چرا نباید در مورد ذات خدا تحقیق کرد؟



پرسش: میخواستم بدونم منظور از اینکه میگن در مورد ذات خدا تحقیق نکنید دقیقا چیه ؟ ذات خدا یعنی چی ؟ مگه نمیگن صفات خدا عین ذات او هستند ؟ پس در مورد صفات خدا هم نباید تحقیق کنیم ؟ پس چرا در دین اینقدر در باره خدا و صفاتش سخن گفته شده ؟

پاسخ:
این سوال در حقیقت از دو بخش تشکیل شده است:
نخست. ذات خداوند چیست؟
دوم. چرایی ممنوعیت تفکر در ذات الهی؟

اما سوال نخست. ذات خداوند چیست و چه چیزهایی را شامل میشود؟
تحقیق در مورد یک موجود، گاهی در مورد اصل وجود و صفات اوست و گاهی در مورد حقیقت و کیفیت آن.
مثلا در مورد انسان،
گاهی میخواهیم بدانیم یک انسان مشخص، وجود دارد و علم و اگاهی دارد یا خیر. گاهی نیز میخواهیم بدانیم که حقیقت انسان چیست و چگونه به وجود آمده است.
این دو تحقیق یکسان نیستند و راه های رسیدن به آنها نیز تفاوت دارد.
در مورد خداوند نیز
گاهی میخواهیم بدانیم که خداوند متعال وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد، برخی از اوصاف کمالی مانند علم و قدرت و اراده و ... را دارد یا خیر.
گاهی نیز میخواهیم بدانیم که خداوند ذاتش چگونه است و وجود داشتنش چگونه است؟ با اینکه موجود است چگونه همواره بوده است و همواره خواهد بود؟ چگونه علم و اگاهی به اشیاء می یابد با اینکه ابزارهای مادی ادراکی را ندارد؟ با اینکه مادی نیست چگونه میتواند با موجودات مادی ارتباط برقرار کند؟ در ازل و لا زمان چه میکرده است؟ چگونه بوده است؟
دسته دوم از سوالات تحقیق ما، از نحوه موجود بودن خداوند شروع میشود و تا کیفیت ویژگی های او ادامه دارد.
در تفسیر کلام امیرالمومنین(علیه السلام) در مورد نهی از تفکر در ذات خداوند، اینچنین توضیح داده شده است:

من نظر فى‏ ذات‏ اللّه‏ بالتحديد و التوصيف و التجزئة و التشبيه و التجسيم و المقدار و الغاية و النهاية و أين هو و كيف هو و متى هو ...
[مراد کسی است که ] که بخواهد در مورد ذات خداوند با محدود کردن، توصیف، تجزیه، تشبیه، تجسیم، بیان مقدار، بیان نهایت و غایت، مکان، زمان و کیفیت آن صحبت کند، ....(1)

شاید شما هم تاکنون وقتی در مورد خداوند فکر میکنیم به این سوالات برخورده اید که خداوند چگونه بوده است؟ اگر علت داشته علت او کیست و چیست و اگر نداشته، چگونه به وجود آمده است؟ در کجاست؟ اگر در جایی نیست چگونه محقق است؟ چگونه با فرشتگانش در ارتباط است و سوالاتی از این دست.

در این تحقیقها و بررسیها، آنچه انسان به صورت وجدانی میتواند درک کند آن است که خداوند بر اساس حکم عقل و فطرت وجود دارد و اوصاف کمالی را دارد و اوصاف سلبی را ندارد. هر انسانی وقتی که این جهان وسیع را با این نظم دقیق و اسرار شگفت‏ انگیز دید، به حکم فطرت و عقل میباید که آفریدگاری عالم و توانا و حکیم این جهان را خلق کرده است و همین مقدار برای اصل اعتقاد به خدا کافیست .
هر چه بیشتر به آثار علم و قدرت و حکمت خدا برخورد کند، یقین او محکم‏تر و خلل ناپذیرتر میشود.
بنابراین منظور از ذات خداوند، ذات در مقابل صفات نیست بلکه ذات یعنی آن حقیقت و کنه خداوند است که شامل اوصاف او نیز میشود حتی اوصاف فعل.
البته منظور از این ممنوعیت، آن نیست که نسبت به اثبات اصل وجود او و نیز صفات او تفکر نکنیم بلکه منظور آن است که به دنبال دست یابی به حقیقت خداوند(ذات و صفاتش) نباشیم که دست نمی یابیم.


