-
یکی از سخنانی که دارای مضمونی انقلابی و از شهرت فراوانی نیز برخوردار و گویند که از امام حسین(ع) است، این است: «إنّ الحیاة عقیدة و جهاد». حدیث شناسان و حدیث پژوهان بر این عقیده اند که این سخن در کتاب ها و منابع حدیثی و کتاب هایی که سخنان امام حسین(ع) را گردآوری کرده اند، یافته و دیده نشده است. شایان گفتن است که این جمله، مصراع دوم از یک بیت شعر و بدین گونه است:
قف دون رأیک فی الحیاة مجاهداً إنّ الحیاة عقیدة و جهاد در زندگی پای عقیده ات بایست و در راه آن تلاش کن؛ به راستی که زندگی، عقیده داشتن و در راه آن تلاش کردن است.
باید گفت که سراینده این شعر، شاعری مصری به نام احمد شوقی بوده است و این شعر بر بالای دو روزنامه « الجهاد و الحیاة» چاپ می شده است. در این جا شایسته است که تحلیلی علمی و عقیدتی در این زمینه را نیز از استاد دین پژوه و اسلام شناس، شهید آیت اللَّه مرتضی مطهری(ره) و از کتاب «انسان کامل» ایشان به قلم آوریم: مطلبی می خواهم بگویم (که شاید برای برخی ناراحت کننده باشد، چون) بعضی از جوانان از شنیدن چیزی که برخلاف میلشان باشد، ناراحت می شوند. جمله ای به امام حسین(ع) منسوب شده است که نه معنایش درست است و نه در هیچ کتابی گفته شده که این جمله از امام حسین(ع) است و چهل، پنجاه سال هم بیشتر نیست که در دهان ها افتاده است. می گویند: امام حسین(ع) فرموده است: «إنّ الحیاة عقیدة و جهاد»؛ حیات یعنی داشتن یک عقیده و در راه آن عقیده جهاد کردن. نه، این با فکر فرنگی ها جور درمی آید که می گویند انسان باید عقیده ای داشته باشد و در راه آن عقیده بجنگد. قرآن از حق سخن به میان می آورد. جهاد و حیات از نظر قرآن یعنی حق پرستی و جهاد در راه حق؛ نه عقیده و جهاد در راه عقیده. عقیده ممکن است حق باشد و ممکن است باطل باشد. عقیده انعقاد است؛ هزاران انعقاد در ذهن انسان پیدا می شود. این مکتب دیگری غیر اسلام است که می گوید انسان باید بالاخره یک عقیده و آرمان و ایده ای داشته باشد و باید در راه آن آرمان هم، جهاد و کوشش کند؛ حال آن عقیده چیست؟ می گویند هر چه می خواهد باشد. قرآن حرف هایش خیلی حساب شده است. قرآن همیشه می گوید حق و جهاد در راه حق؛ نمی گوید عقیده و جهاد در راه عقیده. می گوید اول عقیده ات را باید اصلاح کنی. بسا هست که اولین جهاد تو، جهاد با خود عقیده ات است؛ اول باید با عقیده ات جهاد کنی و عقیده درست و صحیح و حق را به دست بیاوری؛ بعد که حق را کشف کردی، باید در راه حق جهاد کنی.[1]
استاد مطهرى در ادامه توضيح بيشترى در اين باره مى دهد:
«من مطلبى را در مسجد جاويد گفتم كه براى توضيح، باز در اينجا تكرار مى كنم. در يكى از آن جلسات درباره اين جمله اى كه اخيراً به نام امام حسين - عليه السلام - معروف شده كه: "انَّ الحياةَ عقيدةٌ و جهادٌ" عرض كردم كه در هيچ مدركى از مدارك اسلامى چنين جمله اى از امام حسين - عليه السلام - نقل نشده است، بنابراين سند ندارد. اين جمله معنايش هم درست نيست و با منطق امام حسين-علیه السلام- جور در نمى آيد. منطق اسلام اين نيست كه زندگى اين است كه انسان يك عقيده اى داشته باشد و در راه عقيده اش جهاد كند. در اسلام صحبت عقيده نيست، صحبت "حق" است. زندگى اين است كه انسان حق را پيدا كند و در راه حق جهاد كند. اين مسئله كه در راه عقيده بايد جهاد كرد، يك فكر فرنگى است كه بعدها در ميان مسلمين به صورت اين شعر آمده است:
قِف دونَ رايك فى الحياة مجاهداً
انَّ الحياةَ عقيدةٌ و جهادٌ
من مى خواهم اين مطلب را عرض كنم - چون ديدم چند نفر از جوانان دلشان مى خواهد كه اين جمله از امام حسين باشد و خوش شان نيامده است كه من گفتم اين جمله از امام حسين نيست - كه ما براى نسل جوان اين احترام را نسبت به نسل گذشته قائل هستيم كه آنان را حقيقت جو مى دانيم، نه متعصب در عقيده اى كه - ولو بدون دليل - پيدا كرده است. اولاً اگر بنا شود نسل جوان اين طور باشد كه اگر چيزى در كله اش رفت، نشود آن را بيرون آورد و اگر بدون هيچ دليل و منطقى چيزى را گفت، نشود با او درباره عقيده اش حرف زد، اين نسل هم مانند نسلِ كهن مى شود؛ منتها شما از اين جمله خوشت آمده و او از جمله ديگرى خوشش آمده؛ او بى دليل به عقيده خودش چسبيده، شما هم بى دليل به عقيده خودت چسبيده اى.
