سؤال:
معنای فناء انسان در خداوند چیست؟
پاسخ:
فنا در لغت اگر چه به معناى عدم و نيستى محض است اما در اصطلاح مراد این است که عارف در سلوك خود سر انجام به جايي مي رسد كه غير حق را نمي بيند و خواسته های خود را در خواسته های خداوند گم مي كند و فاني در اراده خداوند و انجام خواست خدای متعال مي گردد.
«عزالدين كاشانى» وقتى به مراتب فناء نزد عارفان مى پردازد، از فناء از شهوت، فناى از رغبت، و فناى متحقق به حق سخن مى گويد.
فناء از شهوت، زوال أمّاره بودن نفس و اتصاف آن به لوّامه است. در اين حالت، هنوز اخلاق حسنه در قلب مستحكم نشده و در نتيجه، هنوز اضطراب بر قلب حاكم است.
در مرتبه بعد، اميال زائل شده، قلب به استقامت و مطمئن بودن متصف مى گردد. در مرتبه فناى متحقق به حق، سالك خود و خلق را نمى بيند. همين خود داراى مراتبى است:
در اولين مرتبه، سالك فعل خود را نديده، آن را مستند به خدا مى يابد.در مرتبه دوم، ذات خود را نمى بيند؛ در مرتبه سوم حتى فناى ذات خودش را نيز نمى بيند. كاشانى از آن تعبير به فناى از فنا مى كند و آخرين مرتبه، فناى وجود در وجود يا شهود در شهود است.
لاهيجى در گلشن راز فنا را داراى سه مرتبه فناى افعالى، فناى صفاتى و فناى ذاتى يعنى (محو، طمس و محق) مى داند، كه سالك بعد از گذر از مرحله تبديل اعمال و اخلاق سيئه به حسنه، به آنها نائل مى شود.
در فناى افعالى، سالك همه افعال را در افعال حق فانى مى بيند، زيرا خداوند به تجلىِ افعالى بر او متجلى شده است و هيچ فعلي را از بندگان نمي بيند و سرچشمه همه افعال را خداوند می داند.
در مرتبه دوم، حق به تجلىِ صفاتى بر سالك متجلى مى شود و او صفات تمام اشياء را در صفات حق فانى مى بيند و به غير از خداوند هيچ شخصى را داراى صفت نمى بيند و خود و تمام اشياء را مظهر و مجلاى صفات الهى مى شناسد و صفات او را در خود ظاهر مى بيند.
در مرتبه سوم، حق به تجلىِ ذاتى بر سالك متجلى مى شود و او جميع ذوات اشياء را در پرتو نور تجلى ذات احديت، فانى مى يابد وجود اشياء را وجود حق مى داند و در ديده حق بينِ عارف «كلّ شىء هالك إلا وجهه» (1) جلوه گرى نموده، به جز وجود واجب، موجود ديگرى نبيند و خيال غيريت نزد وى محال گردد.
مقام فناء در ذات را «فناء در احديت» نيز گويند. دراين مقام همه اسماء و صفات را، از صفات لطف گرفته، مانند رحمان، رحيم، رازق و منعم تا صفات قهر، مانند قهار، منتقم، مستهلک در غيب ذات احديت می بيند و جز مشاهده ذات احديت، هيچ گونه تعينی در روح او باقی نمی ماند، حتي اختلاف مظاهر چون جبرئيل و عزرائيل و موسي و فرعون از چشم حقيقت بين صاحب اين مقام برداشته می شود و مهر و خشم خداوند و همچنين بسط و قبض، عطا و منع، بهشت و دوزخ و ... براي او يكي مي شود. همچنین احوالاتی چون صحت، مرض، فقر و غني، عزت و ذلت درنظر او با هم برابر می شوند.
در روایت است که جابر بن عبدالله انصاری، مدتی بیمار و بستری شد، امام باقر (علیه السلام) برای عیادت به خانه او رفت، در بالینش نشست و با مهر به او فرمود: ای جابر، حالت چطور است؟ جابر گفت: در حالی هستم که پیری را نسبت به جوانی و مرگ را نسبت به زندگی دوست تر دارم و به بیماری نسبت به سلامتی علاقمند ترم.
امام باقر (علیه السلام) به او فرمود: اما من آنچه را خدا بخواهد، دوست دارم، اگر پیری را بخواهد، همان را دوست دارم، اگر جوانی را بخواهد، به همان علاقهمندم، بیماری یا سلامتی، زندگی یا مرگ، هر کدام را او بپسندد، همان را میپسندم. (2)
این فرمایش امام باقر (علیه السلام) دال بر توحید ذاتی حضرت است که دلالت بر مقام شامخ فناي در ذات حضرت می کند. اين مقام را در اصطلاح «محق» گويند كه مقام فناء وجود عبد در ذات حق است. دراين مرحله نهايی، اغيار از هر جهت محو شده، توحيد صاف و خالصي براي عارف دست مي دهد. دراين مرتبه كه آخرين منزل سفر الي الله است، انسان کامل، به زبان حقيقت مي گويد: «يا من ليس الا هو» وقتي انسان کامل به اين مقام رسيد، در تجليات ذاتی حقيقت حق سبحانه غرق شده و حقيقت آيه مباركه: «لمن الملك اليوم، لله الواحد القهار» (3) برای او تجلي می كند.
منابع و مآخذ:
1. قصص: 28/ 88.
2. نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، ج 3، ص 285.
3. غافر: 40/ 61.
دیدگاه جدیدی بگذارید