پرسش:
مردی 38 ساله و کارمند هستم. حدود 9 سال است که ازدواج کرده ام. همسرم پرستار است. زبان بسیار تلخی دارد. همیشه طلب کار است. هر وقت به خانه می آید، غر می زند و فحش و ناسزا به من و دخترم می دهد. بسیار وسواس تمیزی دارد. به جای غذا پختن، فقط می شوید و جارو می زند. الان یک ماه است که با او صحبت نمی کنم؛ ولی ایشان فحاشی می کند و من سکوت می کنم. لطفا راهنمایی ام کنید.
پاسخ:
تحمل کردنِ همسری که زبان تلخی دارد، کار سختی است. شما در روز با افراد مختلفی برخورد می کنید و وقتی به خانه می آیید، انتظار دارید همسرتان با خوشرویی با شما برخورد نماید؛ اما رفتارهای همسرتانْ شما و دخترتان را غمگین می سازد. از شما می خواهم زود قضاوت نکنید و تا پایانِ بحثْ مطالبِ مرا بخوانید.
از آن جائی که در پاسخگوییِ مجازی فقط حرف های یک طرف را می فهمیم، نمی توانیم حرف های طرف دیگر را متوجه شویم و تصویری کاملا منطبق بر واقعیت از مشکل به دست آوریم. در پاسخ های قبلی این مطلب را بارها تکرار کرده ام که ما روانشناس ها در بررسیِ روابط به دنبال مقصّر نمی گردیم. چون چنین کاری اصولا بی فایده است. مشکلات میان افراد در خانواده ناشی از اشتباه یک نفر نمی باشد؛ بلکه هر یک از اعضا بخشی از مشکل را به دوش می کشند. اینکه فکر کنیم رفتار غلطِ یک نفر باعثِ ایجاد روابط تیره و تار شده، درست نیست. زیرا بر خلاف پدیده های شیمی و فیزیک که از «علیّتِ خطّی» تبعیّت می کنند، خانوادهْ یک سیستم است که همه اعضا در یکدیگر تأثیر دارند و از یکدیگر تأثیر می پذیرند. در تغییرات شیمی و فیزیک، یک شیءْ علّتِ شیء دیگر می باشد. به عنوان مثال وقتی کُلر با سدیم ترکیب می شود، این ترکیبْ علّت برای تشکیلِ کُلریدِ سدیم (نمک طعام) می شود. پس ترکیبِ دو عنصر، علّت و تشکیلِ نمک طعامْ معلول می باشد. به این نوع علیّت، «علّیّتِ خطّی» می گویند. یعنی یک شیءْ باعثِ پیدایشِ یک شیءِ دیگر می شوند. "الف" باعثِ "ب" و "ب" باعثِ "پ" می شود و "پ" باعثِ "ت" می شود. اگر شما چنین دیدگاهی در مورد خانواده و رویدادهای آن داشته باشید، معتقد می شوید که علّتِ روابطِ تیره یِ شما و همسرتان، فقط رفتارهای همسرتان است.
اما این الگویِ «توپِ بیلیارد» که می گوید:«نیرو فقط در یک سمت حرکت می کند و در مسیر خودْ اشیاءِ دیگر را تحت تأثیر قرار می دهد»، در روابطِ بشریْ کاراییِ چندانی ندارد.
دیدگاهِ «علّیّتِ خطّی» مدّت هاست که جایگاهی در خانواده درمانیِ علمی ندارد. زیرا امروزه به خانواده به چشم یک سیستم نگاه می شود که همه اعضا در پیدایشِ رویدادها نقش دارند. در یک سیستم، همه اعضا در یکدیگر تأثیر دارند و از یکدیگر تأثیر می پذیرند. به این نوع علّیّت، «علّیِتِ حَلقوی» می گویند. در این نوع علّیّت، هیچ فردی به تنهایی علّت برای یک موضوع نیست و هیچ رویدادیْ معلولِ رویدادِ قبل از خود نیست. در این دیدگاه، وقتی مشکلی در خانواده بُروز می کند، مثلا بین زن و شوهر اختلافِ شدیدی بروز می کند، اشتباه است دنبالِ مقصّر بگردیم. زیرا همه اعضای خانواده در بُروزِ آن نقش داشته اند.