ثانياً شما عجالتاً از زبان دوست خودتان مى شنويد كه اين جمله نه منطقاً با اسلام تطبيق مى كند و نه در هيچ كتابى، مدرك و سندى دارد. حال فرض كنيم يك آدمى از مخالفان و دشمنان شما، يك آدم غير مسلمان كه انسان واردى باشد، به شما كه دائماً مى گوييد جمله «انَّ الحياةَ عقيدةٌ و جهادٌ» را امام حسين گفته است، بگويد: آقا! هر چه كه امام حسين گفته است، لابد مدرك و سندى در كتابى دارد؛ امام حسين در كجا اين سخن را گفته است؟ شما كه پيدا نمى كنيد. بعد مى آييد سراغ من، مى گوييد اين جمله «انَّ الحياةَ عقيدةٌ و جهادٌ» در كجاست؟ زود به من نشان بده، مى خواهم مدركش را به يك آدم مخالفى كه با او مباحثه كرده ام نشان دهم. آن وقت من به شما مى گويم: آقا اين جمله در هيچ كتابى [از قول امام حسين - عليه السلام -] وجود ندارد. بعداً به من مى گوييد: پس چرا تا به حال به من نگفتيد؟ به من خواهيد گفت: شما كه هميشه مى ديدى ما اين حرف ها را مى زنيم، چرا يك بار به ما نگفتى اين جمله از كلمات امام حسين نيست كه ما اين اشتباه را نكنيم؟ همان وقت، مثل شمايى به مثل منى حمله خواهيد كرد كه آقا شما چرا اين قدر سكوت كرديد، نگفتيد و نگفتيد و نگفتيد تا وقتى كه ما در مقابل دشمن گرفتار شديم و محكومش شديم. حالا دارى به ما مى گويى كه چنين جمله اى نيست؟!
ثالثاً اگر شما از جنبه حماسى شيفته اين جمله هستيد، امام حسين - عليه السلام - جمله هايى صد درجه بالاتر از اين جمله دارد. آيا «انَّ الحياةَ عقيدةٌ و جهادٌ» بالاتر است يا همين جمله اى كه خواندم: "موتٌ فى عزٍ خيرٌ من حياةٍ فى ذُلٍّ"؟ كدام يك بهتر است؟ آيا اين بهتر است يا جمله روز [عاشوراى] امام حسين - عليه السلام - كه فرمود:
الموتُ خيرٌ من ركوب العار
والعار اولى من دخول النار[2]
آيا اين بالاتر است يا همان جمله ديگر روز عاشوراى امام حسين - عليه السلام - كه فرمود:« الا و انَّ الدعى ابن الدعى قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة، و هيهات منا الذلة يأبى الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت؟ » آيا اين جمله بالاتر است يا جمله اى كه در خطبه اش فرمود:« من كان باذلاً فينا مهجته و موطناً على لقاءِ الله نفسهُ فليرحل معنا، فانى راحلٌ مصبحاً ان شاء الله تعالى»[3] و دهها جمله ديگر؟
ما كه در فقر شعار نيستيم. اگر ما مردمى بوديم كه در فقر اين جور شعارها بوديم، شعارهاى زنده حماسى نداشتيم، اگر مى گفتند جمله اى مال امام حسين است مى گفتيم حال كه ما از خودمان چيزى نداريم، يك جمله ديگر را - العياذبالله - به نام امام حسين مى گوييم. ما هيچ دچار فقر شعار نيستيم. آن قدر از خود امام حسين، از پدر امام حسين، از برادر امام حسين، از مادر امام حسين، از فرزندان امام حسين، شعارهاى زنده داريم كه دنيا بايد بيايد از ما قرض كند. ما چرا برويم شعار مردم - آن هم شعار نادرست مردم - را قرض كنيم؟! شايسته نيست نسل جوان تعصب بورزد.
