آیا هر وجودی کمال است؟


سؤال:
آیا هر وجودی کمال است؟ در صورتی که هر وجودی کمال است پس نقائص و شرور در عالم چگونه توجیه می‌شوند؟


پاسخ:
بر اساس قاعده سنخیت میان علت وجود بخش با معلول آن - که از نتایج اصل علیت است- علت کامل تر از معلول خود است. به عبارت دیگر, علت وجود بخش، عین کمال وجودی‌ای را که به معلول بخشیده، در مرتبه ای بالاتر دارد[1].

بر مبنای این قاعده، هر معلولی به دلیل موجودیتش دارای کمال است که البته مرتبه بالاتر این کمال, در علت هستی بخش قرار دارد - چون علت وجود بخش باید عین کمال وجودی معلولش را در مرتبه‌ای بالاتر داشته باشد-.

در حقیقت, معلولِ علت هستی بخش، همان اثر کمال علت هستی بخش است و این آثار، به اعتبار آن که آثارِ یک موجودِ کامل مطلق است همه از جنس کمال است.
از آنجا که معلول, همان فعل علت است؛ و این فعل عین ربط به طرف ربط – همان علت یا واجب الوجود- می‌باشد[2] و از طرفی, واجب الوجود نیز دارای وصف کمال مطلق است پس افعال – آثار- وی, دارای وصف کمال است.

دست بر قضا می‌توان از همین قاعده سنخیت بر نقص معلولها و آثارِ علت هستی‌بخش اقامه برهان کرد. بر این اساس، هر معلول با معلول بودنش حامل دو نوع نقص – یا به تعبیری دو نوع شرّ- است:

یکی نقص ذاتی که از معلولیت آن برخاسته است و دیگر نقص نسبی – که به شرّ موسوم است-؛
تبیین نقص ذاتی به استناد همین قاعده‌ی سنخیت میسر است؛ بدین صورت که ممکن نیست هیچ مرتبه‌ای از وجود, واجد کمالات مرتبه بالاتر از خود باشد. پس هر یک از مراتب وجود نیز دارای مرتبه‌ای از نقص است – به اعتبار فقدان و نداشتن کمالات مرتبه بالاتر- که لازمه وجود خویش است.
گفتنی است فرار از چنین نقصی امکان پذیر نمی‌باشد.[3]

از آنجا که این نوع از نقص، لازمه مراتب مختلف موجودات و مربوط به ذات آنهاست – معلولیت- موسوم به نقص ذاتی است.

اما شر نسبی که برآمده از تزاحم موجودات این جهانی است – موجودات مزاحم وجود یکدیگر یا مزاحم کمالی از کمالات یکدیگر می‌گردند[4]- و تولید شرّ (نقص نسبی) می‌کنند.

از آنجا که با وجود این نقائص، کمالات نظام احسن بیش از کمالات نظامی است که فاقد چنین نقائصی است، وجود این نقائص بر اساس حکمت خواهد بود. به تعبیر دیگر، چون با وجود مرتبه موجودات متزاحم, مثلاً یک درجه بر کمال جهان خلقت افزوده می‌شود, طراحی چنین نظامی، حکیمانه خواهد بود.[5]

پس نقص ذاتی لازمه مراتب مختلف موجودات و نقص نسبی (شرّ)، لازمه موجودات متزاحم نسبت به یکدیگر است.
با اندک دقت, معلوم است که نقص ذاتی قابل جبران نیست اما نقص نسبی قابل جبران است؛ البته جبرانش به این صورت است که با محروم گشتن یک موجود از کمال خود، نقص موجود دیگر برطرف شود.

با توضیحات فوق می‌توان گفت آنچه از خداوند صادر می‌شود، چیزی جز خیر و کمال نیست و آنچه از معلول و مخلوق بر می‌خیزد، چیزی جز نقص و شرّ نیست و اگر کمالی در مخلوقات دیده می‌شود، منتسب به خداست از همین رو در دعا می خوانیم: «خیرک إلینا نازل و شرّنا الیک صاعد»[6] یعنی،‌ دائما خیر تو (خداوند) به سوی ما نازل است و شرّ ما به سوی تو صاعد است.

