پرسش:
در قرآن و احادیث، موجودات ماورایی مانند فرشتگان، طبقات و بهشت و جهنم و ... با نام هایی خوانده شده اند که ریشه در زبان هایی مانند عربی، عبری و فارسی دارند. اگر این نام ها برای فهم بهتر مردم گذاشته شده، پس چرا فقط از نام های عربی یا از یک زبان واحد استفاده نشده است؟
پاسخ:
ورود لغات و الفاظ از یک زبان به زبان دیگر، امری طبیعی و معمول است و چه بسا زبان معتبر و مهمی را نتوان یافت که واژه های زبان دیگری در آن وارد نشده باشد. لذا ورود لغات و الفاظ غیر عربی در عربی، موضوع جدیدی نبوده و عیب و ایراد یک زبان محسوب نمی شود.
اما در مورد قرآن کریم، ممکن است گفته شود اگر قرآن به زبان عربی است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا»(1)؛ آن هم عربی مبین و آشکار: «بِلِسانٍ عَرَبِيٍ مُبين»(2)؛ «وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌ مُبينٌ»(3)؛ پس چرا الفاظ و واژگان غیر عربی در آن است؟
در این جا باید گفت در صورتی که قرآن کریم از الفاظ و واژگان نامأنوس و شاذ و غیرفصیح استفاده کرده باشد، این ایراد وارد است؛ در حالی که قرآن کریم بر اساس گویش و زبان فصیح عرب و آن عرب فصیح با آن محاوره می کرده است، سخن گفته است؛ لذا نه خللی به عربی بدن وارد است و نه به فصیح بودن آن.
بیان دیگر؛
قرآن کریم بر اساس گویش فصیح عرب، سخن گفته است؛ آن هم زمانی که زبان و ادبیات عرب در اوج قله بوده است و فحول و نامداران عرب برای به رخ کشیدن هنر و محارت خود، اشعار و قصائد خود را بر دیوار کعبه و در انظار عموم آویزان می کردند تا همگان به مهارت و تبحر ایشان واقف شوند. قرآن کریم در چنین زمانی بر این عرب نازل شده و در اوج فصاحت و بلاغت سخن گفته و همین عربی که از نظر ادبی در اوج بوده است را مبهوت و شیدای خود کرده و از همین طریق، بسیاری را به معجزه بودن و غیر بشری بودن خود، معتقد کرده است.
این عرب، از زبان و ادبیات قرآن کریم ایرادی نگرفته و هیچ گاه آن را خلاف فصاحت ندانسته است؛ زیرا قرآن کریم بر اساس زبان فصیح عرب آن زمان، تکلم کرده است؛ ولو برخی واژگان آن، در اصل از زبان دیگری بوده باشد، زیرا دیگر جزء زبان و گویش عربی محسوب می شده است.
نکته:
کلمات و واژگان غیر عربی، پس از ورود به زبان عربی، در آن زبان، به گونه ای هضم و ادغام شده که جزء گویش و زبان عربی درآمده و در اصطلاح به آن کلمات، «مُعَرَّب» یا «دخیل» گفته می شود. لذا این کلمات برای مردم عرب زبان، مأنوس و معروف بوده و در محاورات و گویش آنان به کار می رفته و جزیی از زبان عربی بوده است.
کلام صاحب نظران
آیت الله معرفت(ره) در این زمینه چنین می آورد:
وارد شدن واژه هاى ديگر در هر لغت و در هر زبانى يک امر طبيعى است و هرگز به عنوان عيب يا نقص شمرده نمى شود. وجود اينگونه لغات به خالص بودن آن زبان يا آن لغت نيز صدمه اى وارد نمى سازد، يعنى زبان عربى، عربى است گرچه برخى لغات غير عربى ـ كه رنگ و بوى عربى به خود گرفته ـ در آن يافت شود، زيرا لغت تازه وارد تا خُلق و خوى آن زبان را به خود نگيرد، امكان كاربرد نمى يابد.
