اشکال در دلالت آیه 24 سوره نساء بر ازدواج موقت

پرسش:

در خصوص دلالت آیه 24 سوره نساء بر ازدواج موقت، با توجه به این که «استمتاع» در آیات قرآن به معنای هر گونه بهره بردن به کار رفته است، نه خصوص متعه؛ و همچنین اینکه واژه «اجور» به معنای مهریه نیز به کار رفته است؛ و همچنین تعبیر «به» که باعث شده بین «استمتاع» و «اجور» فاصله بیفتد و نشان دهد که این ضمیر به همان مال اشاره دارد که در قسمت قبل منظور از آن مهریه بود. بنابراین آیه شریفه مذکور دلالتی بر ازدواج موقت ندارد. و از آنجا که قرآن بر روایات تقدم دارد، روایاتی که به ازدواج موقت اشاره دارند نیز در تعارض با قرآن هستند و طبیعتا حجیت و اعتباری نخواهند داشت.

 

 

پاسخ:

برای پاسخ به سوالتان باید به چند نکته توجه بفرمایید:

 

نکته اول:

اولین نکته ای که در این خصوص باید عرض کنیم و نکته دقیقی است که باید توجه بفرمایید این است که آنچه که شما فرموده اید هرگز به معنای رد ازدواج موقت در قرآن نیست، بلکه صرفا بیان احتمال دیگری در کنار آن است. چون این تعابیر «استمتاع»، «اجور» بالاخره با عقد موقت سازگار است، بنابراین نهایت چیزی که سخن شما بر فرض پذیرش می گوید این است که آیه شریفه مذکور هم می تواند ناظر به عقد موقت باشد و هم احتمال دارد که ناظر به عقد دائم باشد.

 

بنابراین نباید به اشتباه اولا تحلیلتان را یک دلیل و برهان دانسته، و ثانیا آن را برای رد جواز عقد موقت کافی بدانید، بلکه صرفا بیان یک احتمال است که البته در نکات بعدی عرض خواهیم کرد که حتی به صورت احتمال هم قابل پذیرش نیست.

 

 

نکته دوم:

اصل در حلال و حرام بودنِ رفتارها، حلال بودن و جواز آنهاست مگر آنکه قرآن و روایات از آن نهی کرده باشند، نه بالعکس! بنابراین بر فرض آنکه بپذیریم در قرآن کریم اشاره ای به ازدواج موقت نشده باز هم این مسئله دلیلی بر عدم جواز آن نیست.

 

 

نکته سوم:

منظور از تقدم قرآن بر روایات، و عرضه روایات به آیات این نیست که روایات به تنهایی حجیت ندارند و حتما باید هر چه در روایات آمده در قرآن هم آمده باشد تا پذیرفته شوند!

 

همانطور که حجیت قرآن به خاطر تواتر سندی(1) آن است، طبیعتا روایات متواتر هم همان اعتبار را دارند؛ خب اکنون توجه داشته باشید که تعداد روایات متعه به قدری زیاد است که قطعا و یقینا روایات متعه به تواتر مفهومی میرسد! فقط حدود 200 روایت در وسائل الشیعه در خصوص جواز متعه و استحباب و شرایط آن آمده است! 200 روایت!!

 

نکته دیگر این که یکی از اصلی ترین کاربردهای روایات آن است که در زمانی که آیات دارای چند معنای متعدد احتمالی هستند این روایات معنای اصلی و حقیقی را به ما نشان دهند، به همین خاطر قرآن کریم می فرماید: «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏»؛ ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبیین کرده و روشن سازی. (2)

 

بنابراین روایات بسیاری که در منابع شیعه و حتی در منابع معتبر اهل سنت مبنی بر جواز متعه، و اینکه مراد از «استمتاع» در این آیه ازدواج موقت است، کار را تمام می کند. تعداد این روایات هم همانطور که اشاره شد به اندازه ای نیست که بتوان چشم به روی آنها بست و آنها را کنار گذاشت.

 

بنابراین بر فرض این که حتی قرائنی که شما می فرمایید را بپذیریم، از آنجا که ما را به یقین در اینکه منظور ازدواج دائم است نمی رساند، باز هم حجیت روایات سر جایش هست، چون قاعده این است: جایی که قرآن بر امری تصریح داشته باشد به گونه ای که احتمال خلاف داده نشود، هر روایتی بر خلاف آن کنار گذاشته میشود، اما در جایی که آیات ظهور در مسئله ای داشته باشند یا بین دو یا چند معنا مردد باشد، اتفاقا روایات اینجا نقش تعیین کننده دارند تا منظور آیه را روشن کنند.

