پرسش: برای اثبات "همه خدایی" دو استدلال میتوان اقامه کرد که عبارتند از:
نخست. چون خداوند بی نهایته، چیز بی نهایت واقعی و کمال مطلق باید شامل تمام کمالات بشه! و از طرفی انسان مقداری کمالات داره حالا این کمالات اگر به قول شما جدا از کمال خدا باشه و درجه اش کم باشه با افزوده شدن درجه ی کمال انسان به درجه ی کمال خدا ، کمال خدا بیشتر میشه که این امکان نداره چون کمال خدا بی نهایته.
دوم. وقتی غیر از خدا هیچکس نبود ، از هیچ هم که نمیشه چیزی خلق کرد، خدا از کجا انسان رو خلق کرد ؟ مگه دین خودش نمیگه از روح خود بر او دمید ؟ ( حالا جایی که گفته از خاک خلق کرده خب خاک رو از چی خلق کرده ؟ بعد فرض کن خاک رو از a خلق کرده همینطور ادامه میدی میری ببینی a رو از چی خلق کرده و اگه این سلسله تا انتها پیش بره آخرش میرسه به خوده خدا مگه غیر اینه ؟ پس میتوان نتیجه گرفته همه چیز از خداست.
آیا این دو دلیل صحیح است.
پاسخ:
سوالی که مطرح شد، در واقع ناظر به مسئله وحدت وجود است که در مباحث عرفانی و فلسفی به صورتهای مختلف بدان پرداخته شده است.همانگونه که تقریرهای مختلفی نیز از آن ارائه شده است.در مباحث فلسفی، ملاصدرا این نظریه را در قالب دو دلیل اثبات کرده است.یکی از ادله ای که برای اثبات وحدت وجود ارائه شده است، مسئله "بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها» است که ارتباط تنگاتنگی با مباحث مطرح شده در سوال دارد.ملاصدرا بسیط الحقیقه را به دو صورت تقریر کرده است:یکی از این تقریرها، مناسب با کثرت شخصی وجود و دیگری متناسب با وحدت شخصی وجود است.(1)
معنای قاعده بسیط الحقیقه
همانطور که گفته شد، دو تقریر برای این قاعده ارائه شده است:
تقریر نخست. بر اساس تشکیک در وجود
بر اساس اینکه در عالم وجودها متکثر هستند و تفاوت موجودها به نحو تشکیک است، معنای این قاعده اینچنین است:
م1. هر علتی، همه کمالات مادون را به نحو اعلی و اشرف و اتم و ابسط در خود دارد.
م2. خداوند متعال، علت همه مراتب مادون است. پس
م3. خداوند، همه کمالات مادون را به نحو اعلی و اتم واجد است.
م4. وجدان به امر وجودی تعلق میگیرد نه عدمی. چرا که امور عدمی، وجودی ندارد تا یافت شوند.
م5. بر اساس مبانی فلسفی، کمالات موجودات به وجود آنهاست و هرچه مرتبه تشکیکی بالاتر باشد، از کمالات بیشتری برخوردار است.
م6. حدود ماهوی و جسم و جسمانیات که ناشی از نداشتن کمالات وجودی است و محدودیت است، همگی امور عدمی هستند.
م7. موجوداتی که در یک مرتبه وجودی هم سطح و هم رتبه هم هستند، در یک سطح و مرتبه بالاتر، به وجود واحد تحقق پیدا میکنند و کمالات آنها در یک جا جمع میشود.
م8. موجودی که در مرتبه بالاتر وجود دارد، همه کمالات موجودات مرتبه پایئن تر را به نحو کاملتر و در عین به نحو بسیط داراست.(2)
بنابراین
بر اساس این قاعده، خداوند(بسیط الحقیقه) همه کمالات اشیاء را دارد و هیچ نقصی از اشیاء را در خودش ندارد.
