آیا اعتقاد به وجود موجودات مجرد از ماده و انرژی پشتوانه ی قرآنی و حدیثی دارد ؟

باسلام
اصل اینکه برخی از موجودات، مجرد از ماده هستند در متون دینی منعکس شده است.
این ادله در مورد برخی ازموجودات به روشنی دلالت بر تجرد آنها دارد.
برخی از این موارد به همراه ادله آنها عبارتند از:
1. تجرد خداوند
در مورد خداوند در قران کریم و روایات، اشاراتی و گاه تصریحاتی وجود دارد که نشان دهنده آن است که او جل و علا از سنخ موجودات عالم طبیعت و مادی نیست.
در آیه 103 سوره انعام بیان میکند:

«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُوَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَوَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبير»

این آیه در صدد بیان این نکته است که خداوند از جسم و جسمانیات مبراست و به همین جهت چشمها از دیدنش ناتوانند.(ترجمه تفسیر المیزان، ج7، ص404)

همچنین در حدیثی از امام صادق(ع) در پاسخ به زندیقی بیان شده است:
«هو شیء بخلاف الاشیاء؛ إرجع بقولی «شیء» إلی أنه شیء بحقیقه الشیئیه، غیر أنه لا جسم، ولا صوره، ولا یحس، ولا یمس، ولا یدرک بالحواس الخمس، لا تدرکه الاوهام، ولا تنقصه الدهور، ولا تغیره الازمان»(اصول کافی، ج1، ص81، طبع اسلامیه)
در این حدیث بیان شده است که خداوند چیزی است که حقیقیت موجودیت و شیئیت را دارد ولی نه جسم دارد و نه صورت، نه حس میشود و نه قابل لمس است. با حواس پنجگانه درک نمیشود. اوهام بنی بشر نمیتواند او را درک کن و گذر زمان از او چیزی کم نمیکند و او را تغییر نمی دهد.
بنابراین خداوند نه جسم است و نه هیچ یک از خصوصیات جسمانی را دارد.

2. تجرد نفس
«ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون»(بقره/154)
کسانی که در راه خدا کشته میشوند را مرده نخوانید، بلکه زنده اند ولی شما نمیدانید.
این آیه اشاره به تجرد نفس دارد و بیان میکند کسانی که در راه خداوند کشته شده اند، مرده نیستند بلکه زنده هستند ولی شما از نوع زندگی آنها مطلع و آگاه نیستید. بنابراین زندگی آنان بعداز مرگشان با زندگی قبل از مرگشان فرق دارد. هر دو حیات است ولی این دو حیات با هم فرق دارد.
بدین صورت که:
م1. کسانی که از دنیا میروند، به نظر تمام انسانها دیگر حیات ندارند. یعنی قوای ادراکی که بتوان با آنها به صورت متعارف ارتباط برقرار کرد.
م2. خداوند بیان میکند که اینها زنده اند یعنی حیات دارند و ملزومات حیات که از جمله مهمترین آن داشتن قوه ادراکی است رادارند.
با کنار هم قرار دادن این دو نکته متوجه میشویم که حیات آنها از سنخ حیات مادی نیست چرا که لوازم زندگی مادی راندارند ولی زنده خوانده شده اند.




3. تجرد ملائکه یا حداقل برخی از آنان
در مورد ملائکه نیز براورد آیات و روایات دال بر تجرد آنان به صورت فی الجمله است.
برخی از ادله نقلی بر این مسئله اشاره دارد مانند
الف. نزول فرشته وحی بر قلب پیامبر

«قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ»(سوره بقره، آیه97)

و معلوم است که مراد از این قلب، همان روح مجرد پیامبر است که طرف خطاب وحی قرار میگیرد. پس فرشته ای که با روح مجرد پیامبر در ارتباط قرار میگیرد نیز لازم است مجرد باشد.(الرسالئل التوحیدیه، علامه طباطبایی، ص141.)
با این بیان که:
دلالتش بر تجرد ملائکه بدین صورت است:
م1. فرشتگان بر قلب انبیاء نازل میشوند.
م2. مراد از قلب، همین قلب مادی نیست چون این عضو صنوبری، محل ادراک نیست تا بخواهد امور ادراکی از نوع بسیار متعالی( مضامین وحی) بر آن وارد شود.
م3. پس فرشگان بر قوه ادراکی دیگری به نام نفس انبیاء نازل میشوند.
م4. در ارتباط، دو طرف باید هم سنخ باشند.
پس وقتی یک طرف این ارتباط، مجرد است، طرف دیگر هم باید مجرد باشد.
بنابراین فرشتگان، یا حداقل فرشتگان وحی مجرد هستند.


تعابیری که صراحت در غیر مادی بودن آنان دارد:

در روایتی از امیر مومنان(ع) نیز در توصیف عالم ملائکه بیان شده است:
«صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ، خَالِيَةٌ عَنِ الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعْدَادِ، تَجَلَّى لَهَا فَأَشْرَقَتْ، وَ طَالَعَهَا بِنُورِهِ فَتَلَأْلَأَتْ، وَ أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَه‏» (غرر الحکم، لیثی واسطی، ص304.)
حقایقی هستند بدون ماده و و خالی از قوت و استعداد. پروردگار عالم بر آنها تجلی نمود پس درخشیدند و بر آنها درخشید، پس درخشان شدند. خداوند متعال در وجود ایشان مثال خود را قرار داد پس افعال خود را به واسطه آنها اظهار کرد.

 

http://www.askdin.com/showthread.php?t=57038&p=952923&viewfull=1#post952923