چه طور می توان ادعا کردن راه انتخاب دین عقل است؟


پرسش:
واقعیت این است که من محک درستی در انتخاب دین نمی بینم. دو دوتا چهارتایی وجود ندارد؛ وقتی مسلمان شدی باید زندگی ات بهتر شود اما اگر نشد می گویند خدا دارد امتحان می کند! اگر یک غیر مسلمان مشکل پیدا کند می گویند چوب کفرش را می خورد، اما اگر یک مسلمان با مشکل برخورد می­گویند امتحان است! وقتی دعایت مستجاب نمی شود می گویند شاید همین برایت خوب باشه! جواب دین فقط شاید است، شاید امتحان، شاید حکمت، شاید همین برات خوبه، شاید آدم خوبی نیستی، شاید...
من نمی دانم چه طور می توان ادعا کردن راه انتخاب دین عقل است در حالی که به نظر می رسد عقل فقط تا جایی قابل قبول است که هم راستا با دین پیش برود اما اگر کمی پیش نرود یا عقل نیست، یا نباید عقلانی پیش بروی و باید شاید ها رو بپذیری!


پاسخ:
برای پاسخ به این سوال شما چند نکته باید عرض کنم:

نکته اول:
نکته اولی که باید توجه داشت این است که اولا در وعده خدا فوریتی برای تحقق وجود ندارد، ثانیا: این وعده ها کاملا در چارچوب قوانین طبیعی(نه معجزه وار) اتفاق می افتند تا فضای امتحان به هم نخورد، و ثالثا: این وعده ها مطلق نبوده، و شرایط دیگری هم در تحقق و یا عدم تحقق این وعده ها نقش دارند که در ادامه بیان خواهد شد.
بنابراین اگر درست نگاه کنیم اتفاقا وعده های دین عموما محقق می­شوند، نباید منتظر معجزه باشیم، امام صادق(ع) می فرمایند:
«أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَبا»؛ خداوند ابا دارد از این که امور را جز از طریق اسباب آنها جاری سازد، به همین خاطر برای هر چیزی سببی قرار داد.(1)
کسی که با نگاهی کلان نگاه کرده و از جزئی نگری پرهیز کند می بیند که اتفاقا بسیاری از وعده های الهی محقق شده اند اما کسانی که نگرش های مادی گرفتار هستند به خاطر ظاهر مادی این حقائق، فراتر از آن را درک نمی کنند:

به عنوان مثال خداوند وعده داده است که اهل ایمان را به شرط استقامت در برابر دشمنان یاری کند ولو آن که تعداد آنها کمتر از دشمن باشد، و ما این را به وضوح در جنگ تحمیلی می بینیم که روی کاغذ و در تمام تحلیل های مادی هرگز ایران شانسی برای پیروزی نداشت، به لحاظ تمام فاکتورهای مادی عراق برتر از ایران بود؛ چه به لحاظ نظامی و تحریم تسلیحاتی ایران، چه به لحاظ حمایت های بین المللی، چه به لحاظ مستشاران نظامی غربی، چه به لحاظ هرج و مرج درونی ناشی از یک حکومت نوپا در ایران و...؛ اما کسی که دست از نگرش مادی بردارد به وضوح تحقق وعده الهی را می بیند.

یا وعده ای که برای عزت مومنین داده است، ما به وضوح می بینیم که مثلا معاویه با تمام توان از منع روایات فضائل علی(علیه السلام)، تا جعل حدیث، و لعن آن حضرت روی منابر، و... سعی بر تخریب شخصیت امام علی(علیه السلام) داشت و از آن طرف آن حضرت قدمی برای دفاع از شخصیت خود برنداشت، امروزه می بینیم که علی(علیه السلام) از تمام شخصیت های زمان خویش و تمام رقبای زمان خویش محبوبیتش بیشتر است، بلکه اصلا قابل مقایسه نیستند.
خب اینها تحقق وعده های الهی است، ما که نباید دنبال معجزه باشیم، البته گاهی هم این وعده ها محقق نمیشوند که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.

