پرسش: من از کودکی چند خصوصیت اخلاقی داشتم که خیلی از آنها آسیب دیدم. بدون هیچ چشم داشتی دیگران را در دارایی ها و شادی هایم شریک می کردم. در کمک به دیگران پیش دستی می کردم و منتظر تقاضای آنها نمی شدم. مثلا در دوران دانشجویی اگر مادرم غذایی می فرستاد تنها نمی خوردم و آن را با دوستانم قسمت میکردم. این اخلاق من باعث سوء استفاده دیگران شده است. کم کم به این نتیجه رسیدم که بسیاری از اطرافیان من به یک بیماری روحی خاص مبتلا هستند. اگر به آنها محبت کنی وحشی می شوند و به صورتت چنگ می زنند. ولی اگر به صورتشان چنگ بزنی عاشقانه به تو محبت خواهند کرد. آنها در ظاهر خیلی به من احترام میگذارند. ولی در باطن به شدت به دنبال فرصتی برای بایکوت و تحقیر و خوار کردن من هستند. چه برخوردی با این تیپ افراد باید داشته باشم؟
پاسخ: خصوصیات اخلاقی شما همگی در منابع دینی مورد تاکید و توصیه قرار گرفته اند:
شریک کردن دیگران در شادی های خود: امیرالمومنین(علیه السلام) در توصیف متقین میفرمایند: «بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِه. شادی اش در صورتش اما ناراحتی اش در قلبش است.»(1)
شریک کردن دیگران در دارایی: امام حسن مجتبی (علیه السلام) در طول عمر خود دوبار تمام اموال و دارائي خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم نمود. نصف آن را براي خود نگه داشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.(2)
برای کمک منتظر درخواست نماندن: عبدالله بن زبیر، از عمر بن دینار و عبدالله بن عبید بن عمیر روایت میكند كه هرگاه امام باقر(علیه السلام) را ملاقات میكردیم، نفقه، صله و جامهای به ما میبخشید و میفرمود: «پیش از آنكه با من ملاقات نمایید اینها را برایتان آماده كرده بودم.»(3)
از دیگران چشم داشت نداشتن: خداوند متعال میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى. صدقه های خود را با منت گذاری و اذیت باطل نکنید.»(4)
هم غذا شدن با دیگران: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ أَكَلَ وَحْدَه. بدترین مردم کسی است که تنها غذا بخورد.»(5)
بنابراین شما اهل احسان و محبت به دیگران هستید اما در قبال این محبت و احسان پاسخ خوبی از آنها دریافت نمی کنید و این شما را ناراحت و رنجیده کرده است. این مسئله میتواند دلایل مختلفی داشته باشد که به بیان هر یک و راهکارهای مورد نظر اشاره میکنیم.
دلیل اول: کمرنگ بودن نیت الهی
پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) میفرمایند: «أمّا علَامةُ البارِّ فعَشرَةٌ: يُحِبُّ في اللَّهِ، ويُبْغِضُ في اللَّهِ، ويُصاحِبُ في اللَّهِ، ويُفارِقُ في اللَّهِ، ويَغْضَبُ في اللَّهِ، ويَرْضى في اللَّهِ، ويَعملُ للَّهِ، ويَطلُبُ إلَيهِ، ويَخْشَعُ للَّهِ خائفا مَخُوفاً طاهِراً مُخْلِصاً مُسْتَحْيِياً مُراقِباً، ويُحْسِنُ في اللَّه. نشانه نيكوكار ده چيز است: براى خدا دوست می دارد، براى خدا دشمنى می ورزد، براى خدا يار و همراه می شود، براى خدا جدا می شود، براى خدا خشم می گيرد، براى خدا خشنود می شود، براى خدا كار می كند، خدا جوست، در برابر خدا خاشع و ترسان و هراسان و پاك و با اخلاص و با حيا و مراقب خود است و براى خدا احسان و نيكى می كند.»(6)
یک کار خوب حداقل میتواند به دو نیت انجام شود: نیت انسانی و نیت الهی. در نیت انسانی فرد برای ارضای حس بشر دوستانه، چشیدن لذت کمک به دیگران، رهایی از عذاب وجدان و ..... کار خیری در حق دیگران انجام میدهد. نیت انسانی نیت بدی نیست اما این احساس را به مخاطب ما منتقل میکند که ما به خاطر خودمان و اینکه دچار عذاب وجدان نشویم به او کمک کردیم. یعنی گویا به این کمک کردن نیاز داشته ایم و در پی تامین نیاز خود بوده ایم. برای خودمان نیز این توقع را ایجاد میکند که وقتی من به خاطر او از خودگذشتگی کردم او نیز باید به خاطر من از خودگذشتگی کند. اما نیت الهی داشتن هیچ کدام از این مشکلات را ندارد. ما با پاسخ نگرفتن از طرف مقابل نه تنها ناراحت نمی شویم حتی شاید احساس کنیم اجرمان هم بیشتر میشود. وقتی پای خدا و ثواب و عقاب او در میان روابط و مناسبات اجتماعی باز شود معادلات تغییر میکند.
