پرسش:
آیا حقیقتا عمر بن عبدالعزیز انسان نیکی بود؟! گر آری چرا خانه رسول الله (صلی الله علیه و آله) را با خاک یکسان نمود ؟! چرا خُبيب بن عبد الله بن الزبير را به دلیل اعتراض کشت؟
پاسخ:
خوب بودن عمر بن عبدالعزیز نسبی است یعنی نسبت به سایر خلفای بنی امیه کارهای خوب داشته نه اینکه انسان خوب و بدون هیچ اشتباهی بوده است، تکیه زدن به کرسی خلافت از طرف وی غصب خلافت است.
وی در توجیه غصب خلافت می گوید: ديدم اگر غير من عهده دار خلافت شود، ظلم، ستم، تجاوز به بيت المال را پيشه خواهد كرد ولى من اينها را جايز نمى دانم و حكومت من به سود مسلمانان خواهد بود.(۱) آیا این توجیه می تواند غاصب بودن وی را پاسخگو باشد؟.
اشکال دیگر او این است که فرماندارانش در شهرها گرگ صفت بودند و به مردم ظلم می کردند اما وی آنها را بر کنار نمی کرد.(2)
درباره عدالتی که از او تعریف می کنند نیز اما و اگرهایی است زیرا وی مستمرى اهـل شـام را از بيت المال ده دينار افزود ولى ايـن افـزايـش نـسـبـت بـه اهل عراق اعمال نشد و براى اين تبعيض وجهى نبود.(3)
امام سجاد (علیه السلام) در مورد وی می فرمایند:
وقتى بميرد، اهل آسمان او را لعن مى كنند و اهل زمين براى او آمرزش مى طلبند. ابو بصير می گويد: ما پرسيديم اي فرزند رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم)، اين امر چگونه ممكن است، در حالی كه شما از عدالت و انصاف او ياد كرديد؟ امام (علیه السلام) فرمود: زيرا در جايگاه و منصب ما نشسته است در حالي كه هيچگونه حقی بر اين منصب ندارد.(4)
اما در مورد تخریب خانه حضرت علی (علیه السلام) و کشتن خبیب بن عبدالله بن زیبر؛ يعقوبی می نويسد:
وليد به عمر بن عبدالعزيز (در زماني كه والی مدينه بود) نوشت كه مسجد پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) را خراب نموده و منازل اطراف را به آن ضميمه نمايد و اتاقهای زمان پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) را نيز جزء مسجد قرار دهد، عمر نيز چنين كرد. هنگامی كه شروع به خراب كردن خانهها كردند و اتاقها در حال خراب شدن بود خبيب بن عبدالله بن زبير به نزد عمر رفت و گفت سوگند به خداوند تو اين آيه از قرآن را كه ميگويد: «إنّ الذين ينادونك من وراء الحجرات» را نابود می كني. عمر در مقابل اين گفتار صد تازيانه به او زد و بر روی سر او آب سرد ريخت، در حالی كه روز سردی بود و در اثر آن خبيب مرد. پس از آن كه عمر به خلافت رسيد و زهد اختيار نمود هميشه از آنچه با خبيب كرده بود، اظهار ندامت و پشيمانی می كرد.(5)
جنایات او به همین جا ختم نمی شود ابن عساكر می نويسد:
وليد بن عبدالملك به عمر بن عبدالعزيز دستور داد كه دست مردی را كه ديگری را با شمشير مجروح كرده بود، قطع كند و عمر هم به همين دليل دست او را قطع كرد. اين گناهی بود كه هميشه به خاطر آن از خداوند طلب مغفرت می نمود.(6)
در مورد او نوشته اند که صدای غنا هرگز در گوش او قطع نشد، چه قبل از آن كه امير مدينه بود، و چه زمانی كه حكومت به او واگذار شد تا زمانی كه از دنيا رفت معمولاً به غنا گوش می سپرد.(7)
اشکال دیگر او ارادات به معاویه بود زیرا معاويه نزد او از جايگاه ويژهای برخوردار بود؛ به طوری كه ابراهيم بن ميسره می گويد: هرگز نديدم كه عمر بن عبدالعزيز كسی را زده باشد، مگر فردی را كه به معاويه دشنام بدهد. عمر چنين فردی را تازيانه می زد.(9)
بدین ترتیب اگر چه عمر بن عبدالعزیز سبّ حضرت علی (علیه السلام) را بر داشت، فدک را به فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) برگرداند، با علویان به نیکی رفتار کرد و نسبت به دیگر خلفای بنی امیه تفاوت محسوسی داشت اما نباید او را یکی از مقربان درگاه خدا دانست بلکه خوبی او نسبی است یعنی نسبت به دیگر بنی امیه، و الا غصب خلافت از سوی او پرده بر تمام خوبی هایش می افکند.
_____________
(1) بحار الانوار، ج 46، ص 336.
(2) حياة الامام موسى بن جعفر ، قرشى ، ج 1، ص 305.
(3) شماره هاى 3 تا 5 از حياة الامام محمدالباقر، ج 2، ص 53 ـ 54 نوشته شده است .
(4) قطب الدين راوندي، الخرائج و الجرائح، تحقيق ونشر، (مؤسسه الامام المهدي(عج)، قم، چاپ اول، 1409 ق)، ج 1، ص 276؛ رجب البرسي، مشارق انواراليقين في اسرار اميرالمومنين(علیه السلام )، (قم، منشورات شريف رضي، 1415)، ص 91؛ حر عاملي، اثبات الهداة، (قم، المطبعة العلمية، [بيتا])، ج 5، ص 293.
(5) ابن عساكر، تاريخ دمشق، (دمشق، دارحسان، 1403 ق) ج 26، ص 317.
(6) ابن سعد، طبقات الكبري، (بيروت، دارصادر، [بيتا]) ج 5، ص 334؛ مسعودي، مروجالذهب، ج 3، ص 196.
(7) جاحظ، التاج في اخلاق الملوك، (بيروت، الشركة النانيه الكتاب، [بيتا]) ص 39.
(8) ابن كثير، البداية و النهاية، (بيروت، تحقيق و نشر مكتبة المعارف، [بيتا]) ج 8، ص 139؛ سيوطي، ص 283.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=53112&p=780055&viewfull=1#post780055