نکته دوم:
وعده هایی که از سوی دین یا هر کسی صادر میشود دو گونه است:
یا به صورت مطلق و بی قید و شرط است، طبیعتا در این صورت تخلف از وعده در هر صورتی قبیح بوده و جایز نیست، یا وعده به صورت مطلق و بی قید وشرط نیست، بلکه به عنوان یک علت تأثیر گذار است، نه علت تامّه ای(2) که تاثیر 100 درصدی دارد، به همین خاطر ممکن است تأثیر آن توسط سایر علل خنثی شود و این خنثی شدن، خلف وعده نیست.
بنابراین وقتی این وعده ها 100 درصدی نباشند تحقق یا عدم تحقق این وعده ها نقشی در حقانیت یا عدم حقانیت آن دین نخواهد داشت که انسان را به تردید بیندازد، چرا که خود دین هم فرموده که تاثیرگذاری این امور 100 درصدی نیست.

مانند پزشکی که انسان به پزشکی و حاذق بودن او اعتماد دارد و پزشک به او دارویی میدهد و میگوید این دارو تاثیر مثبت دارد اما این تاثیرگذاری در گرو علل و عوامل مختلقی است که بحث آن مفصل است. در این صورت بیمار اگر تأثیر برخی داروها را احساس نکرد، هرگز به آن پزشک شک نمی کند، بلکه به خاطر شاخصه ها و متغیرهای متفاوتی چون تداخل دارویی، عدم پرهیز از آنچه که ضرر دارد، یا تأثیر تغذیه بر داروها و مانند آن که از سوی پزشک هم به آنها تصریح شده پزشک را به بدعهدی متهم نمیکند.
بیمار می فهمد که ممکن است این عوامل تأثیری را که پزشک بر تاثیرگذاری فلان دارو وعده داده بود، کاسته باشند یا تاثیر دارو را کاملا از میان برده باشند.

بنابراین باید دید ایا اسلام به صورت 100 درصدی وعده داده؟ فرموده کسی که دعا کند من 100 درصد همان که میخواهد را به او می دهم یا این وعده 100درصدی نیست؟ آیا اسلام فرموده کسی که مومن باشد من 100 درصد او را با هیچ مشکلی روبرو نمیسازم یا این وعده 100درصدی نیست؟
در نکات بعدی به این مسئله خواهیم پرداخت.

نکته سوم:
برای قضاوت در خصوص اینکه آیا وعده های اسلام یک وعده 100درصدی است یا خیر باید نگاه مجموعی به آیات و روایات داشت، اگر ما دوتا آیه بگیریم و بقیه آیات را نبینیم حرف دین را نفهمیده داریم قضاوت می کنیم.
از یک نگاه کلی به آیات و روایات میتوان فهمید وعده های دنیوی خدا وعده 100 درصدی نیست، بلکه این عواملی که اسلام فرموده نقش مقتضی دارند، نه علت تامه! به عبارت دیگر نقش 50 درصدی و 60 درصدی یا کمتر و بیشتر دارند، نه نقش 100 درصدی.

مثلا قرآن اگرچه دینداری و تقوا را مایه مشکل گشایی امور مادی می داند:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا»؛ و هر كس از یاد و هدايت من روى بگرداند، براى او زندگى تنگ [و سختى‏] خواهد بود.(3)
«وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَّهُ مخْرَجًا* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يحْتَسِب‏»؛ و هر كه از خدا پروا كند، خدا براى او راه بيرون شدن [از مشكلات و تنگناها را] قرار مى‏ دهد و او را از جايى كه گمان نمى‏ برد روزى مى‏ دهد.(4)

اما در مقابل از عواملی نیز سخن می گوید که ممکن است علی رغم تقوا و ایمان زندگی را بر او سخت کند:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ»؛ و بى‏ترديد شما را با اموری از ترس و گرسنگى و كاهش بخشى از اموال و كسان و محصولات آزمايش مى‏ كنيم‏.(5)
«عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم‏»؛ و چه بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما خير است، وچه بسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بد است‏.(6)
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏»؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آن چه که مربوط به خودشان است را تغییر دهند.(7)

خب این آیات نشان می دهد ممکن است یک انسان خوب و مومن که طبق آیات ابتدایی می بایست زندگی خوب و بدون مشکلی داشته باشد به خاطر امتحان، یا به خاطر خیر ومصلحت، یا به خاطر اینکه اهل تلاش نیست و فقط نشسته دعا می کند زندگی راحتی نداشته باشد و درگیر مشکلات باشد.
یا ظلم و بی عدالتی های دیگران که ممکن است زندگی انسان مومن را تلخ کرده و با مشکلات مواجه سازند.
با نگاه مجموعی به آیات و روایات می توان فهمید که عوامل متعددی در رفاه یا عدم رفاه؛ در استجابت دعا یا عدم استجابت دعا نقش دارند.

