پرسش:
در کتاب اشارات نوشته که خداوند عقل و عاقل و معقول هست، آیا در تمامی صفات اینگونه هست؟
پاسخ:
در فلسفه اسلامی، بحثی تحت عنوان « اتحاد عقل و عاقل و معقول » و یا به تعبیر دیگر« اتحاد علم و عالم و معلوم » مطرح است، که محدوده این بحث در مسئله علم موجودات مجرد به ذات خودشان و از جمله علم نفس مجرد انسان به ذات خودش و به اشیاء خارج از خودش، می باشد. بنابراین، بحث مذکور، بحثی است مختص به مسئله علم و ادراک، و از جهت گستره، شامل همه موجودات مجرد و حتی خدای متعال می گردد، در نتیجه در این بحث، فلاسفه اسلامی به نحوه علم و آگاهی موجودات مجرد به ذات خودشان و نیز نحوه آگاهی نفس مجرد انسان به اشیاء دیگر عنایت دارند، نه به صفات الهی.
برای روشن شدن این بحث، ناچاریم به طور اجمال اشاره ای به آن داشته باشیم.
در باب اتحاد عاقل و معقول بحث این است كه آیا ممكن است كه یك شیء در آن واحد و از یک حیث و جهت هم عاقل باشد هم معقول؟ البته در این مطلب بحثی نیست كه مانعی ندارد كه یك شی ء در آن واحد هم عاقل باشد هم معقول اما به دو حیث و از دو جهت: از یك جهت عاقل باشد و از یك جهت معقول. محل بحث آن است كه یك شی ء به یك حیث هم عاقل باشد هم معقول[1]، یعنی از همان جهتی که عاقل است از همان جهت هم معقول باشد. خدای متعال و نیز سایر موجودات مجرد و حتی نفس مجرد انسان، علم حضوری به ذات خودشان دارند، و در این آگاهی به خود، هیچ گونه تعدد و تغایری بین عالم و معلوم، وجود ندارد. یعنی از یک حیث و جهت، هم عاقل است و هم معقول، در نتیجه یك ذات مجرد همان طور كه خودش عین عاقل (عالم ) است، خودش عین معقول (معلوم ) می باشد و نیزعین تعقل است، نه اینكه تعقل فعلش باشد
بلکه او خودش یكپارچه ادراك است؛ یعنی موجود مجرد یك حقیقتی است كه عین علم و ادراك است، وقتی چنین است آن وقت ما می توانیم سه مفهوم مختلف را ازچنین موجودی انتزاع کنیم و بگوییم چنین موجودی هم «عاقل» است و هم «عقل» است و هم «معقول»، یعنی در خارج یک حقیقت است که از یک حیثیت، هم عقل است و هم عاقل و هم معقول. این معنای علم حضوری یک ذات مجرد به خودش، می باشد[2]. جناب ابن سینا نیز مسئله اتحاد عاقل و معقول را تا به این جا معتقد بوده و بر همین اساس می گویند خدای متعال در علم حضوری به خودش، عقل و عاقل و معقول می باشد.
زیرا در علم حضوری به خود، درک کننده و درک شده و ادراک، یک حقیقت بیش نمی باشند. در مورد علم نفس مجرد انسانبه خودش، که از قبیل علم حضوری است نیز اختلافی نیست که در اینجا عالم و معلوم یکی است. یعنی حتی ابن سینا نیز در مورد علم نفس به ذات خود، عقل و عاقل و معقول را یکی می داند. اما در علم نفس به غیر ذات خودش، این مسئله مورد اختلاف بوده و جناب ابن سینا منکر اتحاد عاقل (نفس انسان) با معقول (شیئ تعقل شده) می باشد.
بنابراین،
با توجه به این که در مسئله اتحاد عاقل و معقول، اتحاد از یک حیث و جهت مطرح است، لذا با همین ملاک نمی توان چنین انتزاعی را درباره سایر صفات الهی مطرح نمود، علاوه بر این که لازمه آن در بسیاری از موارد، ورود نقص در ذات الهی است، مثلا اگر گفته شود خداوند، خلق و خالق و مخلوق است، کاملا واضح است که خداوند نه خلق است و نه مخلوق، بلکه این دو صفت علاوه بر این که از صفات ممکنات می باشند و اتصاف خداوند به آن ها منافات با واجب الوجود بودن او دارد، اصلا از ذات الهی چنین مفاهیمی انتزاع نخواهد شد. و یا اگر گفته شود، او قاهر است و مقهور، و یا گفته شود او قادر است و مقدور، باز در این جا مقهور و مقدور علاوه بر این که از صفات ممکنات است، از ذات واجب انتزاع نمی شوند.
