پرسش:چرا خداوند پس از حدود 1400 سال کاری نمیکند و به مومنانش و دینش یاری نمیرساند؟آیا خلاف عدالت نیست که برخلاف مومنان گذشته به مومنان حال حاضر کمک نشود از طرف خدا؟
پاسخ:
سوالی مطرح کردید که دغدغه ذهنی بسیاری از متدینان و علامت سوال همراه با استهزای منکران است.
در وهله نخست به نظر میرسد که این سوال درست است و اشکال به جایی است ولی دقت نظر، چیزی دیگر را نشان میدهد و مشخص میشود که این اشکال، احساساتی شدن و انتظار بیش از حد است.
در این سوال یک سری پیش فرض و مقدمه وجود داشت و بر اساس آن یک سری نتیجه گرفته شد که لازم است ابتدا آنها بررسی شود.
نخست. کمک نکردن به مومنان، مساوی است با بی عدالتی(یا حداقل علامت سوالی پیش روی آن است)
دوم. تعداد بی دینها، هر روز در حال افزایش است.
سوم. در گذشته خداوند با معجزات به مومنانش کمک میکرد.
چهارم. معجزه موجب سکوت منکران در انکار خود خواهد بود.
پنجم. کمک نکردن خداوند خود عاملی شده در ضعف اعتقادی مومنان و در نهایت سعادتمند نشدن آنها.
به نظر میرسد تمام این مقدمات ایراد دارد.
نخستین مسئله نشان از آن دارد که خداوند کمکی به مومنانش نمیکند و این بی عدالتی است.
در این مسئله، روشن نشده است که کمک کردن خداوند به چه صورتی است.
ایا کمک کردن به همان صورتی است که در انتهای مطلب آمده(یعنی با نشان دادن معجزه) یا دخالت مستقیم در طبیعت(مانند عذاب کردن منکران) یا از بین بردن اختیار منکران یا از بین بردن زمینه های بی دینی و سستی اعتقاد مومنان.
ولی هیچ یک از این موارد درست نیست. توضیح اینکه:
نشان دادن معجزه، نه باعث تقویت مومنان و نه باعث تضعیف منکران است.
کارکرد معجزه تنها، نشان دادن صدق نبی در ادعای ارتباط با خداوند و عالم غیب است.
در مسئله چهارم به تفصیل در این مورد صحبت میشود.
دومین مسئله نیز میتواند دو جنبه داشته باشد:
از یک سو، ادعای زیاد شدن کافران
از سوی دیگر، لوازم این زیاد شدن.
جنبه نخست را باید تفسیر کرد:
گاهی مراد از زیاد شدن کافران، زیاد شدن کسانی است که به ادیان ابراهیمی بی اعتقاد شده اند.
گاهی نیز مراد زیاد شدن کسانی است که به هرگونه معنویتی بی اعتقاد شده اند.
هر کدام از این ادعاها نیاز به اثبات دارد و بنده فعلا به دنبال اثبات چیزی نیستم.
اما جنبه دوم، یعنی لوازم این زیاد شدن.
زیاد شدن چه لوازمی میتواند داشته باشد:
الف. این زیاد شدن نشانه حقانیت آنهاست: این احتمال که منطقا صحیح نیست.
قران کریم نیز با بیان این مطلب که اکثر کسانی که انکار میکنند، متوجه نیستند، به این مسئله اشاره کرده است که کثرت طرفداران به هیچ وجه نشان دهنده حقانیت نیست. حقانیت با دلیل اثبات میشود نه با کثرت طرفدار.
ب. این زیاد شدن، نشانه بی توجهی خداوند به مومنان است. این احتمال نیز منطقا صحیح نیست.
زیرا، زیاد شدن مخالفان
اگر به واسطه این باشد که مثلا خداوند شواهد و ادله کافی برای ایمان اقامه نکرده باشد و در دسترس مردم نگذارده باشد، این احتمال میتوانست جای داشته باشد.
ولی اگر به واسطه بی توجهی خودشان به نشانه ها و ایات و دلایل طرف مقابل باشد، در این صورت به هیچ وجه دلالتی بر بی توجهی خداوند نسبت به سرنوشت مومنان و تایید آنان ندارد.
ج. این زیاد شدن، نظر مومنان را به خود جلب میکند و باعث سستی ایمان آنان میشود.
این میتواند صحیح باشد ولی باتوجه به اینکه خداوند عقل بشر را به صورتی افریده است که توانایی رسیدن به او را دارد و توان اثباتش را دارد دیگر بهانه ای برای مومنان باقی نمیماند تا به خاطر این زیاد شدن مخالفان، دست از اعتقاد خود بردارند.
مسئله سوم: در گذشته خداوند با معجزات به مومنانش کمک میکرد.
این مسئله، هم درست است و هم نادرست.
فلسفه اصلی معجزات، کمک به مومنان نبوده است.
معجزه برای این طراحی شده بود که پیامبر بتواند به کافران و مخالفان خود بفهماند که با غیب در ارتباط است.
کارکرد اصلی معجزه این بوده است.
البته در کنار این کارکرد، فایده جنبی معجزات این بود که مومنان همواره خود را در پناه خداوند میدیدند.
اما این کارکرد، نباید به عنوان فلسفه و هدف اصلی معجزات شمرده شود.
زیرا در بسیاری موارد، مومنان از پیامبر خدا درخواست معجزه داشتند ولی خداوند این درخواستها را قبول نمیکرد.
چنانکه در قوم بنی اسرائیل، زمانی که مومنان به حضرت موسی از ایشان درخواست معجزه های بیشتری داشتند، خداوند از قبول این درخواست امتناع کرد و آنرا نپذیرفت.