 

 

 

نکته چهارم:

اما در مورد استدلال های شما در توجیه »استمتاع» و «اجور» و همچنین «به» باید به سه نکته توجه بفرمایید:

 

الف) واژه «استمتاع» از ماده «متع» به معنای بهره بردن توام با لذت است، مثلا کسی که دارد داروی تلخ می خورد اگرچه دارد از فوائد آن بهره مند میگردد اما به «استمتاع» گفته نمیشود؛ تمام آیاتی هم که با این تعبیر «استمتاع» از بهره بردن مردم از زندگی دنیوی سخن گفته است تماما با هدف توبیخ است، یعنی می خواهد آنها را به خاطر این بهره وری های دنیوی در برابر چشم پوشی از آخرت شماتت کند(3)

 

بنابراین در تمام آنها هم معنای «لذت» خوابیده است، ولو آنکه به بهره بردن تعبیر شود، این بهره بردن معنای خاص است، و هرگز بهره های معنوی یا مانند آن منظور نیست، بلکه بهره وری های مادی اعم از شهوت خوردن و پوشیدن و جنسی است.

 

ب) توقف اجر بر استمتاع باید حکیمانه باشد، قرآن در آیه 24 سوره نساء، چه بهره وری را تنها شرط استحقاق اجر دانسته باشد، و چه یک شرط از شرائط آن تلقی کرده باشد در هر دو صورت این نشان دهنده موقت بودن عقد است، چون در عقد دائم اصلا بحث بهره وری به عنوان شرط مطرح نیست، یعنی شما اگر زنی را در قاره آمریکا عقد کرده باشید به محض اجرای عقد مهریه بر شما واجب است ولو آنکه حتی در کلام هم از او بهره ای نبرده باشید.

 

بنابراین این که «بهره بردن از زن» یکی از شرائط وجوب مهریه باشد یا تنها شرط وجوب مهریه چیزی را عوض نمی کند، بالاخره وقتی این موضوع شرط باشد یعنی عقد، عقد موقت است.

 

ج) اما در مورد واژه «به» باید توجه بفرمایید که به لحاظ قواعد ادبی، آمدن یا نیامدن واژه «به»؛ و همچنین این که «به» قبل از «منهن» بیاید یا بعد از «منهن» هیچ تفاوتی در دلالت آیه شریفه ندارد!! تکیه استدلال روی تعبیر «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ» قبل از «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَة» است، این اشاره به «استمتاع» که در اینجا لغو نیست؟ پس معلوم است در وجوب مهریه نقش دارد، اینکه اعطای اجر پس از تعبیر «فما استمتعتم» آمده و به واسطه «ما» به آن گره خورده کار را تمام می کند حالا چه در این بین قید «به» در مقام بیان سبب آمده باشد و نیامده باشد.

 

باء در اینجا «با» سببیت است، در این صورت ترجمه «به منهن» و «منهن به» هیچ تفاوتی نخواهد داشت.

 

 

نکته پنجم:

عقد ازدواج موقت اگرچه نسخه ای همگانی نبوده و برای همگان توصیه نشده اما یک نسخه لازم و ضروری برای جامعه است، به لحاظ جامعه شناسی، به لحاظ انسان شناسی، به لحاظ تحلیل های عقلانی نمیشود رفتار انسان را متوقف بر ازدواج دائم و رهبانیت کرد، که بگوییم انسان ها یا باید ازدواج دائم داشته باشند و یا رهبانیت پیشه کرده و نیاز جنسی شان را سرکوب کنند.

 

با اندک تحلیل منطقی می فهمید که فرجام چنین نسخه ای فروپاشی بنیان خانواده و به خطر افتادن اصل ازدواج دائم بوده و ده ها آفت دیگر را به دنبال خواهد داشت. باید از افراط و تفریط در این خصوص پرهیز کرد آنچنان که برخی ازدواج موقت را به صورت کلی زیر سوال برده و به خاطر آن بر اسلام خرده می گیرند، و از آن طرف برخی روابطی آزادانه تر را خواستار شده و همین محدودیت هایی که اسلام برای روابط موقت گذارده را هم بر نمی تابند و بر اسلام خرده می گیرند.

 

 

پی نوشت ها:

  1. تواتر یعنی یک خبر به قدری به صورت گسترده و از سوی انسان های مختلف نقل شده اند که کسی احتمال توطئه یا اتفاق نظر آنها بر دروغ گفتن را نمی دهد.
  2. نحل:44/16.
  3. راغب أصفهانى‏، مفردات، دارلقلم، بیروت، چاپ اول، 1412ق، ج4، ص141

http://askdin.com/comment/1032853#comment-1032853