در کتاب اشارات نوشته که خداوند عقل و عاقل و معقول هست، آیا در تمامی صفات اینگونه هست؟
پاسخ:
در فلسفه اسلامی، بحثی تحت عنوان « اتحاد عقل و عاقل و معقول » و یا به تعبیر دیگر« اتحاد علم و عالم و معلوم » مطرح است، که محدوده این بحث در مسئله علم موجودات مجرد به ذات خودشان و از جمله علم نفس مجرد انسان به ذات خودش و به اشیاء خارج از خودش، می باشد. بنابراین، بحث مذکور، بحثی است مختص به مسئله علم و ادراک، و از جهت گستره، شامل همه موجودات مجرد و حتی خدای متعال می گردد، در نتیجه در این بحث، فلاسفه اسلامی به نحوه علم و آگاهی موجودات مجرد به ذات خودشان و نیز نحوه آگاهی نفس مجرد انسان به اشیاء دیگر عنایت دارند، نه به صفات الهی.
برای روشن شدن این بحث، ناچاریم به طور اجمال اشاره ای به آن داشته باشیم.
در باب اتحاد عاقل و معقول بحث این است كه آیا ممكن است كه یك شیء در آن واحد و از یک حیث و جهت هم عاقل باشد هم معقول؟ البته در این مطلب بحثی نیست كه مانعی ندارد كه یك شی ء در آن واحد هم عاقل باشد هم معقول اما به دو حیث و از دو جهت: از یك جهت عاقل باشد و از یك جهت معقول. محل بحث آن است كه یك شی ء به یك حیث هم عاقل باشد هم معقول[1]، یعنی از همان جهتی که عاقل است از همان جهت هم معقول باشد. خدای متعال و نیز سایر موجودات مجرد و حتی نفس مجرد انسان، علم حضوری به ذات خودشان دارند، و در این آگاهی به خود، هیچ گونه تعدد و تغایری بین عالم و معلوم، وجود ندارد. یعنی از یک حیث و جهت، هم عاقل است و هم معقول، در نتیجه یك ذات مجرد همان طور كه خودش عین عاقل (عالم ) است، خودش عین معقول (معلوم ) می باشد و نیزعین تعقل است، نه اینكه تعقل فعلش باشد
بلکه او خودش یكپارچه ادراك است؛ یعنی موجود مجرد یك حقیقتی است كه عین علم و ادراك است، وقتی چنین است آن وقت ما می توانیم سه مفهوم مختلف را ازچنین موجودی انتزاع کنیم و بگوییم چنین موجودی هم «عاقل» است و هم «عقل» است و هم «معقول»، یعنی در خارج یک حقیقت است که از یک حیثیت، هم عقل است و هم عاقل و هم معقول. این معنای علم حضوری یک ذات مجرد به خودش، می باشد[2]. جناب ابن سینا نیز مسئله اتحاد عاقل و معقول را تا به این جا معتقد بوده و بر همین اساس می گویند خدای متعال در علم حضوری به خودش، عقل و عاقل و معقول می باشد.
زیرا در علم حضوری به خود، درک کننده و درک شده و ادراک، یک حقیقت بیش نمی باشند. در مورد علم نفس مجرد انسانبه خودش، که از قبیل علم حضوری است نیز اختلافی نیست که در اینجا عالم و معلوم یکی است. یعنی حتی ابن سینا نیز در مورد علم نفس به ذات خود، عقل و عاقل و معقول را یکی می داند. اما در علم نفس به غیر ذات خودش، این مسئله مورد اختلاف بوده و جناب ابن سینا منکر اتحاد عاقل (نفس انسان) با معقول (شیئ تعقل شده) می باشد.
بنابراین،
با توجه به این که در مسئله اتحاد عاقل و معقول، اتحاد از یک حیث و جهت مطرح است، لذا با همین ملاک نمی توان چنین انتزاعی را درباره سایر صفات الهی مطرح نمود، علاوه بر این که لازمه آن در بسیاری از موارد، ورود نقص در ذات الهی است، مثلا اگر گفته شود خداوند، خلق و خالق و مخلوق است، کاملا واضح است که خداوند نه خلق است و نه مخلوق، بلکه این دو صفت علاوه بر این که از صفات ممکنات می باشند و اتصاف خداوند به آن ها منافات با واجب الوجود بودن او دارد، اصلا از ذات الهی چنین مفاهیمی انتزاع نخواهد شد. و یا اگر گفته شود، او قاهر است و مقهور، و یا گفته شود او قادر است و مقدور، باز در این جا مقهور و مقدور علاوه بر این که از صفات ممکنات است، از ذات واجب انتزاع نمی شوند.