سؤال:
آیا بوسیله علم عرفان نظری میتوان به شناخت دقیقتری از خدا دست یافت یا از طریق فلسفه اسلامی؟
پاسخ:
عرفان اسلامی دارای ابعاد گوناگونی است. یکی از آن ابعاد، بُعد معرفتی است که علم عرفان نظری عهده دار تبیین آن است.
علم عرفان نظری درباره دو مساله مهم بحث میکند: الف: توحید حقیقی و واقعی چیست؟ ب: موحد حقیقی و واقعی کیست؟
پس شناخت خدا و توحید حقیقی از اصلیترین مسائل عرفان نظری به حساب میآید.
عارفان مسلمان به برکت سلوک و هدایت های شریعت، حقایق هستی را از راه قلب، شهود نموده و آن را با زبان فنی و علم حصولی ترجمه کرده اند.
ترجمه و به عبارت آوردن آن حقایق شهود شده، علمی را به نام علم عرفان نظری فرآهم آورده است. پس علم عرفان نظری، حکمت بر آمده از شهود است و از آن می توان به حکمت عارفانه یا هستی شناسی عرفانی یاد کرد.
اهم کارکردهای عرفان نظری عبارتاند از:
1. عرفان نظری ، بیانگر نوع نگاه عارف به هستی است. آشنایی با این علم، آشنایی با بینش و اندیشه عارف نسبت به خدا، مخلوقات و انسان کامل است. این علم، با روش عقلی و نقلی، مشاهدات نهایی عارفان را به تصویر می کشد.
2. عرفان نظری، به فلسفه کمک می کند. چرا که این دو علم، از جهت قلمرو پژوهش هم افقند. فلسفه هستی شناسی عقلی است و عرفان نظری هستی شناسی شهودی.
3. بدون عرفان نظری، نمی شود به عمق حکمت متعالیه صدرالمتالهین پی برد. زیرا به اعتراف خود صدرالمتالهین، اکثر آرای وی نظر به سخن عارفان دارد و تلاش وی ، برهانی کردن سخنان عارفان بوده است.
4. عرفان نظری، زمینه فهم عمیق و گسترده معارف شریعت را فراهم می کند. مباحث توحید مانند توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، جمع بین تشبیه و تنزیه، اسماء و صفات حق تعالی، علم خداوند، قضا و قدر، جبر و اختیار، و مباحث انسان کامل همچون ولایت، نبوت، رسالت، وحی، معجزه و کرامت، ضرورت وجود حجت خدا در زمین، خلافت و جانشینی خداوند، حقیقت محمدی و نسبت انبیا با آن، قرب نوافل و فرایض، و مباحث معاد همچون حقیقت موت، برزخ، قیامت، نفخ صور، صراط، بهشت، جهنم، و دیگر مباحث همچون ملائکه و انواع آن، عوالم امر حق و آسمانهای هفت گانه و....
مباحث عرفان نظری، شرح دقیق و جامعی بر آیات و روایات وارد شده در باب معارف است.
5. علم عرفان نظری، در حل و فصل مسائل علم عرفان عملی، نقش مهمی دارد. علم عرفان عملی برای تبیین اصل فلسفه سلوک و ریاضت، سرّ ترتیب مقامات، تحلیل مراحل نهایی مقامات و منازل همچون فنا و بقاء و ... نیازمند مجموعه ای از مبانی هستی شناختی و انسان شناختی است که به طور گسترده در عرفان نظری، بحث می شود.
6. عرفان نظری، به خود سلوک و عرفان عملی نیز مفید است. عرفان نظری برای سالک، مانند نقشه راه در توحید است. محور و اساس آموزه های این علم، توحید عرفانی قرآنی است و سالک برای پیمودن طریق سلوک، نیازمند دانستن آن است و با دانستنش، بهتر می تواند در مسیر سلوک، قدم بردارد.
7. علم عرفان نظری، به عنوان میزان سنجش خطای عارف در سلوک و عرفان عملی نیز می تواند مطرح باشد. سالک، با دانستن عرفان نظری، خطاهای سلوکی، حالات، کشف و شهودهای خود را می تواند بفهمد.
8. فایده و کارکرد دیگر عرفان نظری، ارائه پاسخ های عمیق و دقیق به مسائل مورد بحث در کلام و گاهی فلسفه است. به طوری که گاهی تنها پاسخ های عرفان نظری می تواند افراد عمیق و خیلی دقیق را قانع کند.
9. فواید و کارکردهای دیگری نیز برای عرفان نظری می توان بیان داشت از جمله اینکه این علم می تواند مبنا و ملاکی برای نظریه سیاسی، مسائل اجتماعی، فرهنگی و ... باشد.
پس از ذکر کارکرد عرفان نظری، به خوبی میتوان در مقام برگزیدن عرفان یا فلسفه به منظور شناخت خدا، عرفان را برگزید؛ زیرا، ابتناء خداشناسی فلسفی بر بدیهیات –مبدأ تصدیقی فلسفه از بدیهیات اولیه است- و استدلال، ابتناء بر «علمالیقین» است ولی ابتناء خداشناسی عرفانی بر «حقالیقین» –یعنی شهود عارفان- و «عین الیقین» –یعنی فنای عارفان- میباشد و از آنجا که ارزش معرفتشناختیِ «حقالیقین» و «عینالیقین»، برتر از «علمالیقین» است[1] ميتوان گفت به اعتبار خاستگاه، خداشناسی عرفانی مقدم بر خداشناسی فلسفی است.