لذا استعمال چنين الفاظ و كلمات غير عربى، به عربى بودن كلام، چه شعر و چه نثر، خللى وارد نمى آورد و اين شيوه ـ استفاده از كلمات اجنبى ـ در اشعار قديم عربى و گفته هاى اصيل پيش از اسلام، متعارف بوده و عيب و نقصى شمرده نمىشده است، بلكه در هيچ لغتى به كار نگرفتن لغات غير شرط نيست. حتى در اثرى مانند شاهنامه فردوسى كه سعى بر آن بوده تا صرفا واژه هاى فارسى به كار رود، بسيارى از واژه هاى آن ريشه فارسى ندارند، بلكه ريشه عربى و تركى و غيره داشته و در عين حال فارسى كامل به شمار مى روند.
قرآن نيز كه يک سخن عربى كامل است، از اين جهت جدا نيست. واژه هاى غير عربى ـ كه ريشه عربى ندارند ولى شكل عربى به خود گرفته و معرّب گرديده ـ در آن وجود دارد. لذا جاى ترديد نيست كه قرآن كلام عربى است و از جهت عربى بودن در سر حدّ كمال است و هرگز كسى يا گروهى در عربيت آن شک نبرده است.(4)
«جلال الدین سیوطی» از اندیشمندان علوم قرآنی اهل سنت، در باره حکمت واقع شدن کلمات غیر عربی در قرآن، چنین می گوید:
«أنّ حكمة وقوع هذه الألفاظ في القرآن أنه حوى علوم الأوّلين و الآخرين، و نبأ كلّ شيء، فلا بدّ أن تقع فيه الإشارة إلى أنواع اللغات و الألسن ليتمّ إحاطته بكلّ شيء، فاختير له من كلّ لغة أعذبها و أخفها و أكثرها استعمالا للعرب»
حكمت واقع شدن اين الفاظ در قرآن آن است كه متضمن علوم اولين و آخرين و خبر از همه چيز است، پس بايد كه اشاره به انواع لغت ها و زبان ها در آن واقع گردد تا احاطه آن به همه چيز تمام باشد، پس از براى آن از هر لغتى شيرين ترين و آسان ترين آن ها و آن كه از همه بيشتر در بين عرب ها به كار مى رود انتخاب شده است.(5)
ایشان در ادامه می گوید:
و ديدم كه «خويی» براى وقوع معرّب در قرآن، فايده ديگرى هم ذكر كرده، وى گويد: اگر گفته شود كه «وَ إِسْتَبْرَقٍ» عربى نيست و الفاظ غير عربى در فصاحت و بلاغت، كمتر از ألفاظ عربى است مىگوييم: اگر فصحاى دنيا جمع شوند و خواسته باشند اين لفظ را رها كرده و لفظ ديگرى كه جاى اين را در فصاحت پُر كند بياورند، از آن عاجز خواهند بود؛ چون هرگاه خداى تعالى بندگانش را بر طاعت برانگيزد، اگر آن ها را با وعده خوبى و ترس از عذاب شديد ترغيب ننمايد، برانگيختنش مطابق حكمت واقع نمى شود، بنابر اين وعد و وعيد بر مبناى فصاحت، واجب است.(6)
نکته:
گرچه كتاب هاى تفسير و علوم قرآن، بطور موردی به ذكر نمونه هايى از لغات دخيل (غیر عربی) قرآن پرداخته اند، ولی برخى از اندیشمندان علوم قرآنی، كتاب مستقلى در مورد اين لغات نوشته اند؛ از جمله:
«المهذّب فى ما وقع فى القرآن من المعرّب» تأليف «جلال الدين سيوطى»، که در آن 125 واژه دخيل در قرآن را بررسى كرده است. البته ایشان خلاصه ای از این موارد را در کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» نیز آورده است.
«واژه هاى دخيل در قرآن» نوشته «آرتور جفرى» نيز به جز اعلام، 275 واژه دخيل در قرآن را ذكر و بررسى كرده است. اين كتاب توسط «فريدون بدره اى» به فارسی ترجمه شده است.
پی نوشت ها:
1. یوسف: 12/ 2.
2. شعراء: 26/ 195.
3. نحل: 16/ 103.
4. معرفت، علوم قرآنى، ناشر: موسسه فرهنگى التمهيد ـ قم، 1381ش، چاپ: چهارم، ص 332.
5. سیوطی، الإتقان في علوم القرآن، انتشارات: دار الکتب العربی ـ بیروت، ج 1، ص 426.
6. همان، ص 427.