آیا خداوند هم دارای اختیار عرفی است؟

سوال:
اختیار عرفی به چه معناست؟ آیا خداوند نیز دارای چنین اختیاری است؟


پاسخ:
به نظر می‌رسد مراد از اختیار عرفی همان فاعلیت بالقصد است - در فاعل بالقصد، هم فعل از روي شعور صادر مي‌شود و هم فاعل در انجام آن مختار است-. بر این اساس، اراده و اختیار در واجب‌تعالی (خداوند) با این معنای عرفی از اختیار - فاعلیت بالقصد- متفاوت است.

در نزد عرف، «مختار» به کسی گفته می‌شود که دارای حالت منتظره - حالت قوه- باشد؛ آنگاه چنین کسی برای انجام فعل اختیاری نیازمند به یک رجحان است تا او را از این حالت منتظره خارج سازد.

آن چه را که اختیارِ انسان را از قوه به فعل مبدّل می‌سازد، «داعی یا انگیزه» می‌نامند.

«داعی» خود بر دو قسم است:‌ در قسم اول از فاعل برمی‌خیزد؛ در قسم دوم از خارج ذات فاعل بر می‌خیزد.

داعی در انسان، از نوع دوم است.

طبق این بیان، مختار بودن انسان در حکم مضطر بودن - یا مجبور بودن- اوست در حالی که اختیار در خداوند به این شکل نیست؛

زیرا خداوند ابتدا مختار بالقوه نیست تا سپس به مختار بالفعل تبدیل شود؛ بلکه او همیشه مختار بالفعل است؛ یعنی خداوند غیر از آن چه را که انجام می‌دهد اختیار نمی‌کند و فعل او از ذات خودش برخاسته است. به تعبیر گویاتر، اختیار در خداوند، دارای یک حالت منتظره و بالقوه نیست تا نیازمند به رجحانی از خارج از وی باشد.

خیریت او در خود ذات اوست نه داعی دیگری در خارج او. همچنین، در خداوند دو قوه متنازع آنطور که در ما است وجود ندارد.[1]

اگر مقصود پرسشگر از اختیار عرفی همان فاعلیت بالقصد - فاعلیت مطرح در انسان- باشد باید گفت این فاعلیت و اختیار، با فاعلیت و اختیار مطرح در خداوند متفاوت است زیرا فاعلیت خداوند از نوع فاعلیت بالعنایه است که از فاعلیت بالقصد متمایز است.

در فاعلیت بالقصد، غایت، علتِ علیت فاعل است. اما در فاعلیت بالعنایة، بر مبنای نظریه صدور، فیَضان، غایتی فراتر از فاعل نیست.

در فاعلیت بالقصد گفته می شود به حسب وجود، فاعل، ایجاد کننده‌ غایت است اما به حسب ماهیت، این غایت است که فاعلِ علت فاعلی است؛ اما در خداوند اینچنین نیست.

در خداوند غایت و فاعل دو چیز نیست؛ زیرا صدور اشیاء‌ از او برای رسیدن به غایتی خارج از ذات او نیست پس با نگاه دقیق، تنها خداوند متصف به وصف اختیارِ حقیقی است.

پس اگر گفته می‌شود «الانسان مضطر فی صورة مختار»[۲] منظور همین بیان است؛ زیرا انسان مختار در عین داشتن اختیار، خالی از داعی نیست حال اگر آن داعی که همان غایت است موافق برترین قوای او باشد، گفته می‌شود که این شخص در آن چه انجام داده مختار بوده است حتی اگر آن داعی از سوی انسان دیگری بوده باشد. اما حالت دیگر اینگونه است که آن داعی موافق با قوای او نباشد. در این صورت، گفته می‌شود صدور فعل از وی به صورت اکراهی صورت گرفته است.

مختار حقیقی کسی است که داعی دیگری او را به فعل وادار نکند.