اینکه همسرتان فحش و ناسزا می گوید، نوعی پرخاشگری است. پرخاشگریْ «رفتاری است به قصد آسیب رساندن (زبانی یا جسمانی) به فردی دیگر یا نابود کردنِ داراییِ دیگران». پرخاشگری ممکن است از راه مشاهده یا تقلید آموخته شود. همسرتان ممکن است در کودکی رفتارهای پرخاشگرانه مادر یا پدر یا خواهرِ بزرگ تر یا دوستش را دیده و آنها را یادگرفته باشد. هر فردی در مواجهه با اتفاقاتِ استرس زا یا نرسیدن به یک هدفْ(ناکامی) عصبانی و خشمگین می شود. اینکه فرد پس از احساسِ خشمْ چه کاری انجام دهد، بستگی دارد به اینکه چه رفتارهایی را در پاسخ به شرایطِ استرس زا یا ناکامی یاد گرفته باشد. فردی که با شرایط استرس زا مواجهه می شود، ممکن است از دیگران کمک بگیرد یا گوشه گیری نماید یا برای حلّ کردن استرسش ورزش کند یا به موادّ مخدر و الکل پناه ببرد یا مانند همسرِ شما پرخاشگری نماید. اینکه افراد در برابرِ استرس چه کار کنند، به گذشته یِ آنها بستگی دارد. اگر در گذشته پس از بُروزِ پرخاشگریِ کلامی، اطرافیانِ همسرتان با تشویق یا سکوت نوعی پاداش به او داده اند، مسلّم است که امروز نیز این رفتارش تکرار می شود و شما نیز با سکوت تان متأسفانه نوعی پاداش به همسرتان داده اید و به این صورت باعث شده اید که رفتارِ پرخاشگریِ او تکرار شود. اگر در گذشته اطرافیانِ همسرتان و شما پس از پرخاشگریِ کلامیِ او، این کارش را با سکوت یا برآورده کردنِ خواسته اش تشویق نمی کردید، همسرتان یاد می گرفت که پس از استرس نباید به پرخاشگریِ کلامی دست بزند.
احتمالا می گویید:«یعنی من باید پس از هر بار فحش و ناسزای همسرم، او را کتک بزنم؟». در جواب می گویم: خیر؛ کتک زدن خود نوعی پرخاشگری است و پرخاشگری را نباید با پرخاشگری درمان کرد. همسر شما پرستار است. پرستاری شغلی است که از یک سو استرسِ زیادی به پرستار وارد می کند و از سویی دیگر درآمدِ آن از درآمدِ پزشکان پایین تر است. پس همسرتان در این شغل، هم استرس زیادی را تحمل می نماید و هم به پاداشی که انتظار دارد(حقوق مناسب) نمی رسد(ناکامی). او از گذشته خود نیز یادگرفته که در پاسخ به شرایط استرس زا و ناکامیْ دست به پرخاشگری بزند. اما او به احتمال زیاد نمی تواند در محیط کارش دست به پرخاشگری بزند؛ زیرا در آن صورت کارش را از دست می دهد. همسرتان به جای اینکه عصبانیتش را بر سر بیماران یا مدیران بیمارستان خالی کند، آن را به سویی کم خطرتر سوق می دهد؛ یعنی خشمش را بر سر شما و فرزندش خالی می نماید. به این روش، «جابه جایی» می گویند. با این کار، احساسِ استرسش را بدون اینکه نتیجه ناگواری برایش داشته باشد تخلیه می کند.
می پرسید:«با این وضعیت، من چه کار باید بکنم؟»
شما باید راهکارهای زیر را انجام دهید:
الف) وقتی همسرتان غُر می زند، به حرف هایش گوش دهید و به جای دادنِ راه حلّ، فقط به او بگویید:«می دونم کار سختی داری. درکت می کنم. می فهمم». راهِ حلّ برای مشکلاتش ارائه ندهید. ویژگی های اخلاقیِ زن ها با مردها فرق دارد. زن ها وقتی غُر می زنند، به دنبال پیداکردنِ راه حلّ نیستند؛ بلکه فقط گوش شنوایی می خواهند که حرفشان را بشنود و با آنها همدردی کند. پس فقط با گفتنِ جملات بالا و مانندِ آنها با او همدردی کنید.
ب) وقتی همسرتان فحش و ناسزا می گوید، سکوت نکنید؛ بلکه از سبک رفتارِ قاطعانه استفاده کنید. توضیح:
ما در ارتباط با اطرافیان به سه سَبک رفتاری برخورد می کنیم:
1- سَبک پرخاشگرانه:
در این سبک همواره به دنبال مقصر هستیم و انگشت اشاره ما به سمت اطراف است تا یک مقصّر بیابیم. با احساسات خود آشنا نیستیم و مُدام در کلمات خود از متلک استفاده می کنیم و لحنمان تُند است:«تو این کار را کردی»، «این طوری گفتی» و.... همسرِ شما از این سبک رفتاری استفاده می کند. زیربنای رفتارِ پرخاشگرانه این است که نیازهای فرد همیشه بر حقّ و مهمّ تر از نیازها و خواسته های دیگران است. فردی که خشمگین می شود، معتقد است که حقّ دارد به آن چه می خواهد برسد و کاری را که دوست دارد، انجام دهد. در این حالت ممکن است صدایش را بلند کند یا به شکلی تحقیرآمیز یا تهدیدکننده حرف بزند. امّا مسلّماً این کار، صمیمیّت را از بین می برد.