درنتیجه، بر اساس این قاعده، در عین اینکه موجودات دیگر در یک رابطه تشکیکی، وجود منحازی برای خود دارند و کمالاتی نیز دارند،ولی بسیط الحقیقه به نحو اعلی و اتم و اشرف و بسیط تر، تمام این کمالات را دارد.(3)چنانکه خود صدرا اینچنین میگوید:
«ان الباری، جلت عظمته، جمیع الاشیاء علی الوجه الارفع الاعلی»(4)
«البرهان قائم علی ان کل بسیط الحقیقه کل الاشیائ الوجودیه الا ما یتعلق بالنقائص و الاعدام»(5)
تقریر دوم. بر اساس وحدت وجود
بر اساس این دیدگاه که وجود منحصر در وجود حق تعالی است و بقیه موجودات، وجودی از خود ندارند بلکه تنها شأن و مظهر آن باشند، تقریر این قاعده اینچنین است:
م1. اصالت با وجود است و ماهیات و امور ماهوی، امور ذهنی و اعتباری هستند که تحققی در خارج ندارند.
م2. وجود حق تعالی، نامتناهی است و هیچ محدودیتی در آن راه ندارد. پس
م3. یک وجود در خارج بیشتر نیست و کثرتهایی که تصور میشود وجود دارند، چیزی نیستند جز تعینات و شئونات آن ذات احد و واحدی.
م4. هیچ مرتبه ای وجود نیست که خالی از حق باشد و همه مراتب وجود به حق تعالی اختصاص دارد.
بنابراین
حق تعالی، همه حقایق و موجودات است و اصلا وجود او، وجود همه موجودات است و در کنار او وجودی تحقق ندارد.
اوست همه موجودات و جایی برای غیر خود نگذاشته است.(6)
چنانکه خودش اینچنین بیان میکند:
«وجود الواجب ابسط من کل وجود و هو بذاته عین جمیع الاشیاء، لانه بذاته ینال جمیع الاشیاء»
با نکاتی که بیان شد، اینک به بررسی ادله مطرح شده میپردازیم.
اما دلیل نخست. این دلیل نادرست است زیرا:
اولا: این مطلب هیچ ربطی به مدعای همه خدایی ندارد و توان اثبات انرا ندارد.
چون اینکه کمالات خداوند بی نهایت است، به معنای آن نیست که وجود و کمالات خداوند در عرض وجود وکمالات موجودات دیگر باشد. اگر اینطور بود، جای طرح این سوال بود.
چرا که وجود و کمالات موجودات هم رتبه و هم عرض، منحصر به خودشان است و در موجود هم رتبه دیگر وجود ندارد.
بنابراین وقتی اینها در عرض هم هستند، باید کمالات موجودات دیگر از خداوند کسر شود و وجود خداوند کمالاتی منهای کمالات موجودات دیگر داشته باشد. ولی چون میدانیم که خداوند بسیط محض است و کمالات او عینا کمالات موجودات مراتب پایین تر به نحو اعلی و اشرف و ابسط است، این فرض باطل است.
پس اینها در طول یکدیگر هستند. در نتیجه بی نهایت بودن کمال خداوند و وجود او، هیچ ملازمه ای با همه خدایی ندارد.
ثانیا: مطلبی که در دلیل ارائه شد، با قطع نظر از بی ارتباطی آن با مدعای مطرح شده، ایراد دارد. بدین صورت که:
بر اساس کثرت تشکیکی وجود، خداوند متعال وجودش شامل تمام کمالات موجودات دیگر میشود ولی این شامل شدن بدین صورت است که کمالات وجودی مراتب پایینی عینا و به نحو بسیط و واحد در وجود بالاتر حضور دارند.چنانکه همه ماهیات موجود در عالم خارج، که کثرت عددی دارند، در مرتبه عقل وجود واحد عقلی دارند.مثلا انسان درمراتب مختلف به شکل های گوناگون تحقق داشته باشد.انسان مادی، انسان عقلی، انسان نوری ومجرد، انسان الهی و ..در واقع حقیقت انسان به نحو مجرد و اعلی در عالم عقلی تحقق عینی داشته باشد و انسانی که در مرتبه عالم طبیعت قرار دارد، رقیقه آن حقیقت باشد. بنابراین در این صورت مشخص میشود که بر اساس قبول کثرت تشکیکی وجود، سوال و اشکال مطرح شده در نتیجه اشتباه در فهم رابطه بین موجودات و حق تعالی است.
