آیا تعریف از سلطان جائر صحیح است ؟

پرسش:
آیا تعریف از سلطان جائر صحیح است ؟ به طور مثال تعریف و تمجید از فتحعلی شاه توسط نراقی در معراج السعادة، و تعاریف مجلسی از سلاطین خونریز و غارتگرصفوی ... در زاد المعاد ؟
پاسخ:
الف: این نوع تعاریف و حتی همکاری با سلاطین، به معنای قبول داشتن و تایید کارهای انان نیست، بلکه در جهت یک مصلحت عالی و بالاتر می باشد. مانند پاسداری از کیان اسلام و نگهداشت خیر و مصلحت امت اسلامی و کیان تشیّع و نشر معارف دینی.
مانند: وارد شدن علی بن یقطین، به اذن و اجازه امام کاظم (علیه السلام) در دستگاه خلافت هارون الرشید، که وقتى به حضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد از حال خود به جهت ابتلاء به مجالست و مصاحبت و وزارت هارون الرشيد، حضرت فرمود: «يا عَلِىُّ! اِنَّ للّهِ تَعالى اَوْلِياء مَعَ اَوْلياء الظَّلَمَةِ لِيَدْفَعَ بِهِمْ عَنْ اَوْلِيائِه وَاَنْتَ مِنْهُمْ يا عَلِىُّ [1] از براى خداوند تعالى اوليائى است با اولياء ظلمه تا دفع كند به واسطه ايشان ظلم و اذيت را از اولياء خود، تو از ايشانى اى على»
در واقع روشن است که تعریف کردن از حاکمی، موونه کمتری نسبت به کار کردن و عامل یک حاکم بودن می برد. اما در عین حال می بینیم در صدر اسلام، شاگردان خاص اهل بیت (علیهم السلام) برای حفظ اسلام، عامل حاکمی می باشند که طبق مبانی مذهب شیعه، آن حاکم بر حق نمی باشد.
کسی در حقانیت سلمان فارسی و عمار یاسر شکی ندارد.
همه ما عاشق این هستیم که وارد بهشت شویم. اما سلمان فارسی شخصیتی است که پیامبر گرمی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم )در شأن او فرمود:
«إِنَّ الْجَنَّةَ لَأَشْوَقُ‏ إِلَى سَلْمَانَ‏ مِنْ سَلْمَانَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْجَنَّةَ لَأَعْشَقُ لِسَلْمَانَ مِنْ سَلْمَانَ لِلْجَنَّة [2] بهشت مشتاق تر است به سلمان از سلمان به بهشت، و بهشت عاشق تر است از سلمان به او نسبت به عشق سلمان به بهشت»

یا عمار که شهید جنگ صفین است ( پیامبر صلی الله علیه وآله) به وی فرمود:«ویح عمار، تقتله الفئة الباغیة، یدعوهم الی الجنة، ویدعونه الی النار»، وای رحمت بر عمار! گروه سرکش و نافرمان او را می کشند در حالیکه وی آنها را به سوی بهشت فرا می خواند و ایشان او را به سوی دوزخ دعوت می نمایند. »[3]

اما در عین حال می بینیم سلمان در دوران حکومت خلیفه دوم اهل تسنن، فرماندار مدائن و عمار فرماندار کوفه می باشند. همكاری این دو نفر و همچنین دیگر افراد وارسته با دستگاه خلافت، ناشی از این است که اصل حفظ اسلام، قابل صرف نظر كردن نبود، بنابراین، افراد یاد شده كه از پاك ترین یاران رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) بودند و دربارۀ آنان، ستایش های فراوانی رسیده است، به خاطر حفظ اصل اسلام، این منصبها را پذیرفتند، كه تا حد ممكن به وظیفه خود عمل كنند.
و منطق عقل و شرع این نوع همكاری را ایجاب كرد و با خود می گفتند: اكنون كه آن وضع ایده آل اسلامی و آن رهبری والای مورد نظر خدا و رسول تحقق نیافته، باید از طرق دیگر به اسلام خدمت كنند.
یا کسی در جنایت کار بودن هارون الرشید، و منصور دوانیقی، شکی ندارد که قاتل دو امام بودند و چه بر سر ذریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) آوردند و در دیوارهای بغداد از سادات در حالی که زنده بودند ، قرار می دادند و چه خون هایی از شیعیان ریختند که تاریخ خود گواه است.
اما در عین حال برای اهداف بالاتری، اشخاصی مانند علی بن یقطین و عبد الله نجاشی که از شاگردان و ارادتمندان اهل بیت (علیهم السام) هستند، در دربار آنان حضور دارند.

در همین زمینه حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) می فرماید:
«.می‏بینیم که یک طایفه از علما این ‏ها گذشت کرده ‏اند از یک مقاماتی و متصل شده ‏اند به یک سلاطین با این که می ‏دیدند مردم مخالف‌اند؛ لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، این‏ها متصل شده ‏اند به یک سلاطین و این سلاطین را وادار کرده ‏اند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب تشیع و این‏ ها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما می‏ کنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش می ‏خورد که مثلا مجلسی رحمه الله، محقق ثانی رحمه الله، شیخ بهایی رحمه الله با این‏ ها روابط داشته ‏اند و می‏ رفتند سراغ این‏ ها، همراهی شان می‏ کردند، خیال کنند که اینها مانده ‏اند برای جاه و عزت و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آن‏ها عنایتی بکنند. این حرف‏ ها نبوده در کار، آن‏ ها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانی کرده ‏اند برای این که مذهب را به وسیله آن‏ ها، به دست آن‏ها ترویج کنند.» [4]
به عنوان نمونه
مورخان نوشته اند: در مراسم تاج گذاری شاه سلطان حسین صفوی [5] علامه مجلسی با دست خود شمشیر سلطنت را به کمر شاه بست و خطبه مراسم تاج گذاری را نیز انشا نمود . شاه صفوی در مقام سپاس از این اقدام علامه اظهار داشت: در عوض این خدمت چه خواسته ای دارند تا آنهارا برآورده سازد . علامه مجلسی سه خواسته را عنوان کرد: نخست، منع شراب; دوم، منع جنگ طایفه ها و سوم، منع دستجات کبوتربازی . شاه خواسته های ایشان را پذیرفت و بی درنگ فرمان لازم را صادر کرد.

در مورد خواسته دوم و سوم، باید اوضاع اجتماعی آن روز اصفهان و دیگر شهرهای ایران ملاحظه شود; چراکه در آن عهد اشخاصی در پی ارتکاب این اعمال موجب اذیت و آزار شهروندان می گشتند . جنگ طایفه ها هم که بنیان گذار آن شاه عباس اول بود، پیامدهای ناگواری از قبیل کشته و زخمی شدن عده ای بی گناه را به دنبال می داشت، این دو مساله از مسائل و مشکلات اجتماعی آن دوران محسوب می شد، به گونه ای که رفع این منکرات جز با فرمانهای حکومتی امکان پذیر نبود.
بنابراین مصالح مهم تری وجود داشت که ان بزرگان در نظر داشتند و برای ان اقدام می کردند.

پی نوشت:
1. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 72، ص 342، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.
2. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص 341، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
3. ابن بطريق، يحيى بن حسن‏، عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، ص324،جماعة المدرسين بقم، مؤسسة النشر الاسلامي‏، قم‏، 1407 ق‏

4. امام خمینی، صحیفه امام، ج 3، ص 240، موسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
5.لارنس لکهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه دکتر دولت شاهی، ص 44 و سید عبدالحسین خاتون آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 541 .

 

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63035&p=988714&viewfull=1#post988714