قرآن كريم گزارش ميدهد كه مردم از پيامبران معجزه ميخواستند، ولي آنها نميآوردند و استقلال در آوردن معجزه را از خود نفي ميكردند. از اين آيات استنباط ميشود كه هدف از معجزه، مجبور كردن مردم به پذيرش دين حق نيست، بلكه معجزه تنها براي اين است كه حجت بر مردم تمام شود و هركس دليل صحيحي براي پذيرش سخن پيامبران داشته باشد.
پيامبران پس از اتمام حجت بر مردم، ديگر درخواست معجزه را نميپذيرفتند و از انجام پيشنهادهاي نامعقول و خلاف مصلحت خودداري ميكردند؛ همچنين اگر مردم معجزهاي بخواهند كه وقوع آن، باب اختيار را به روي مردم ببندد، پذيرش اين خواسته خلاف حكمت الهي و نقض غرض است؛ زيرا معجزه براي اين است كه مردم بدانند آورنده آن پيامبر است و با اختيار از او پيروي كنند؛ اما اگر معجزه به گونهاي باشد كه اختيار را از مردم سلب كند، آوردن آن نقض غرض، و نقض هدف از آفرينش انسان است:
وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأرْضِ يَنْبُوعًا * أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِيرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ قَبِيلاً * أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَي فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَرًا رَسُولاً(1)
و گفتند: «تا از زمين چشمهاي براي ما نجوشاني، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد؛ يا [بايد] براي تو باغي از درختان خرما و انگور باشد و آشكارا از ميان آنها جويبارها روان سازي؛ يا چنانكه ادعا ميكني، آسمان را پارهپاره بر [سر] مافرواندازي؛ يا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آوري؛ يا براي تو خانهاي از طلا باشد؛ يا به آسمان بالا روي و به بالا رفتن تو [هم] اطمينان نخواهيم داشت تا بر ما كتابي نازل كني كه آن را بخوانيم». بگو: «پاك است پروردگار من؛ آيا [من] جز بشري فرستاده هستم؟!»
چهارم. معجزه موجب سکوت منکران در انکار خود خواهد بود.
این مسئله نیز دقیق نیست.
قران کریم به دفعات اشاره به این نکته دارد که منکران با وجود اینکه خود را در مقابل معجزات پیامبران ناتون میدیدند، اولین اقدامی که در مقابل آن داشتند، انکار و تکذیب و سپس اتهام سحر و جادو به آنان بوده است.
چنانکه مهمترین و شایعترین اتهامی که آنان به پیامبران میزدند، نسبت سحر و جادو بوده است.
همچنین قران کریم در ایاتی به این مسئله اشاره دارد که اهل کتاب به دروغ از پیامبر اسلام(ص) درخواست مجزه دارند در حالیکه آنان دلایل کافی برای ایمان آوردن را دارند و درخواست آنان بی جهت و دروغین است:
الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّي يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ(2)
همآنان كه گفتند: «خدا با ما پيمان بسته كه به هيچ پيامبري ايمان نياوريم تا براي ما قربانياي بياورد كه آتش [آسماني] آن را [به نشانة قبول] بسوزاند». بگو: «قطعاً پيش از من پيامبراني بودند كه دلايل آشكار را با آنچه گفتيد، براي شما آوردند؛ اگر راست ميگوييد، پس چرا آنان را كشتيد؟»
آن كريم نهتنها اين ادعاي اهل كتاب را تصديق نميكند، بلكه آنان را به دليل تسليم نشدنشان در برابر دلايل روشني كه پيامبران آوردهاند، سرزنش ميكند و نتيجه ميگيرد كه آنان دروغ ميگويند و تنها ميخواهند از زير بار ايمان شانه خالي كنند.
به همین جهت خداوند متعال دیگر برای ایشان معجزه به همراه پیامبر نفرستاد.
از سوی دیگر، به بیان قران کریم، علت ديگری نيز براي فرود نيامدن معجزات ديگر بر پيامبر اكرم ص وجود داشت:
وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاّ أَنْ كَذَّبَ بِهَا الأوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاّ تَخْوِيفًا (3)
و [چيزي] ما را از فرستادن معجزات بازنداشت، جز اينكه پيشينيان آنها را دروغ شمردند؛ و به ثمود مادهشتر داديم كه روشنگر بود؛ و[لي] به آن ستم كردند و ما معجزهها را جز براي ترساندن [مردم] نميفرستيم.
بدین صورت که خداوند بااينكه ميدانست مردم ايمان نميآورند، براي اتمام حجت، معجزههايي را فرستاد. پس اين كار بيفايده نبود و مصلحت داشت؛ اما اگر خداوند بعد از اتمام حجت معجزه بفرستد، اين كار بيفايده خواهد بود. با اين بيان، پاسخ پيشين كامل ميشود.
باتوجه به نکاتی که گفته شد، مسئله پنجم نیز روشن میشود.
کمک نکردن خداوند، گرچه میتواند بار روانی در سست شدن اعتقاد مومنان ایجاد کند
ولی
این مسئله به اندازه پر رنگ نیست که نقش عوامل دیگر مثبت و منفی در اعتقاد داشتن را تحت سیطره خود قرار دهد.
بنابراین
خداوند تا اندازه ای که ایمان مومنان تضعیف نشود، به آنان کمک میکند
ولی
نباید انتظار داشت که دخالت خداوند(با ارسال معجزه یا هر وسیله دیگر) به اندازه ای باشد که نقش اختیار مردم تضعیف شود.
پی نوشتها:
1. سوره اسراء، آیات 90ـ93
2. سوره آلعمران، آیه 183
3. سوره اسراء، آیه 59
http://www.askdin.com/showthread.php?t=64542&p=1015206&viewfull=1#post10...