بنابراین مسائل و مشکلات هم عواملی دارند که تاثیر خود را خواهند گذاشت، و در جای دیگر به آنها هم اشاره شده و وعده داده شده، پس دین خُلف وعده نکرده است، بلکه ما نسبت به تمام علل آگاهی نداریم، مثلا در مورد استجابت دعا، اجابت به معنای پاسخ دادن است، بله قطعا خداوند هر دعایی را پاسخ میدهد، اما این جواب به معنای این نیست که هر چه ما می خواهیم به ما بدهد، هیچ کجا خداوند چنین وعده ای نداده، بلکه روایات جواب دادن خدا به دعاها را معنا کرده اند:
«مَا مِنْ مُسْلِمٍ يَدْعُو اللَّهَ بِدُعَاءٍ إِلَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ فَإِمَّا أَنْ يُعَجِّلَ فِي الدُّنْيَا وَ إِمَّا أَنْ يَدَّخِرَ لِلْآخِرَةِ وَ إِمَّا أَنْ يَكْفُرَ مِنْ ذُنُوبِه‏»؛ هیچ مسلمانی نیست که خداوند را بخواند مگر آنکه درخواستش پاسخ داده می شود، یا در آن تعجیل شده و در دنیا به او داده می شود، یا برای آخرتش ذخیره می گردد، و یا کفاره گناهانش واقع می شود. (8)

نکته چهارم:
طبق آنچه که گذشت روشن میشود وقتی ما میگوییم اگر دیندار باشی زندگی ات خوب خواهد شد، و اگر خوب نشد حتما مصلحت نبوده یا امتحان است، یا حکمتی دارد؛ یا اینکه گفته میشود دعا کن تا حاجتت برآورده شود و اگر برآورده نشد حتما به صلاحت نبوده یا حکمتی در آن است، اینها هیچکدام دروغ نیست، اما شفاف تر از این نمی توانیم سخن بگوییم، چون این مسائل از سنخ علوم تجربی و آزمایشگاهی نیست که بتوان با یک آزمایش به علت آنها پی برد و به یک نتیجه واحد بتوان رسید.
قاعده واحد است، اما اینقدر شاخصه ها و متغیرهای متفاوت در این بین وجود دارد که به این سادگی نمی توان آنها را تشخیص داد، لذا این سخنان نه از جهت پاسخ، بلکه در حقیقت از جهت اظهار نادانی است.

واقعا ما نمی دانیم کسانی که دچار مشکلات هستند و هرچه دعا میکند حل نمیشود آیا چون مومن واقعی نیستند؟ یا دارند امتحان میشوند؟ یا به صلاحشان است که در این مشکل بمانند؟ یا اهل تلاش نیستند و فقط نشسته اند دعا می کنند؟ واقعا نمیدانیم، اینکه میگوییم شاید به صلاحت نیست، یا امتحان است، یا کفاره گناهانت است و مانند آن چون علت حقیقی مسئله را نمی دانیم لذا همه احتمالات را مطرح می کنیم. یعنی کلیت مسئله را می دانیم که خارج از این قواعد کلی نیست، اما کدام است را فقط خدا می داند و بس.

اینها بی منطقی نیست، عدم آگاهی از منطق کار است. مثل این است که یک پرفسور جراح قلب به شما بگوید در بیماری قلبی چند چیز تاثیرگذار است: پرخوری، غلظت خون، کم تحرّکی، استرس، ژنتیک و...
خب تک تک این عواملی که ایشان فرموده درست است، اما موقعی که بیمار مبتلا به سکته قلبی شد شما نمی توانید بگویید کدامیک از عوامل تاثیرگذار بوده است! اما می دانید خارج از آنچه که ایشان گفته نیست.
این که شما نمیدانید کدامیک از این عوامل تاثیرگذاشته است موجب بی اعتمادی به آن پرفسور نمیشود، چون این نشأت گرفته از محدودیت اگاهی شماست، وگرنه خود آن کسی که وعده داده میداند کدامیک از این علل و به چه مقدار در این واقعه نقش داشته است

نکته پنجم:
نکته مهمی که ذکر آن لازم است این است که دانستن این وعده های الهی به انسان آرامش میدهد، اصلا دین آمده تا انسان از درون احساس رضایت کند.
من نمیگویم که دین در اسایش و آرامش و رفاه بیرونی نقشی ندارد، قطعا دستوات اسلام دستوراتی است که جامعه ساز است، اما مهم تر این است که انسان در برابر سخت هایی زندگی از درون احساس آرامش کند.
این که حضرت زینب(س) در برابر عبیدالله فرمود: من جز زیبایی چیزی ندیدم نشأت گرفته از این نگاه است، واقعا قتل و خونریزی و داغ برادر و مانند آن در ملاک های دنیوی چه زیبایی دارد؟ آنچه که به این مسائل رنگ زیبایی میدهد مسئله راضی بودن به رضایت خالق است، چرا که او جز مصلحت ما را نمیخواهد.

