پرسش:
چرا برای دختر، اسم فرشته انتخاب میکنند، در صورتی که در قرآن کریم، از گفتن جنس مؤنث به فرشتگان بارها نهی شده است و خدا در قرآن گفته است مگر در زمان خلقت حضور داشتهاند که از جنس آنها باخبرند؟
پاسخ:
همان طور که اشاره کردید، در قرآن مجید، به اعتقاد جاهلی و باطل مردم در مورد فرشتگان اشاره شده که افراد در جاهلیت فرشتگان را دختران خداوند قلمداد می کردند. در آیه «وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَه» (1) فرمود: برای خداوند، دختران قرار میدهند.
و بر همین اساس نامهایی که برای فرشتگان انتخاب میکردند و اسامی دخترانه یا همان اسامی مؤنث انتخاب میکردند، در حالی که در حقیقت فرشتگان نه دختر و نه پسر است.
در آيات متعددى از قرآن مىخوانيم كه مشركان عرب، فرشتگان را، دختران خدا مىپنداشتند، يا بدون ذكر انتساب به خداوند، آنها را از جنس زن مىدانستند، در آیه «وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً» (2) فرمود: فرشتگان را كه بندگان خدا هستند زن مىپنداشتند و در آیه «أَفَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً» (3) فرمود: آيا خداوند به شما پسرانى داده و از فرشتگان، دخترانى انتخاب كرده است.
اين پندار ممكن است بقاياى خرافاتى باشد كه از اقوام گذشته به عرب جاهلى رسيده بود، و نيز ممكن است به خاطر اين بوده كه فرشتگان از نظرها مستور هستند و اين صفت، بيشتر در زنان وجود داشت، و به همین دلیل، به گفته بعضى، اين كه عرب، شمس (خورشيد) را مؤنث مجازى و قمر (ماه) را مذكر مجازى مىگويد، به خاطر اين است كه قرص آفتاب در ميان نور خيرهكنندهاش آن چنان پوشيده است كه نگاه كردن به آن آسان نيست، در حالى كه قرص ماه به طور كامل، نمايان است.
اين احتمال نيز وجود دارد كه لطافت وجود فرشتگان، سبب اين توهم شده بود؛ چراكه زن، نسبت به مرد ،جنس لطيفترى است.
و به هر حال اين يك خرافه و پندار غلط قديمى است كه متأسفانه هنوز رسوبات آن در اعماق فكرى بعضى ديده مى شود و حتى در ادبيات زبانهاى مختلف نيز وجود دارد، از جمله اين كه هنگامى كه يک زن خوب را مىخواهند توصيف كنند، فرشتهاش مى گويند، و عكسهايى كه از فرشتگان مى اندازند، به طور غالب، به صورت زن است، در حالى كه فرشتگان، جسم مادى ندارند كه مرد و زن و مذكر و مؤنث داشته باشند. (4)
منابع و مآخذ:
1. نحل: 16/ 57.
2. زخرف: 43/ 19.
3. اسراء: 17/ 40.
4. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 11، ص 270.
دیدگاه جدیدی بگذارید