنین دستوری از شاه عباس در مورد مردم نطنز نیز ثبت شده است.(4)
دین نیز چنین است. اگر تمام دنیا جمع شوند که دین کسی را عوض کنند نمی توانند. شاید از ترس اقراری به دروغ کند اما هیچگاه اعتقاد قلبی وی را نمی توانند از بین ببرند. اگر کسی سنی واقعی باشد تحت فشار شاید به دروغ اظهار تشیع کند اما قطعا در خانه و پنهانی به طریقه خود نماز خواهد خواند وضو خواهد گرفت. تنها در ظاهر تغییر مذهب می دهد
البته اگر کشتاری هم از اهل سنت بوده، به نوعی مقابله به مثل در برابر حکومت عثمانی است. شاهان صفویه عالمان ربانی نیستند اشتباهات فراوانی هم داشتند وقتی عثمانی ها شیعه را در مناطق تحت تسلطشان قتل عام می کردند صفویه نیز مقابله به مثل می نمودند. این ربطی به اجبار آنان به شیعه شدن ندارد.
یکی از مورخان غربی به نام «براون» گزارشی از قتل عام شیعیان در دولت سنی مذهب عثمانی آورده و تعجب کرده که چرا مورخان ایرانی از قتل عام شیعیان در کشور عثمانی چیزی نگفتهاند یا کم گفتهاند. وی میگوید: «در یکی از این قتل عامها که در سال ۹۱۹ رخ داد، قریب به چهل هزار نفر به قتل رسیدند. به نقل مورخین، «سلطان سلیم» به والیان خود در آناتولی شرقی و دیگر مناطقی که اکثریت ساکنان آن را شیعیان تشکیل میدادند، دستور داد تا به گونهای پنهانی شیعیان حیدری را از هفت ساله تا هفتاد ساله، شناسایی و نام آنها را در دفاتر مخصوص ثبت کنند. پس از آن دستور قتل آنان را صادر کرد».(5)
کشتارهای شیعیان در مناطق سنی نشین تنها به حکومت عثمانی ختم نمی شود بلکه حکومت عثمانی برای این کار مجوز شرعی داشت زیرا علمای اهل سنت فتوا داده بودند که ریختن خون هر ایرانی برابر است با کشتن هفتاد کافر» !! شاه عباس نیز مقابله به مثل می کرد.(6)
بنابراین گرایش ایرانیان به مذهب تشیع مراحل مختلفی در طول تاریخ داشته و تا زمان صفویه شهرهایی بودند که به تمامه شیعه بودند و شهرهایی نیز که شیعیان به صورت عمده در آنان حضور داشتند، بقیه نیز که اهل سنت بودند علاقه زیادی به اهل بیت (علیهم السلام) داشتند و زمینه برای گرایش آنان کاملا آماده بود. لذا به راحتی توانست مذهب شیعه را در ایران رسمیت ببخشد. حتی برخی بر آنند که کتاب روضه الشهدای مرحوم کاشفی چنان موجی از محبت امام حسین (علیه السلام) ایجاد کرده بود و صفویه بر این موج سوار شدند.
پی نوشت ها:
1.رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،فرهنگ و سیاست، (قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۷۹ش) ص۳۴.
2. همان
3.همان
4.همان
5.همان، ص۳۸
6.. نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۳ش،چاپ سوم، ج۳، ص۳۸.
http://askdin.com/comment/1049723#comment-1049723