این که انسان در هر صورت با توجه به آموزه های دین حوادث و اتفاقات زندگی اش را پذیرا شود تحت اینکه راضی ام به رضای خدا، حتما مصلحتی در آن است، و مانند آن خیلی زندگی انسان را عوض می کند، نقش تربیتی آن قابل وصف نیست وگرنه این سختی ها بدون خدا انسان را از پا در می آورد.
شما در مقابل این نگاه الهی، اندیشمندانی را ببینید که به چه راحتی زیر این فشارها خرد شدند چون به این تعالیم الهی و آرامش دهنده اعتقادی نداشتند، شخصیت هایی چون مارکس، نیچه، شوپنهاور، یا صادق هدایت و مانند ایشان که فرجام کارشان به افسردگی، پوچ گرایی، جنون و خودکشی منجر شد.

نکته ششم:
طبق آنچه که در نکات پیشین گذشت که این مسائل از آن مسائلی است که برای بشر قابل فهم نبوده و فقط در حیطه علم الهی است، روشن میشود که این راه، راه مناسبی برای کشف حقانیت ادیان نیست، نه اسلام، نه ادیان دیگر، و نه حتی عرفان ها و فرقه ها و مکتب های دیگر را با این ادله نه میتوان رد نمود، و نه اثبات؛ چرا که با قاطعیت نمیتوان تشخیص داد وعده آن دین عملی شده یا خیر تا بتوان حق و باطل بودن آن دین را نتیجه گرفت.
اثبات و رد هر دین و مکتب و فرقه ای در گرو اصول و اعتقادات بنیادین آن است، اگر اثبات شد با این اما و اگرها رد نمیشود، و اگر اثبات نشد دیگر نوبت به این اما و اگرهای آن دین نمیرسد.
به عبارت دیگر اینجا دو چیز وجود دارد که یکی بر دیگری بنا شده است، مثل اسکلت یک ساختمان، و بنای روی آن؛ یکی اصول و دیگری تعالیم بنا شده روی آن! یک چیز نیست که بگوییم هم حق است و هم قابل چک نیست! دو چیز است یکی قابل چک کردن و حق است، و دومی قابل چک کردن 100 درصدی نیست اما به آن اصلی که قابل چک کردن است تکیه می کند.
اصول اسلام به راحتی قابل اثبات است و اما و اگر و شاید و اینها در کار نیست؛ اما تعالیمی که روی این اصول بنا شده لازم نیست با عقل قابل اثبات باشد! شما با تکیه بر آن اصول این تعالیم را هم میپذیرید. ما هرگز نمی گوییم هیچ چیزقابل چک کردن نیست!

مثل اینکه شما با ادله و عقل اثبات می کنید فلانی پزشک است، خب این که اثبات شد عقل پیروی از او را لازم می داند، دیگر لازم نیست شما حکمت تک تک دستورات او را با عقل اثبات کنید! اگر شما می توانستید دستورات او را با عقل اثبات کنید خودتان هم پزشک بودید و اصلا نیازی به او نداشتید!


پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص183.
2. علت تامه یعنی علتی که نقش 100درصدی داشته و با وجود آن معلول محقق میشود، بر خلاف علل ناقصه که جزئی از علت است و برای تحقق معلول کافی نیست. مثلا بنزین به تنهایی برای روشن شدن اتومبیل علت ناقصه است، لازم است امام کافی نیست، بلکه موتور و انژکتور و باتری و دینام و استارت و هزارتا قطعه دیگر باید در کنار بنزین باشند تا موتور روشن شود.
3. طه:124/20.
4. طلاق:65/ 2و3.
5. بقره: 155/2.
6. بقره:216/2.
7. رعد:11/13.
8. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج90، ص378.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=62944&p=989455&viewfull=1#post989455