پرسش:
آیا کل جهانی که خداوند آفریده، نامحدود است؟
آیا کل جهانی که خداوند آفریده، نامحدود است؟
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
در رسیدن به پاسخ این پرسش، باید به سه نکته توجه داشته باشیم.
1- نکته اول این است که فیض الهی، حقیقتی است ازلی وابدی، و انقطاع فیض از جانب خدای متعال منافات با صفات ذاتی او خواهد داشت، بر همین اساس، صدرالمتالهین (ره) با رد نظریه برخی از متکلمین که می گفتند؛ خداوند در ازل ممسک فیض بوده است،( یعنی در ازل او بود و هیچ فعلی و هیچ خلقی نداشت )، می گوید: این رای از سخیف ترین آرا است. صفات حق تعالی عین ذاتش است و کمالات فعلی او که مبادی افعالش است مثل قدرت و علم و... زائد بر ذاتش نیست و همچنین غایت و انگیزه در فیض وجودش، همانا نفس علمش به نظام اکمل است که عین ذاتش است، و این علم به نظام اکمل، نظام موجود ممکنات را در پی خواهد داشت. [1]
همچنین علامه طباطبایی (ره) در این زمینه می گویند:
قدرت خداوند همان مبدئیت او برای ایجاد و علیت او برای ماسوایش است و این قدرت عین ذات الهی است و لازمه این، دوام فیض و استمرار رحمت و عدم انقطاع عطیه الهی است،[2]
همچنین علامه طباطبایی (ره) در این زمینه می گویند:
قدرت خداوند همان مبدئیت او برای ایجاد و علیت او برای ماسوایش است و این قدرت عین ذات الهی است و لازمه این، دوام فیض و استمرار رحمت و عدم انقطاع عطیه الهی است،[2]
بنابراین فیض الهی، که در حقیقت همان مرتبه فعل الهی می باشد و تمام موجودات امکانی اعم از عوالم مجرد و مادی را شامل می شود، چه از نظر آغاز و چه از نظر انجام، لاینقطع و نامتناهی و نامحدود خواهد بود و محدود دانستن آن خلاف اقتضای صفات ذاتی الهی است. اما در عین حال، چنین حقیقتی منافات با محدود بودن برخی از مراتب هستی نخواهد داشت، که در نکته دوم آن را بیان خواهیم کرد.
2- دانشمندان درباره ابعاد جهان مادی و محسوس، دوگونه نظر داده اند: برخی مدعی هستند که ابعاد جهان محدود است، یعنی این جهان محسوس، به جایی میرسد که در آنجا دیگر تمام میشود؛ ولی برخی دیگر مدعی هستند که ابعاد جهان مادی نامحدود است و از هیچ طرف پایان نمیپذیرد؛ یعنی جهان ماده، اول و آخر و وسط ندارد. از آن جایی که ظهور عالم طبیعت نیز فیض الهی است، اغلب فلاسفه معتقد به قدم زمانى جهان مادى بوده و آن را از جهت زمان و مکان نامحدود می دانسته اند و براى نظریه خودشان دلایلى اقامه کرده اند؛
مثلا در یکی از دلایلی که از طرف آنان اقامه شده است قدم زمانی عالم را مقتضای ازلى بودن فیض الهى دانسته اند، اما همانطور که برخی از اندیشمندان معاصر گفته اند؛ باید گفت که هر چند فیض الهى اقتضاى هیچگونه محدودیتى ندارد ولى مشمول فیض الهى واقع شدن، منوط به قابلیت و امکان دریافت آن است و شاید جهان مادى امکان دریافت فیض ازلى و ابدى را نداشته باشد و همچنانکه فلاسفه محدود بودن حجم جهان را منافى با وسعت فیض الهى ندانسته اند نباید محدود بودن زمانى آن را هم منافى با دوام فیض الهى بدانند،
حقیقت این است که ما نه برهانى عقلى بر محدودیت مکانى یا زمانى جهان یافته ایم و نه بر عدم محدودیت مکانى و زمانى آن. از این جهت مسئله را در بقعه امکان احتمالى وامى گذاریم تا هنگامى که دلیلى قطعى بر یکى از طرفین آن بیابیم. [3]