2- سَبک مُنفَعِلانه:
فرد منفعل در مقابل دیگران بیشترین پاسخش سکوت، لبخند یا تأیید است؛ اما بعد ناراحت می شود، بدگویی می کند و از دیگران می خواهد که از او حمایت کنند. نگاه چشمی ندارد، همیشه عصبانیت های پنهانی دارد. زیر بنای رفتارِ انفعالی این است که نیازهای فرد از نیازها و خواسته های دیگران بی اهمّیت تر است. در این حالت فرد معتقد است که شایسته آن چه می خواهد نیست. به جای آن همه تلاشش را بر این می گذارد که خواسته فردِ دیگری را محقّق کند تا به هدف هایش برسد. در صورتی که این وضعیت ادامه یابد، به فردی بی اراده و منفعل تبدیل می شود که همیشه منتظر است دیگران برای او تصمیم بگیرند. شما در برخورد با فحش و ناسزای همسرتان از این سَبکِ رفتاری استفاده می کنید.
3- سبک قاطعانه:
چنین فردی کاملاً به احساساتِ خود آگاه است. در عین این که به دیگران و خودش بی احترامی نمی کند؛ اما می تواند ناراحتی های خود را مطرح کند و به راحتی «نَه» بگوید. زیر بنای رفتارِ قاطعانه این است که فرد حق دارد نیازهایش را دنبال کند و دیگران هم مُتقابلاً این حق را دارند که دنبال تحقّق نیازهای خود باشند. فرد در جریان تحقّق بخشیدن به نیازها و خواسته های خود، حقّ و حقوق دیگران را رعایت می کند و برای خواسته ها و احساسات آنها ارزش قائل است.
مثال یک: همسرتان پس از آمدن به خانه فحش می دهد و ناسزا می گوید:
سبک رفتاریِ پرخاشگرانه:
[شما با عصبانیّت] حرف دهنت را بفهم. حق نداری حرفِ بد بزنی.
سبک رفتاریِ منفعلانه:
ناراحت می شوید؛ ولی سکوت می کنید.
سبک رفتاری قاطعانه:
[شما بدون داد و بیداد، با لحنی قاطع] همان طور که انتظار دارید من به شما احترام بگذارم، من هم متقابلاً انتظار دارم به من احترام بگذارید.
مثال دو: همسرتان از شما چیزی می خواهد. اما در آن زمان نمی توانید یا دوست ندارید این کار را انجام دهید و همسرتان فحش می دهد:
سبک رفتاریِ پرخاشگرانه:
[شما با عصبانیت] حقّ نداری به من فحش بدی. تو .... هستی[شما هم فحش می دهید].
سبک رفتاریِ منفعلانه:
شما ناراحت می شوید؛ ولی سکوت می کنید.
سبک رفتاری قاطعانه:
[شما بدون داد و بیداد، با لحنی قاطع] من فعلا نمی توانم کاری که از من خواسته ای را انجام دهم. فحش دادن هیچ فایده ای برایت ندارد.
رفتار قاطعانه و بدون داد و بی داد را تمرین کنید و در برابرِ فحش ها و خواسته هایِ غیرمنطقیِ همسرتان از آن بهره بگیرید.
در مورد ابتلای همسرتان به وسواس باید بگویم:
- وسواس افکارِ مزاحمی هستند که فرد را به انجام کارهای تکراریِ بی فایده (جاروزدنِ زیاد) وادار می سازد. این افکار در حالتِ «اضطراب» افزایش پیدا می کنند. همسرتان به دلیل شغل پُراسترسی که دارد، با اضطراب درگیر است و به همین خاطر مشکلِ وسواسش تشدید می شود. اگر همسرتان قبول دارد که دچار وسواس در تمیزی است، از نصیحت کردن و پند و اندرز دادن به او دست بردارید. با همسرتان همدلی نمایید. یعنی به او بگویید که شرایطِ او را درک می کنید و می فهمید که دوست دارد از این وضعیت رها شود. به او محبت نمایید. به همسرتان همیشه بگویید که این مشکل از بین می رود و حلّ می شود. او را امیدوار نمایید.
- شاید با خود فکر کنید که همسرتان مشکل خیلی خیلی بزرگی دارد و بدتر از این وضعیت وجود ندارد. باید بگویم: درست است که زندگی با فردِ وسواسْ گاهی مشکل است، ولی بدتر از این حالت نیز وجود دارد. با وجود سختی های وسواس، افراد مبتلا به وسواسْ افرادی قابل اعتماد هستند، دروغ نمی گویند و خیانت نمی کنند، اهل فریب نیستند و وفادار می باشند. مشکلِ وسواس نیز قابل درمان است.
- از همسرتان بخواهید برای درمانِ وسواس با همدیگر به یک روانپزشکِ خبره در شهرتان مراجعه کنید. روانشناسِ عمومی نمی تواند به همسرتان کمک کند. در صورت تشخیصِ روانپزشک، ممکن است لازم باشد همسرتان دارو مصرف کند. اگر همسرتان راضی نمی شود برای درمان وسواس خود به روانپزشک مراجعه کند، با فردی که همسرتان از او حرف شنوی دارد، بخواهید بدون اشاره به خواست شما، با همسرتان حرف بزند و از او بخواهد برای درمانِ مشکلِ وسواس به ک روانپزشکِ خبره مراجعه نماید.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=64051&p=1012820&viewfull=1#post10...