پرسش:
شوهرم خیلی بداخلاق و بددهن است و زود عصبانی می شود و موقع دعوا کتک کاری می کند. می گوید دست خودم نیست. اصلا من و دختر انم را درک نمی کند. دختر بزرگم 12 سالش است در سن بلوغ است و از ابتدای عمرش همیشه شاهد دعواهای ما بوده است. دو بار تا طلاق رفتیم اما نتوانستیم جدا شویم. برای زندگی ام و دخترانم نگرانم.
پاسخ: با سلام و احترام به شما همراه گرامی:
برای هر خانمی، داشتن آرامش در زندگی مهمترین مسأله هست و زمانی که ازدواج می کند امید به چنین زندگی ای دارد. حالاتی که از همسرتان شرح دادید؛ اگرچه کافی نیست و نیاز به این هست که توضیحات بیشتری درباره ایشان بدهید ولی همین مقدار گویای این موضوع هست که زندگی آرامی ندارید و حالتان از این زندگی خوب نیست.
با توصیفاتی هرچند اندک از همسرتان کرده اید؛ نشان از این موضوع دارد که ایشان شرایط روحی مساعدی ندارند و نیاز است به یک روانشناس بالینی مراجعه نمایند. خوب است با هر زبانی که خودتان با توجه به روحیات همسرتان از ایشان سراغ دارید و به قول معروف رگ خوابشان را می دانید، به ایشان انگیزه بدهید که نزد یک رواشناس بروند.
اگر موافقت نکردند؛ می توانید به بهانه اینکه دخترتان نیاز به روانشناس دارد ایشان را همراه خودتان با دخترتان بروید و از قبل با رواشناس هماهنگ باشید تا مشاور در ایشان ایجاد انگیزه نماید.
اما در مورد خودتان؛ خوب است توجه داشته باشید که اگرچه یک خانم انرژی از همسرش می گیرد و از او تأثیر می پذیرد؛ اما شما شخصیتی مستقل و جدا از ایشان هستید و افکارتان متفاوت از ایشان است.
اگر شما حال خودتان را نسبت به همسرتان خوب نمایید؛ فرزندانتان هم ارتباطشان با پدرشان بهتر خواهد شد.
- - در زندگی زناشویی روابط به صورت علیت حلقوی است یعنی فکر منفی همسر احساس منفی می دهد و رفتار منفی بروز می دهد و این رفتار منفی در همسر متقابل فکر و احساس و رفتار منفی را نیز ایجاد می کند و باعث می شود این منفی ها همینطور گسترش یابد و پیچیده تر شود. برای مثال وقتی شما فکر می کنید همسرتان را دوست ندارید و به اجبار با ایشان ازدواج کرده اید از تقاضای رابطه جنسی همسر که معمولا برای خانم امری خوشایند است احساس منفی در شما ایجاد می شود و رفتاری که بروز می دهید به همسرتان منفی است. این رفتار منفی باعث افکار و احساسات منفی و درنتیجه رفتار منفی نسبت به شما در همسر شما شود که این چرخه همینطور به صورت معیوب ادامه می یابد. بنابراین فکر شما می تواند سرسلسله این چرخه معیوب باشد.
برای اینکه این چرخه معیوب قطع شود و افکارتان نسبت به همسرتان خوب شود؛ اولین و مهمترین راهکار این است که قضاوت و برچسبی که از همسرتان جلوی چشمانتان قرار داده اید را بردارید. منظورم این است که درست است که ایشان عصبی و پرخاشگر هستند و به طور ناخاسته رفتارهایی دارند که باعث ناراحتی شما و دخترانتان می شود ولی آیا همسرتان فقط همین ویژگی ها را دارد؟
اگر شما منصفانه بخواهید ویژگی های همسرتان را لیست کنید؛ چیز دیگری پیدا نمی کنید؟
شما تصویری از همسرتان کشیده اید و جلوی چشمان خود آویزان کرده اید و مشخص است وقتی تصویر شخصی فقط پرخاشگری و عصبانیت شود؛ انسان خوشایندی نیست و نمی شود به او احساس خوبی داشت و همین احساس را هم به همسرتان به صورت علیت حلقوی انتقال می دهید و خشم و پرخاشگری اش را اضافه می کنید و هم اینکه این احساس منفی را به فرزندانتان نسبت به پدرشان انتقال می دهید که رابطه خانوادگی تان را وخیم تر می کند.
خواهشی که از شما دارم این است که با خود بیندیشید؛ چنددرصد خشم و پرخاشگری همسرتان به این قضاوت های شما و احساسات منفی ای که به ایشان منتقل می کنید ربط پیدا می کند؟
بخصوص اینکه گفتید همسرتان می گوید دست خودش نیست؛ بنابراین چنین فردی احتمالا بعد از پرخاشگری پشیمان می شود و درصدد جبران برمی آید. بنابراین به نقاط مثبت ایشان و ویژگی های خوب ایشان هم توجه داشته باشید و برای فرزندانتان هم بازگو نمایید.