به جهت همین تفاوت در خاستگاه است که جناب علامه حسنزاده آملی در مقام تفاوت فلسفه و عرفان مینویسد:
«فلسفه حرف مى آورد و عرفان سكوت. آن عقل را بال و پر مى دهد و اين عقل را بال و پر مى كند. آن نور است و اين نار. آن درسى بود و اين در سينه. از آن دلشاد شوى و از اين دلدار. از آن خداجو شوى و از اين خداخو. آن به خدا كشاند و اين به خدا رساند. آن راه است و اين مقصد، آن شجر است و اين ثمر آن فخر است و اين فقر، آن كجا و اين كجا».[2]
خداشناسی فلسفی اگر چه در جای خویش مفید و برای صاحبان آن مفید است ولی ارتقاء این فهم، در پرتو عرفان نظری خواهد بود؛ زیرا به هر حال، اساس فلسفه بر برهان و استدلال بنیان نهاده شده است و برهان و استدلال توانایی به چنگ آوردنِ تفصیلی افقهای دوردستِ حقیقت را ندارد.
کلام استاد مطهری به نقل از استاد خویش حضرت علامه طباطبایی توضیح خوبی بر این مطلب خواهد بود:
«آقای طباطبایی می فرمودند: من اوایل که اسفار می خواندم خیلی کار می کردم و خیلی فکر می کردم و خیلی هم تجزیه و تحلیل می کردم. بعد کم کم در من این غرور پیدا شده بود که خود آخوند [ملاصدرا ] هم اگر بیاید دیگر بهتر از این نمی تواند این مطالب را تجزیه و تحلیل کند. تا بعد می روند نزد استادشان مرحوم آقای قاضی که استاد سیر و سلوک و معنویت بوده است. آقای طباطبایی می فرمودند وقتی که ایشان وارد بحث مسائل وجود شد یک مرتبه معتقد شدم که من تا به حال یک کلمه از اسفار نمی فهمیدم»[3]
روشن است که مقصود علامه از این کلام این نیست که یک کلمه از اسفار را نفهمیدهاند و مباحث فلسفیاش را بلد نبودهاند؛ بلکه مراد ایشان این است که مسائل اصلی و مهم اسفار، ریشه در عرفان دارد، وقتی استادی که عارف بالله است، خود اهل شهود وجود و مظاهر است، مسائل وجود، اصالت و وحدت وجود را (که اساس حکمت متعالیه است) عرفانی و از پایه شهود توضیح می دهد، آنوقت مطالبی برای انسان کشف می شود که می فهمد تا کنون از اسفار یک کلمه هم نفهمیده است. (دقت کنید) یعنی به عمق مطالب اساسی و عرفانی اسفار، تا کنون اینچنین راه نیافته بود.
به نوعی، مطالب مرحوم علامه به نقل استاد مطهری، ناظر به اساس و عمق عرفانی حکمت متعالیه است. از این رو، کسانی که حکمت متعالیه را بدون عرفان، مطالعه یا تدرس و تدریس می کنند، به عمق عرفانی مطالب، راه نمی یابند و گمان می کنند همه زوایای اسفار را فهمیده اند.
مرحوم سیدجلال آشتیانی نیز راه فهم توحید و نبوت و ولایت را عرفان معرفی کرده است:
« باید همه بدانند که درک توحید و نبوت و ولایت و شئون و اطوار آنچه ذکر شد به مذاق آل البیت، راه آن اصول و قواعد مقرره در کلمات عرفا است و در درک پاره ای از مهمات و امهات مسائل توحید و نبوت ولایت خاص محمد بین عقل کامل مکمل نظری حیران است تا چه رسد به تلفیقات متکلمان».[4]
نتیجه
در عین حال که عرفان نظری به لحاظ مفاهیم و برخی اصطلاحات، مایهور از فلسفه است ولی استنادش بر «عینالیقین» و «حقالیقین» و شهود عارفان، بر قوّت و شفّافیت گزارههای آن افزوده است؛ از اینرو، میتوان از این منظر، خداشناسی عرفانی را بر خداشناسی فلسفی ترجیح داد.
منابع
[1]. ر.ک: فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء (راه روشن)، ترجمه محمدصادق عارف، مهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص ۴۵۲.
[2]. علامه حسنزاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، تهران: نشر فرهنگی رجا، ۱۳۶۵، چ پنجم، ص ۱۲۸.
[3]. استاد مطهری، درسهای اسفار، تهران؛ قم: صدرا، ۱۳۶۸، ج۱، ص۱۳۷.
[4]. آشتیانی، سیدجلالالدین، مقاله ختم ولایت در اندیشه ابنعربی، کیهان اندیشه، ۱۳۶۸، شماره ۲۶.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=62093&p=1016744&viewfull=1#post10...