علامه طباطبایی (ره) نیز لازمه دوام فیض الهی را دائمی و نامحدود بودن عالم طبیعت نمی دانند، و می گویند از آن جایی که مجموع، چیزی ورای اجزاء نیست و هر جزئی از این عالم مسبوق به عدم است، پس نمی توان عالم مادی را دائمی و نامحدود دانست. ایشان علاوه براین، تأکید دارند که قول به « ادوار و اکوار» یعنی تکرر در خلقت عالم طبیعت، و این که بعد از بر پا شدن قیامت در هر دوره از خلقت، مجددا خلقتی صورت گرفته و بعد از سپری شدن دوره آن، دوباره قیامتی دیگر رخ می دهد، و از ازل تا به ابد جریان خلقت اینجور بوده و تا بی نهایت ادامه پیدا می کند را فاقد دلیل عقلی دانسته و آن را از این جهت فاقد اعتبار می دانند. [4]
مثلا در یکی از دلایلی که از طرف آنان اقامه شده است قدم زمانی عالم را مقتضای ازلى بودن فیض الهى دانسته اند، اما همانطور که برخی از اندیشمندان معاصر گفته اند؛ باید گفت که هر چند فیض الهى اقتضاى هیچگونه محدودیتى ندارد ولى مشمول فیض الهى واقع شدن، منوط به قابلیت و امکان دریافت آن است و شاید جهان مادى امکان دریافت فیض ازلى و ابدى را نداشته باشد و همچنانکه فلاسفه محدود بودن حجم جهان را منافى با وسعت فیض الهى ندانسته اند نباید محدود بودن زمانى آن را هم منافى با دوام فیض الهى بدانند،
حقیقت این است که ما نه برهانى عقلى بر محدودیت مکانى یا زمانى جهان یافته ایم و نه بر عدم محدودیت مکانى و زمانى آن. از این جهت مسئله را در بقعه امکان احتمالى وامى گذاریم تا هنگامى که دلیلى قطعى بر یکى از طرفین آن بیابیم. [3]
علامه طباطبایی (ره) نیز لازمه دوام فیض الهی را دائمی و نامحدود بودن عالم طبیعت نمی دانند، و می گویند از آن جایی که مجموع، چیزی ورای اجزاء نیست و هر جزئی از این عالم مسبوق به عدم است، پس نمی توان عالم مادی را دائمی و نامحدود دانست. ایشان علاوه براین، تأکید دارند که قول به « ادوار و اکوار» یعنی تکرر در خلقت عالم طبیعت، و این که بعد از بر پا شدن قیامت در هر دوره از خلقت، مجددا خلقتی صورت گرفته و بعد از سپری شدن دوره آن، دوباره قیامتی دیگر رخ می دهد، و از ازل تا به ابد جریان خلقت اینجور بوده و تا بی نهایت ادامه پیدا می کند را فاقد دلیل عقلی دانسته و آن را از این جهت فاقد اعتبار می دانند. [4]
3- اگر تصور شما از ناسازگاری با قاعده الواحد این است که؛ چون خداوند نامحدود است پس نمی توانیم بگوییم عالم طبیعت محدود است و الا با قاعده مزبور منافات پیدا می کند. باید گفت:
اولا؛ درباره مفاد و مورد این قاعده، در بین فلاسفه اختلاف وجود دارد، از جمله این که آیا منظور از وحدت علت در این قاعده، وحدت شخصی است یا وحدت نوعی، و یا منظور از آن، بساطت به تمام معنی می باشد؟ چنان که صدرالمتألهین (ره) آن را مختص به ذات الهی دانسته است.[5]
وثانیا؛ در صورت اختصاص قاعده مزبور به ذات الهی، باید گفت این قاعده فقط معلول بی واسطه خداوند را شامل می شود، نه معلولات با واسطه ای همچون عالم طبیعت را.
[3] - مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج2، سازمان تبلیغات اسلامی، 1366 ه ش ، چاپ دوم، صص 251 و 255
[5] - ر. ک. آموزش فلسفه، جلد 2 ، ص 68