پرسش:
آیا ممکن است واجب الوجود نیازمند به غیر خودش باشد؟
پاسخ:
برای پاسخ به این مساله، سه مطلب در مورد واجب الوجود باید روشن شود:
1. صفات واجب الوجود عین ذات او هستند.
2. هر چیزی که برای واجب الوجود امکان عام(1) داشته باشد، بالذات واجب است.
3. هر چیزی که برای واجب الوجود امکان عام داشته باشد، بدون حالت منتظره تحقق خواهد داشت.
مطلب اول: صفات واجب الوجود عین ذات او هستند؛ مقتضای توحید خداوند متعال این است که اوصاف او عین ذات او باشند، چرا که خداوند متعال بسیط محض است و اگر اوصاف او عین ذاتش نباشند، تعدد در ذات پدید می آید و این مطلب با براهین توحید منافات دارد.
مطلب دوم و سوم: هر چیزی که برای واجب الوجود امکان عام داشته باشد، بالذات واجب است و بدون حالت منتظره تحقق خواهد داشت؛ مطلب سوم لازمه مطلب دوم است، یعنی اگر چیزی برای واجب ضرورت داشت، بدون حالت منتظره تحقق دارد. البته حالت منتظره نداشتن، اختصاص به واجب نداشته و شامل تمام مجردات می شود، به همین دلیل کمالات مجردات نیز از همان ابتدا در آنها موجود است، به خلاف امور مادی که برای کسب کمال، تدریج وجود دارد.(2)
استدلال: چیزی که برای واجب الوجود امکان عام دارد، اگر برای او واجب بالذات نباشد، مسلما آن صفت برایش ممکن خواهد بود و بر این اساس در ذات واجب جهت امکانی ایجاد می شود، در حالی که ورود امکان به حیطه واجب غیر ممکن است؛ زیرا با ممکن شدن یکی از اوصاف واجب، ماهیت به ذات او رسوخ خواهد کرد، در حالی که واجب متعال ماهیت ندارد.
توضیح ماهیت نداشتن واجب الوجود:
اگر برای واجب الوجود ماهیتی علاوه بر وجود خاص او باشد، وجود او زائد بر ماهیتش شده و عرضی خواهد بود، هر امر عرضی نیز ضرورتا علت می خواهد. پس وجود واجب علت می خواهد و علت وجود او یا ماهیت اوست ویا غیر ماهیتش. اگر علت وجود او ماهیتش باشد، علت باید مقدم بر معلول باشد که در اینصورت تقدم شیء بر خودش لازم می آید و این امر به دلیل دور بودن محال است. اگر منظور از غیر ماهیت، وجود دیگری است، اگر همین وجود ماهیت نداشته باشد که وجود بدون ماهیت ثابت می شود و اگر ماهیت داشته باشد، همان حرفهای قبلی در مورد تقدم ماهیت و وقوع دور، تکرار می شود. بنابراین ثابت می شود که واجب الوجود ماهیت ندارد.(3)
نتیجه اینکه بر اساس ماهیت نداشتن واجب الوجود، غیر ممکن است جهتی امکانی در ذات او راه پیدا کند و به همین دلیل گفته شده «واجب الوجود از تمام جهات واجب است» یعنی هیچ جهت امکانی در آن راه ندارد و حتی اگر یک جهت امکانی در آن راه پیدا کند، دیگر واجب نیست.(4)
علاوه بر اینکه خودِ نیاز در واجب الوجود، ثابت کننده موجود دیگری است که این نیاز را برطرف می کند که اگر آنهم واجب باشد، با توحید سازگار نیست و اگر ممکن الوجود باشد، وجودش را از واجب گرفته و وابسته به اوست، پس قادر به برطرف کردن نیاز واجب و علت خود نیست.
بر این اساس نمی توان موجودی را فرض کرد که مثلا در حیات خود واجب الوجود باشد و در دیگر اوصاف خویش ممکن باشد؛ زیرا فرض مذکور دارای این اشکال است که در صورت وجوب ذاتی این موجود مفروض، موجودی که معطی وصفی به آن است هم باید واجب باشد و این مستلزم تعدد واجب است، پس یکی از اینها باید واجب باشد، اگر همان موجود دیگری که معطی وصف است واجب است، پس موجود فرضی، ممکن است و اگر موجود فرضی واجب است، موجود معطی وصف، واجب نیست و مخلوق همین واجب یا واجب دیگری است و هر دو فرض اخیر باطل است. پس برای تحقق خارجی این فرض دو راه بیشتر وجود ندارد:
1. دست برداشتن از حیات ذاتی موجود فرضی.
2. دست برداشتن از گرفتن وصف از موجود دیگر.
در صورت اول موجود فرضی ممکن خواهد بود و در صورت دوم غیری در کار نیست و موجود فرضی بدون نیاز به وصف اعطا شده، واجب خواهد بود و این همان مدعای وجوب وجود من جمیع الجهات است.
پی نوشت ها:
1. منظور از امکان عام، سلب ضرورت از طرف مقابل قضیه است، مانند اینکه بگوییم: علمِ واجب الوجود ثابت است به امکان عام؛ یعنی تحقق آن ممتنع نیست.
2. ربانی گلپایگانی، علی، (1374)، ایضاح الحکمه، اول، قم، اشراق، ص288.
3. طباطبایی، سید محمد حسین، (1382)، بدایة الحکمة، چهارم، قم، نشر قدس، ص60.
4. همان، ص61.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=63364&p=994561&viewfull=1#post994561