امیرالمومنین(علیه السلام) میفرمایند: «أشَدُّ النّاسِ عُقوبةً رجُلٌ كافَأَ الإحْسانَ بالإساءَة. شدید ترین عقوبت برای کسی است که نیکی را با بدی جواب دهد.»(7)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرمایند: «ثلاثةٌ مِنَ الذُّنوبِ تُعَجَّلُ عُقوبَتُها ولا تُؤَخَّرُ إلى الآخِرَةِ: عُقوقُ الوالِدَينِ، والبَغيُ على الناسِ، و كُفر الاحسان. سه گناه است كه كيفرشان در همين دنيا می رسد و به آخرت نمی افتد: آزردن پدر و مادر، زورگويى و ستم به مردم، و ناسپاسى نسبت به خوبيهاى ديگران.»(8)
شاید با این نوع نگاه اگر به کسی احسان کنیم و اسائه ببینیم به جای تنفر نسبت به او دلمان به حالش بسوزد!
دلیل دوم: بی توجهی به آثار اخروی احسان
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «مَن قادَ ضَريراً أربَعينَ خُطوَةً عَلى أرضٍ سَهلَةٍ، لا يَفي بِقَدرِ إبرَةٍ مِن جَميعِهِ طِلاعُ الأرضِ ذَهَباً، فإن كانَ فيما قادَهُ مَهلَكَةٌ جَوَّزَهُ عَنها وَجَدَ ذلكَ في ميزانِ حَسَناتِهِ يَومَ القِيامَةِ أوسَعَ مِنَ الدّنيا مِائةَ ألفِ مَرَّة. هر كس نابينايى را در دشتى چهل قدم راه برد، اگر همه زمين پر از طلا گردد [و به او داده شود] به اندازه سوزنى از پاداش اين كار او داده نشده است. چنانچه او را از خطرى كه بر سر راهش قرار داشته باشد بگذراند، روز قيامت اين كار در ترازوى حسنات او صد هزار بار بزرگتر از دنيا باشد.»(9)
کسی که انتظار چنین پاداشی را بکشد منتظر پاداش دیگری نمی ماند.
دلیل سوم: بی توجهی به آثار دنیوی احسان
امام صادق (عليه السلام): «يَعيشُ النّاسُ بإحسانِهِم أكثرَ مِمّا يَعيشُونَ بأعمارِهِم. مردم بیشتر از اینکه با عمر طبیعی خود زندگی کنند، بر اثر نیکوکاری خود زندگی میکنند(و زنده می مانند).» (10)
این نتیجه ای که در این روایت برای احسان شمرده شده است در دنیا نصیب نیکوکار میشود اما نه از طرف کسی که به او احسان شده است. بلکه پاداش وضعی احسان در دنیا است.
دلیل چهارم: عدم توجه به مراتب فعل اخلاقی و تناسب سنجی با ظرفیت درونی
در قرآن آمده است: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان. همانا خداوند به عدالت و احسان فرمان میدهد.»(11)
بنابراین توصیه اول قرآن عدالت است. عدالت حق و وظیفه هر انسانی است و هیچ کس نباید در رعایت آن معذور و در برخورداری از آن محروم باشد. اما احسان و نیکی در وهله بعد مورد توصیه است و ظرفیت بالاتری را میطلبد.
دلیل پنجم: محبت بیجا و احسان افراطی
نیکی چو از حد بگذرد نادان خیال بد کند......
گاهی اوقات شما واقعا به نیت خوبی کاری را میخواهید در حق کسی انجام دهید. اما او چون انتظار چنین کاری را از شما ندارد و یا برای خود اینقدر ارزش قائل نیست دچار تردید و بد بینی در مورد شما میشود و ممکن است برخورد نامناسبی انجام دهد. مثلا با ماشین شخصی، برای مسافری که منتظر تاکسی است نگه میدارید و اصلا قصد گرفتن کرایه هم ندارید. اما او سوار نمی شود چون احساس میکند شما میخواهید بیش از کرایه معمول از او پول بگیرید!