و همچنین در کریمه‌ی قرآنی می‌خوانیم:
«ما أَصابَكَ‏ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ‏ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك»[7]
ترجمه: «آنچه از نيكيها به تو مى‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد از خود توست».

همچنین، از منظر عرفانی که نظام عالم بر اساس نظام اسمائی (اسماء‌ الله) تبیین و توجیه می‌گردد، از آنجا که هر آن چه در عالم دنیا یافت می‌شود دارای حقایقی در عوالم مافوق این عالم است؛[8] برخی تجلیات اگر چه در عالم طبیعت مادی، حامل منقصت و پستی است اما حقایق آن در عوالم بالاتر اینچنین نیست بلکه در آنجا عین کمال است.
همچنانکه که امام خمینی در کتاب جنود عقل و جهل آنجا که به توضیح و شرح جنود جهل می‌پردازد متذکر می‌شود: «صفات نقص در رقایق (عالم طبیعت) اتم و اظهر است تا در حقایق [در عوالم بالاتر] بر عکس صفات کمالیه. از این جهت، شهوت در نفوس کلّیّه، همان عشق به کمال و غضب، تنفر از نقص است و حقایق حقایق و سرّ سرّ آنها در حضرت اسماء، به رحمت و انتقام یا صفات جمال و جلال تعبیر شود».[9]

شهوت یا هر آنچه به نظر ما نقص و شرّ می‌نماید یا باعث ایجاد شرّ می‌گردد، به جهت ماهیت این جهانی، اینگونه است و الا همین شهوت در عالم اسماء، عین کمال است.

خلاصه:
از آن جا که خداوند دارای وصف کمال مطلق است، همه آثار او نیز واجد چنین وصفی خواهد بود و آنچه از نقائص و شرور در میان مخلوقات او به چشم می‌آید زاییده مرتبه‌ی معلولیت آنان و برآمده از ویژگی تزاحمی است که از عوارض این جهان مادی است؛ و از آن جا که چنین طراحی‌ای، بر کمال نظام احسن می‌افزاید، خلق آن حکیمانه خواهد بود.


منابع
[1]. عبودیت عبدالرسول، مصباح مجتبی، مبانی اندیشه اسلامی ۲، قم: مؤسسه امام خمینی، ۱۳۹۷، ص ۹۸.

[2]. همان، ص ۸۰.

[3]. همان، ص ۲۵۶.

[4]. گاهی تزاحم در اصل وجود است؛ مثلا درخت و انسانی که قرار است در یک زمان و یک مکان موجود شوند, و تنها وجود یکی از آنها امکان داشته باشد؛ وجود هر یک مانع (مزاحم) وجود دیگری است. در اینجا تزاحم در اصل وجود است.
و گاه تزاحم در کمالی از کمالاتِ یک موجود صورت می‌گیرد مثلا دو گوسفندی که تنها می‌توانند از یک علف تغذیه کنند؛ تغذیه - به عنوان یک وصف کمال- مزاحم تغذیه دیگری است؛ یعنی تغذیه هر یک مانع از تغذیه دیگری از همان غذاست. در اینجا تزاحم در کمالی از کمالات یک موجود رخ داده است.


[5]. همان، ص ۲۶۲.

[6]. طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد، بیروت: فقه‌ الشیعة، ۱۴۱۱ق، چ اول، ج۲، ص ۵۸۶.

[7]. نساء: ۷۹.

[8]. به استناد این کریمه قرآنی: « وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ‏ ...‏» (حجر: ۲۱)؛ ترجمه: خزائن همه نزد ماست.

[9]. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، قم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۲ش، چ هفتم، ص ۳۴.


http://www.askdin.com/showthread.php?t=63397&p=999292&viewfull=1#post999292