اگر این رابطه را از نوع عرضی بدانیم، اشکال میتواند راه داشته باشد
چرا که در کثرت عرضی، یک وجود و کمال او مختص به خودش است و در موجود هم رتبه و هم عرض او هیچ یک ازکمالات او وجود ندارد. در این نگاه، کمالات خداوند از کمالات انسان جدا است و نمیتوان تصور کرد که کمال یکی در دیگری هم باشد.
ولی وقتی این کثرت به نحو طولی و تفاوت به نحو تشکیکی باشد، این وجود وحضور در دو ذات قابل فهم میشود. چنانکه در رابطه طولی خداوند و موجودات، کمالات هر موجودی در هر مرتبه در عین اینکه در موجودات هم رتبه دیگر نیست، ولی همه این کمالات موجودات مرتبه مشخص، در علت ان که در مرتبه بالایی به نحو بسیط وجود دارد.
بر اساس وحدت شخصی وجود که این اشکال از اساس کنار میرود. چرا که بر اساس این دیدگاه، وجود هیچ چیزی نه در عرض خداوند هست و نه در طول او. جز خدا چیزی موجود نیست و بقیه چیزهایی که به نام موجود میپنداریم، چیزی نیست جز شأن و ظل آن وجود
اما دلیل دوم:
این دلیل نیز در اثبات همه خدایی ناتوان است و پاسخ آن بر اساس دو تقریر میتوان ارائه کرد.
بر اساس وحدت وجود که این اشکال راهی ندارد. چون خلقتی در کار نیست، بلکه ایجاد مظهر است. مظهر نیز واقعیتی در عالم خارج ندارد.
اما بر اساس کثرت وجود، پاسخ این است که
اولا: این اشکال هیچ ربطی به همه خدایی ندارد. چرا که بر اساس این مسئله، نهایتا نحوه خلقت موجودات دیگر، مبهم باقی میماند ولی اثبات نمیکند که این چیزهایی که نحوه خلقتشان مبهم است، خدا هستند. چون خدا تعریف مشخص و خصوصیات منحصر به فردی دارد که در این موجودات مادی یافت نمیشود.
ثانیا: با قطع نظر از اشکال بالا، پاسخ این سوال بدین صورت است که افرینش به دو صورت بوده است:
خلق و ابداع: خلقت افرینش چیزی است که مسبوق به مادّه و زمان هست. ابداع، احداث و ایجاد چیزی است که مسبوق به مادّه و زمان نباشد.(7)
نوع خلقت در موجودات مادی است و نوع ابداعی در موجودات مجرد است. بنابراین روح انسان که موجودی است مجرد به نحو ابداعی خلق شده است یعنی ماده اولیه نداشته است. جسم انسان نیز از خاک بوده است و ذره و ماده اولیه داشته است.
اما اینکه آن ماده اولیه در خلقت موجودات مادی و نیز نحوه ابداع در موجودات مجردبه چه صورتی بوده است، بحث مفصلی است که پرداختن به آن، تاپیک را از محور مختص خود خارج میکند.
پی نوشتها:
1. عبدالله جوادی املی، رحیق مختوم، قم، نشر اسراء، چاپ سوم، 1386، ج2، بخش4، ص587-589
2. صدرالدین محمد شیرازی، الاسفار الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1981، چاپ سوم، ج3، ص350
3. ر.ک: حسن معلمی، حکمت متعالیه، نشر هاجر، 1387ش، فصل6
4. اسفار، ج3، ص457
5. اسفار، ج6، ص110
6. صدرالدین محمد شیرازی، مفاتیح الغیب، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363، ص335-336
7. الجرجانی، السید الشریف علی بن محمد، التعریفات،بیروت، دارالسرود، ج۱، ص۳
http://www.askdin.com/showthread.php?t=62375&p=989795&viewfull=1#post989795