باز هم مى گويم، اگر واقعاً كسى اين جمله را پيدا كرد[4] من قول مى دهم كه بالاى همين منبر بيايم و بگويم كه من اشتباه كردم؛ ولى بايد مستند حرف بزنيم، نه همين طور غير مستند يك چيزى را بگوييم.»[5]
درباره سخن مشهور دیگری که آن را به امام حسين - عليه السلام - نسبت مى دهند كه ايشان فرموده است:
«ان كانَ دينُ محمدٍ لم يستقم
الا بقتلى يا سيوف خذينى»
«اگر دين محمد جز با جان سپارى من راست نمى ماند، اى شمشيرها! بياييد و مرا در آغوش خويش گيريد.»
گفتنى است كتابى كه همه سخنان امام حسين - عليه السلام - را گردآورى كرده است، نه تنها به اين سخن نيز اشاره اى ننموده، بلكه تصريح دارد كه اين سخن - هر چند كه مضمون آن خوب است - از امام حسين - عليه السلام - نيست و از شاعرى به نام «شيخ محسن أبوالحبّ» است كه در سال 1305 هجرى قمرى در گذشته است.[6]
در كتاب «دائرة المعارف تشيع» نيز چنين نگاشته شده است:
«شيخ محسن (1235 - 1305 ق) فرزند حاج محمد حويزى حائرى آلِ ابى الحَبّ، از اعاظم خطبا و شعراى شيعه و صاحب ديوان شعرى به نام "الحائريات" و قصيده معروفى است كه آن را در مجالس حسينى در سراسر جهان تشيع مى خوانند و زبان حال ابى عبدالله الحسين - عليه السلام - است و دو بيت اول آن قصيده چنين است:
اعطيت ربى موثقاً لا ينتهى
الا بقتلى فاصعدى و ذرّينى
ان كان دين محمدٍ لم يستقم
الا بقتلى يا سيوف خذينى»[7]
[1] . مطلب فوق از نشریه ذیل نقل شده است: نام نشریه: پیام ،شماره نشریه: 92 ،موضوع: محرم الحرام ۱۴۳۰ ، صاحب امتیاز: پژوهشکده تحقیقات اسلامی ،مدیر مسئول: سیدمحمدحسینی شاهرودی ، سردبیر: مهدی عزیزان ، ویراستار: جمعی از نویسندگان ، فصل انتشار: پاییز ، سال انتشار: 1388 ، زبان: فارسی ، قطع: وزیری ، شمارگان: 3500
[2] . نفس المهموم، ص 128 و بحارالانوار، ج 78، ص 219.
[3] . لهوف، ص 53 و كشف الغمه، ص 184.
[4] . من به احتمال نود و نه درصد مىدانم كه پيدا نمىشود. اينكه صد درصد نمىگويم براى اين است كه ادعا نكرده باشم.
[5] . انسان كامل، ص 240 - 244.
[6] . موسوعة كلمات الامام الحسين - عليه السلام - ، پژوهشكده باقرالعلوم - عليه السلام - سازمان تبليغات اسلامى، قم، نشر معروف، 1415، چاپ اول، مقدمه (ح).
[7] دائرة المعارف تشيع، زير نظر دكتر احمد صدر حاج سيدجوادى و ديگران، تهران، انتشارات مؤسسه دائرة المعارف تشيع، 1372، ج 1، چاپ دوم، ص 137 [با اندك تصرف].