پرسش:
آیا جواز قتل کافر یا ممنوعیت دعا برای او منافاتی با اصلاح و هدایت او ندارد؟
پاسخ:
در رابطه با دعا برای کافر آياتي وارد شده مانند:
«ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيمِ * وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ»؛ (1) براى پيامبر و مؤمنان، شايسته نيست كه براى مشركان (از خداوند) طلب آمرزش كنند، هر چند از نزديكانشان باشند (آن هم) پس از آنكه بر آنها روشن شد كه اين گروه، اهل دوزخند! و استغفار ابراهيم براى پدرش [عمويش آزر]، فقط بخاطر وعده اى بود كه به او داده بود (تا وى را بسوى ايمان جذب كند) امّا هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست، از او بيزارى جست به يقين، ابراهيم مهربان و بردبار بود!
استغفار نيز نوعي دعاست و اين عمل نشانه محبت انسان به ديگري است. اما چرا خداوند به پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد اين كار را براي مشركان انجام ندهند، به دليل تبري انسان از دشمنان خداست. اما چه زماني مشخص مي شود كه كسي دشمن خداست؟ مسلما تا زماني كه احتمال و اميد به هدايت كفار و مشركان باشد، لازم است انسان تلاش خود را براي هدايت ايشان انجام دهد و شاهد آنهم آيه 114 سوره توبه است كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) تا زمان مشخصي براي عموي خود استغفار مي كرد و آن زماني بود كه احتمال هدايت ايشان را مي داد و زماني كه فهميد او دشمن خداست و تمام اميد ها براي هدايت او از بين رفت، ديگر براي او استغفار نكرد.
صاحب تفسير نمونه در اين رابطه مي نويسد: «ابراهيم(عليه السلام) به خاطر خضوع و خشوعى كه داشت و ترس از مخالفت پروردگار هرگز حاضر نبود براى دشمنان حق استغفار كند، بلكه اين كار مخصوص به زمانى بود كه اميد هدايت آزر را در دل مى پروراند، لذا به محض آشكار شدن عداوت او، از اين كار صرف نظر كرد.»(2) بنابراين دعا و استغفار براي مشركين و كفار تا زماني كه احتمال هدايت انها وجود دارد و انسان در حال تلاش براي هدايت آنهاست، مشكلي ندارد اما زماني كه روشن شد او دشمن خداست و در حال فعاليت براي خاموش كردن چراغ هدايت است، جايز نيست انسان با دعا كردن براي او، دشمن خدا را دوست خود گرفته و نسبت به او محبت داشته باشد.
اما در مورد قتل كافر و جريان حضرت موسي(عليه السلام) در قرآن چنين آمده است: «فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْه»؛ ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند يكى از پيروان او بود (و از بنى اسرائيل)، و ديگرى از دشمنانش، آن كه از پيروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى كمك نمود موسى مشت محكمى بر سينه او زد و بر زمين افتاد و مرد.(3)
اين جريان گوياي اين است كه حضرت موسي(عليه السلام) قصد كشتن مرد فرعونى را نداشت، و از آيات بعد نيز به خوبى اين معنى روشن مى شود، نه به خاطر اينكه آنها مستحق قتل نبودند، بلكه به خاطر پیامدهايى كه اين عمل ممكن بود براى موسى و بنى اسرائيل داشته باشد.(4) البته حضرت موسى(عليه السلام) در اينجا گناهى مرتكب نشد، بلكه در واقع ترك اولايى از او سر زد كه نمى بايست چنين بى احتياطى كند تا به دردسر و زحمت و رنج بيافتد.
اما اسلام قتل را آخرين راهكار قرار داده است، يعني كسي كه هدايت را نمي پذيرد و نه تنها از نظر فكري با شما مخالف است، از نظر عملي نيز با شما مخالفت كرده و در مقابل شما به جنگ و قتال مي پردازد. تنها در اين صورت است كه كشتن كافر يا مشرك جايز است و در حقيقت اين يك نوع دفاع از خود است. خداوند در اين زمينه مي فرمايد: «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»؛ با کسانیکه به جنگ شما میآیند، در راه خدا پیکار کنید و تجاوز روا مدارید که خدا تجاوزگران را دوست نمیدارد.(5) در اين آيه نيز اشاره شده با كساني كه به جنگ شما مي آيند بجنگيد نه اينكه در جنگ پيش دستي كنيد. حتي خداوند در اين زمينه توصيه مي كند كه اگرچه اينها مشرك و كافرند و به جنگ شما آمده اند، اما در قتال با آنها زياده روي نكنيد.
بنابراين اسلام به كفار مهلت تفكر و حتي مخالفت داده تا جايي كه اين مخالفت به صورت عملي درنيامده و باعث مشكل و بي نظمي يا تهديد جان و مال مسلمانها نشود، تهديدي متوجه ايشان نيست اما اگر مخالفت آنها منجر به محاربه و جنگ با مسلمانها شود، چاره اي جز مقابله با آنها نيست.
پي نوشت ها:
1. توبه: 113 و 114.
2. مكارم شيرازي، ناصر، (1374)، تفسيرنمونه، اول، تهران، دارالكتب، ج8، ص: 156.
3. قصص: 15.
4. تفسير نمونه، ج16، ص: 42.
5. بقره: 190.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=63679&p=998564&viewfull=1#post998564