پرسش:
لطفاً اجرای قصاص "عبدالرحمن بن ملجم مرادی" را با ذکر جزئیات توضیح دهید؟
پاسخ:
ابن ملجم مرادی یکی از خوارج بود که به قصد کشتن حضرت علی(علیه السلام) به کوفه آمد و با تحریک "قطام" به این کار دست زد. وی نوزدهم ماه مبارک رمضان با شمشیر زهر آلود خود فرق مبارک حضرت را شکافت[1] و بنا به وصیت امیرالمؤمنین با یک ضربه شمشیر قصاص شد.
حضرت علی (علیه السلام) در مورد چگونگی برخورد با قاتل خویش ابن ملجم مرادی، خطاب به بنی هاشم فرمود:
«اى فرزندان عبدالمطلّب! مبادا پس از من دست به خون مسلمانان فرو برید ( و دست به کشتار بزنید) و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید که فقط قاتلم باید قصاص شود. مراقب باشید؛ هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید». این مطلب علاوه بر نهج البلاغه[2] در منابع مختلف شیعه و سنی از جمله کشف الغمه اربلی،[3] تاریخ طبری[4] و الکامل ابن اثیر[5] نقل شده است.
توصیه های حضرت علی (علیه السلام) درباره ابن ملجم نشان میدهد حضرت به اسرا و مجرمان با چشم رحمت و رافت نگاه میکند زیرا در مورد ابن ملجم فرمودند: به او آب و غذا بدهید و خوشرفتار باشید.[6]
مرحوم مجلسی در بحار الانوار می نویسد: حضرت علی (علیه السلام) فرمود : اگر من زنده بمانم خود صاحب اختيار و ولى خون خود هستم، و اگر بميرم و فانى گردم، فناء ميعاد و ميقات من است، و اگر ضارب را عفو كنم اين عفو براى من موجب تقرّب و براى شما حسنه اى است. پس بنابراين عفو كنيد و از جرم ضارب چشم بپوشيد، آيا دوست نداريد كه خداوند نيز از خطاها و گناهان شما درگذرد؟[7]
حضرت علی(علیه السلام) در سفارشی دیگر فرمودند : به او خوراک و آشامیدنی بدهید و نیکو از او نگهداری کنید؛ اگر بهبود یافتم که خود صاحب اختیار خویشتنم؛ اگر بخواهم او را عفو می کنم و اگر بخواهم انتقام می گیرم.[8] در روایتی علی (علیه السلام) فرمود: اگر بهبود یافتم خودم می دانم چه کار کنم. اما اگر از دنیا رفتم همان کار را با او بکنید که با قاتل پیامبر باید انجام داد.[9]
از شواهد و قرائن تاریحی بر می آید که ابن ملجم از کرده خود پشیمان نشده بود زیرا وقتی از امام حسن (علیه السلام) درخواست نمود تا با او آهسته سخن بگوید، حضرت امتناع نمود، وقتی علت امتناع را جویا شدند حضرت فرمودند: غرضش آن است که گوش مرا به دندان بگیرد. پس آن ملعون گفت: واللَّه که اگر می گذاشت، گوشش را از سرش جدا می کردم.[10] یا زمانی که ام کلثوم با چشمی اشکبار خطاب به ابن ملجم فرمود: ای دشمن خدا پدرم از جا بر می خیزد ؛ابن ملجم در جواب او گفت : گریه کن که شمشیرم را به هزار درهم خریدم و به هزار درهم آن را مسموم نمودم و ضربه بر سر پدرت زدم که اگر بر اهل کوفه زده بودم جان سالم به در نمی بردند.[11] با این حال حضرت علی(علیه السلام) به او محبت داشت.
اما در مورد قصاص او حضرت فرمود : «زمانی که من مُردَم؛ به همان شیوهای که قاتل مرا کشت، او را بکش».[12]
ابن خزاز قمی رازی در کفایة الاثر مینویسد : بعد از شهادت امام علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام) ابن ملجم را طلبید. او از امام درخواست کرد تا او را رها کند تا به جبران آن، معاویه را نیز به قتل برساند، اما امام شمشیر را به طرفش بلند کرد، ابن ملجم دستش را سپر کرد، و انگشت کوچک دست او، قطع شد. امام حسن(علیه السلام) ضربه دیگرى بر سرش زد و او را کشت.[13]
نکته قابل تامل این است که ابن ملجم به دستور امام حسن(علیه السلام) به عنوان خلیفه قصاص شد نه به عنوان ولی دم حضرت علی(علیه السلام)، زیرا حضرت علی(علیه السلام) اولاد صغیر داشتند، لذا شرایط قصاص مهیا نبود، و می بایست صبر می کردند که این کودکان صغیر بالغ شوند و اجازه آنها را هم بگیرند، و بعد در مورد قصاص یا دریافت دیه تصمیم گیری کنند.
برخی از منابع اهل سنت به مثله کردن بدن ابن ملجم اشاره کردند.[14] این سخن صحت ندارد زیرا طبق وصیت حضرت علی(علیه السلام) به فرزندان خود، قصاص ابن ملجم را با یک ضربه شمشیر تقاضا کردند و از مثله کردن نهی نمودند زیرا فرمودند: «از پیامبر اسلام(ص) شنیدم که میفرمود: از مثله کردن دورى کنید هر چند درباره سگ گاز گیرنده باشد.[15]
البته در برخی از منابع از جمله "البدایه و النهایه" و "تاریخ ابن خلدون" آمده است : پس از اینکه امام حسن(علیه السلام) ابن ملجم را با یک ضربه قصاص نمود مردم هجوم آورده و جسد او را در بوریا پیچیده در آتش انداختند و سوزاندند.[16] از این گزارش برداشت میشود که گروهی از مردم بدون آن که دستوری از امام حسن(علیه السلام) در این زمینه وجود داشته باشد در حرکتی خودجوش و به دلیل شدت غضبی که از قاتل امام علی(علیه السلام) داشتند، جنازه او را سوزاندند که در این صورت، نمیتوان انجام چنین رفتاری را به امام نسبت داد.
منابع:
[1] . ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1125، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق
[2] . شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 422، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[3] . مانند: اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 433، تبریز، نشر بنیهاشمی، چاپ اول، 1381ق
[4] . ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 391، بیروت، دار صادر، 1385ق؛
[5] . طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 148، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق.
[6] . حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 143، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1413ق؛ مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 2، ص 431، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[7] . مجلسی، بحار الانوار، ج 42 ص 207
[8] . بحارالأنوار ج 42 ص 239.
[9] . ارشاد مفید، ج 1، ص 21 و 22
[10] . فرحة الغری، ترجمه علامه مجلسی، ص 59
[11] . مجلسی، بحار الانوار، ج 42 ص 289
[12] . شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 21، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 3، ص 312، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق
[13] . ابن خزاز قمی رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق، مصحح، حسینی کوهکمری، عبداللطیف، ص 162، قم، بیدار، 1401ق.
[14] . ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 618، بیروت، دارالفکر، 1409ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 28، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[15] . نهج البلاغة، ص 422؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص 148.
[16] . ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 330، بیروت، دارالفکر، 1407ق؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق: خلیل شحادة، ج 2، ص 647، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408
http://www.askdin.com/showthread.php?t=48531&p=928838&viewfull=1#post928838