دلیل ششم: واکنش به شخصیت نه رفتار
برخی اوقات واکنش غیر قابل انتظاری که از طرف مقابل در برابر خوبی به او میبینیم در حقیقت واکنش به خصوص همان خوبی نیست. بلکه واکنش به مجموعه رفتارهای ما با اوست. هر انسانی در ذهن خود فایلی از انسان های دیگر میسازد که معمولا خاطرات تلخ و شیرین خود با او را در آن بایگانی میکند. افرادی که قدرت بخشیدن دیگران را ندارند همیشه منتظر فرصتی برای بی حساب شدن با طرف مقابلشان هستند. بنابراین وقتی کار خوبی در حق آنها انجام میشود، تازه خود را بی حساب میبینند و اصلا احساس نمی کنند که باید تشکر و یا جبران کنند. حتی ممکن است این نرمش و عقب نشینی را فرصتی برای حمله و انتقام گیری قرار دهند.
دلیل هفتم: به یادسپاری خوبی های خود و بدی های دیگران
افرادی که دارای این صفت باشند در رابطه با دیگران بیشتر دچار چالش میشوند.
امیرالمومنین (عليه السلام) میفرمایند: «أحْيِ مَعروفَكَ بِإماتَتِهِ. با ميراندن (فراموش كردن) احسان خود، آن را زنده گردان.»(12)
در روایت دیگری از ایشان آمده است: «إذا صُنِعَ إلَيكَ مَعروفٌ فَاذكُرْ، إذا صَنَعتَ مَعروفاً فَانْسَه. وقتی کسی به تو نیکی کرد آن را به یاد بسپار و وقتی تو به کسی نیکی کردید آن را از یاد ببر.»(13)
امام مجتبی (عليه السلام) نیز میفرمایند: «مَن عَدَّدَ نِعَمَهُ مَحَقَ كَرَمَهُ. هر كه احسانهاى خود را بر شمرد، بخشندگى خويش را از بين برده است.»(14)
دلیل هشتم: اشتباه گرفتن بی احترامی با صمیمیت
برخی افراد ممکن است رفتاری به ظاهر ناهنجار را نشانه صمیمیت بدانند. بنابراین در جمع های دوستانه این رفتارها را نشان میدهند و اگر از طرف مقابل هم ببینند ناراحت نمی شوند و واکنش نشان نمی دهند. خوش بینانه اش این است که انسان های شوخ طبع و پرنشاطی هستند. افرادی که اصولی فکر میکنند و متانت و جدیت بیشتری دارند با چنین افرادی رابطه خوبی نمی توانند برقرار کنند.
دلیل نهم: اشتباه گرفتن ترس با احترام
گاهی ممکن است ترس دیگران نسبت به خودمان را احترام تعبیر کنیم. اما احترامی ارزش دارد که توام با مقداری صمیمیت و علاقه باشد.
در سیره امام سجاد (علیه السلام) آمده است: «وجود مقدّسش، روزی یکی از خدمتکارانش را دوبار صدا زد، از پاسخ دادن خودداری کرد. چون بار سوّم جواب داد، حضرت فرمود: صدای مرا در دوبار گذشته نشنیدی؟ عرضه داشت: چرا، فرمود: چرا جوابم را نمی دادی؟ گفت: یا ابن رسول اللّه از مواخذه تو احساس ایمنی میکردم. امام زبان به شکر گشود و به پیشگاه حقّ عرضه داشت: خدا را سپاس که مملوکان من خودشان را از من در امان می بینند.»(15)
پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب(321ق)، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج2، ص226.
2. پيشوائي، مهدي، سيره پيشوايان، مؤسسه تحقيقاتي و تعليماتي امام صادق ـ عليه السلام ـ، قم، چاپ چهارم، 1375، ، ص 9 و 91.
3. مفيد، محمد بن محمد(413ق)، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، موسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، ج 2، ص 232.
4. بقره/ 264.
5. مجلسی، محمد باقر(1110ق)، بحار الانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی ،ج74، ص164.
6. محمدی ری شهری، محمد، منتخب میزان الحکمة، دارالحدیث، قم، ج1، ص166.
7. همان، ص280.
8. همان، ص498.
9. همان، ج2، ص826.
10. همان، ج1، ص30.
11. نحل/90.
12. منتخب میزان الحکمة، ج2، ص824.
13. همان.
14. همان، ص1066.
15. طبرسى، على بن حسن(600ق)، مشکاة الانوار، ترجمه عزیزالله عطاردی، تهران، عطارد، ص168.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=62964&p=989216&viewfull=1#post989216