اما سوال دوم: چرا تفکر در ذات خداوند ممنوع است؟
اما اینکه چگونه است و نحوه ادراک او و اگاهی او با موجودات دیگر چگونه بوده است، از آن دسته سوالاتی است که بشر به واسطه ضعف قوای ادراکی از درک آن ناتوان است. علت این ناتوانی نیز تفاوت خداوند با سایر موجودات در نحوه وجود است.
چرا که خداوند متعال نامحدود و نامتناهی در همه جنبه هاست ولی جز او همه‏ ی موجودات محدود هستند از این جهت هیچکس نمیتواند کنه ذات و صفات او را درک کند؛ زیرا محدود نمیتواند نامحدود را درک کند ، فی المثل همانطور که یک کاسه گنجایش آب دریا را ندارد بشر محدود هم نمیتواند به کنه ذات نامحدود خدای جهان پی ببرد.
همین برهان در کلمات پیشوایان دین هم وارد شده است که فرموده‏ اند:
«کلّما میّزتموه باوهامکم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم»
هر چه در ذهن شما بیاید و آن را تصور کنید در باریک‏ترین جلوه ‏ها و مفهوم‏ هایش آن خدا نیست بلکه او هم مخلوقی مثل شماست که در وجودش احتیاج دارد و برگشت وجود او به شما است.(2)


اکنون که با این برهان واضح فهمیدیم که درک ذات خدای تعالی نامحدود برای بشر محدود ممکن نیست معنای روایاتی که از پیامبر(صلوات الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) در این باره رسیده است به خوبی روشن میشود که فرموده ‏اند:
درباره ‏ی ذات خدا فکر نکنید (که به جایی نمیرسید بلکه از این راه ممکن است شیطان سوء استفاده کرده و شما را منحرف سازد). اما درباره‏ ی نعمتها و آثار عظمت او فکر کنید (تا هر ساعت به معرفت و ایمان شما افزوده گردد). (3)

همچنین در روایتی از امام صادق (علیه اسلام) به این نکته به وضوح اشاره شده است که علت منع از تفکر در مورد ذات خداوند چیزی نیست جز گمراهی و ضلالت. البته این ضلالت ناشی از نقص در فهم ماست:
«إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ لَا يَزِيدُ إِلَّا تَيْهاً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ‏ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا يُوصَفُ بِمِقْدَار»
از تفکر در ذات خداوند بپرهیزید، همانا تفکر در مورد خداوند، چیزی جز ضلالت و گمراهی را همراه ندارد. (4)


ملاصدرای شیرازی در شرح حدیثی ناظر به نهی از تفکر در ذات خداوند، علت این منع را اینگونه توضیح میدهد:
دانستی که خداوند متعال، مرکب از جنس و فصل نیست تا بتوان او را با حدود عقلی شناخت،
همچنین دارای ماهیت کلی ای که دارای خواص و لوازمی باشد نیز نیست تا ذهن با آنها بتواند به ماهیتش دست یابد و او را ترسیم کند.
هویت وجودی ای که زائد بر وجودش باشد و بتوان او را با آن شناخت نیز نیست...
از اموری هم نیست که بتوان با حس یا وهم بدان رسید تا با تمثیل و تشبیه بدان رسید.
در نتیجه:
سخن گفتن در مورد ذات او عبث محض و تعطیل صرف است.
بنابراین چون او اصل حقیقت وجود است که صرف الوجود بوده و نامتناهی است و هیچ صورتی در اذهان و هیچ شبیهی در اعیان ندارد:
نه میتوان با عبارت و الفاظ از او تعبیر کرد.
نه میتوان از او حکایت کرد.
نه میتوان به او اشاره عقلی و حسی کرد.(5)

ولی معنای این قبیل روایات این نیست که در بحث خداشناسی وارد نشوید، بلکه همان طوری که توضیح داده شد، بحث درباره ‏ی خدا وجود او و صفات او در حد خود لازم است اما کسی نباید توقع داشته باشد که بر کنه ذات خدای جهان پی ببرد.
بر همین اساس پیشوایان دینی مردم را از تفکر در ذات الهی منع کرده اند ؛ به این علت که پی بردن به کنه ذات الهی، امری محال و غیر ممکن است. از این رو تلاش در این راه، چیزی جز حیرت و سرگردانی در پی نخواهد داشت. این امر همانند این است که بخواهیم، تمام ابعاد یک اقیانوس بی کران را، از ساحل آن با دو چشم خود مشاهده کنیم. در واقع رسیدن به ذات نامحدود الهی و درک حقیقت آن برای ما که موجودات محدود هستیم ، امری محال و ناممکن است. برای درک یک حقیقت باید احاطه به آن یافت و احاطه موجود محدود (انسان) بر ذات نامحدود (خداوند ) محال و ناشدنی است.
خلاصه سخن: با توجّه به این که درک کنه ذات خداوند محال و غیر ممکن است و تلاش در این زمینه چیزی جز حیرت و سرگردانی در پی ندارد، بزرگان دین ما را از این امر باز داشته و به جای آن ما را به تفکر در آثار وجودی خداوند و مطالعه نظام حاکم بر هستی دعوت کرده‏ اند.
بنا بر این، اندیشه آزاد است؛ ولی اندیشیدن پیرامون موضوعاتی که هیچ نتیجه‏ ای عاید انسان نمی کند، کاری منطقی نیست وجز تحیّرو سرگردانی نتیجه ای ندارد؛
تفکر درباره ذات خداوند و چگونگی آن نیز از همین مقوله است؛ چنانکه تفکر درباره ذات هستی نیز چنین می باشد.


پی نوشتها:
1. محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1382، ج11، ص223
2. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403، چاپ سوم، ج66 ص292
3. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1407ق، ج 1، ص 93.
4. بحار الانوار، ج3، ص259
5. صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1383، ج3، ص128


http://www.askdin.com/showthread.php?t=63226&p=992128&viewfull=1#post992128