بنابراین، اختیار تنها بر نوع عرفی آن که به معنای فاعلیت بالقصد است، خلاصه نمی‌شود؛ بلکه معنای دقیق‌تر آن تنها بر فاعلیت بالعنایه قابل صدق است.[۳]

معتزله قائلند اراده خداوند خارج از ذات خداوند است و به ناچار باید برای ذات او یا در ذات او ایجاد شود ولی این تصویر، ناشی از یکسان انگاری اراده‌ خداوند با اراده انسان دارد.

اراده در انسان یک شیء دارای مبادی است یعنی تابع قصدی است که خارج از ذات انسان است که به حسب مقصود وی تغییر می‌کند.

اما اگر اراده تابع داعی نباشد، افعال صادر شده از فاعلِ مرید، بر طریق «لزوم و ضرورت» خواهد بود.

در یک تقسیم «لزوم» دارای دو تصویر است:‌

تصویر اول: اینکه «الف» لازم «ب» است به این معناست که «الف» لازمه طبیعت و جوهر «ب» است؛ مثل نور در یک منبع نور یا حرارت در یک شیء آتشین؛

تصویر دوم: از لزوم درخداوند مصداق می‌یابد. اگر الف لازمه خداوند است، یعنی تابع علم او به ذات خودش می‌باشد. پس این سخن که افعال خداوند بر طریق لزوم از وی صادر می‌شوند، به این معنای از لزوم اشاره دارد.[۴]

توضیح مطلب این که، اراده در خداوند بدون سبب خارجی است زیرا در غیر این صورت منفعل از غیر خواهد بود پس کارهای خدا دارای غرض به این معنا نیست.

مطابق این معنا، اراده عین علم خداوند خواهد بود (العلم فی الاول هو نفس الارادة).[۵]

به تعبیر دیگر موجودات عالم مقتضای ذات خداوند می‌باشند و نظام عالم نیز منافاتی با ذات او ندارد و ذات او اقتضای این نظام خیر را دارد پس همه عالم مراد او است – در واقع چون با ذات وی منافات ندارد مقتضای ذات اوست-.

نه تنها در خداوند اراده عین علم اوست بلکه عین قدرت او نیز هست؛ زیرا خداوند در اعمال قدرت نیازمند به تحریک عامل یا استعمال آلتی نیست؛ بلکه صرف معلوم بودن چیزی برای او کافی است که از او آنچه معلوم اوست ایجاد (صادر) شود.

خلاصه:
کاملترین نوع اختیار، از آن خداوند و از نوع فاعلیت بالعنایة است که در آن، داعی - غرض و انگیزه- خارج از ذات وی متصور نیست و آنچه از وی صادر می‌شود مقتضای ذات اوست؛ اما اختیار موجود در انسان - آنچه که پرسشگر محترم از آن به اختیار عرفی یاد کرده- از نوع فاعلیت بالقصد است که در آن داعی، در خارج از ذات وی -فاعل- قرار دارد.

از آنجا که انگیزه و داعی، علت فاعلیت فاعل است، -به انضمام سخن بالا مبنی بر خارج از ذات بودن داعی در فاعل بالقصد- «اختیار» با نوعی از اکراه و اجبار همراه است. اما اختیار در خداوند اینچنین نیست.
 

 


منابع
[1]. ر.ک:‌ ابن سینا، المبدأ و المعاد، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران: موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، 1363، ص 55.
[۲]. صدرالمتألهین، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، مشهد: المرکز الجامعی للنشر، ۱۳۶۰ش، چ دوم، ص ۸۳.

[۳]. ر.ک: ابن‌سینا، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، با ویرایش و دیباچه محمد تقی دانش‌پژوه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص 649. شیخ در مورد سنخ اختیار خداوند و تفاوت آن با اختیار بشری می‌گوید: «فلهذا لا یجوز ان یکون کون الکل عنه علی سبیل قصد منه، کقصدنا».
[۴]. همو، المبدأ و المعاد، ص 121.
[۵]. همان، ص 138.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63498&p=994528&viewfull=1#post994528