ماجرای این قبلیه این است که از طرف پیامبر صلی الله علیه واله خالد بن وليد به فرماندهي گرداني با معاونت "عبدالرحمن بن عوف" براي دعوت قبيله "جذيمة بن عامر" به اسلام و شكستن بت "عزي" رهسپار سرزمين آنان گرديد.پيامبر به او دستور داد كه خوني نريزد و از در جنگ وارد نشود.
سپاه خالد وقتي با جمعيت بني جذيمه روبرو گرديد همه آنها را مسلح و آماده نبرد يافت.خالد به آنها گفت كه اسلحه را زمين بگذارند و تسليم سپاه اسلام شوند.زيرا مكه بدست مسلمانان افتاده و بساط شرك و بت پرستي برچيده شده است.نهايتا سران قبيله رأي به تسليم داده و قبيله تسليم شد.
در اين هنگام خالد با كمال ناجونمردي برخلاف دستور اسلام فرمان داد كه دستان مردان قبيله را از پشت ببندند و گروهي از آنان را به انتقام كينه شخصي خالد كشتند.چون در دوران جاهليت قبيله بني جذيمه عموي خالد و پدر عبدالرحمن را هنگام بازگشت از يمن كشته و اموال آنها را به غارت برده بودند و خالد كينه آنها را در دل داشت.(1)
پيامبر بعد از شنيدن گزارش رو به قبله ايستاد و دستهاي خود را بالا برد و با حالت استغاثه گفت:
اللهم إنی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ .
خدایا من از آن چه خالد انجام داده ، بیزاری میجویم .(2)
البته پیامبر صلی الله علیه واله به این عبارت اکتفا ننموده و همان طورکه انتظار می رفت علی (علیه السلام) را فرا خواندند و به او فرمود:«فداک ابوای» یعنی :پدر و مادرم به قربانت و بخشى از آن مال را به او دادند و فرمودند: نزد بنى جذیمه برو، کارهاى دوره جاهلى را زیر پا بنه و آنچه را که خالد از میان برده است فدیه اش را پرداخت کن.
على (علیه السلام) با آن مال بیرون آمد و به سوی قبیله بنى جذیمه رفت و خونبهاى تمام اشخاصى را که خالد کشته بود پرداخت کرد و اموال آنها را هم پرداخت فرمود و چون هنوز مقداری از فدیه باقی مانده و اموال دست امیر المومنین(علیه السلام) تمام شده ابو رافع را به حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرستاد و مال بیشترى مطالبه فرمود.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) موافقت کردند و على (علیه السلام) بهاى آنچه را که خالد از میان برده بود به ایشان پرداخت کرد، حتى ارزش ظروف غذاى سگها را به آنها پرداخت بطورى که چیزى باقى نماند.. آنگاه على (علیه السلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) بازگشت و گزارش کار را داد. گویند، مالى که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به على (علیه السلام) دادند همان مالى بود که از ابن ابى ربیعه، صفوان بن امیه و حویطب بن عبدالعزى وام گرفته بودند.
چون على (علیه السلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پرسید: چه کردى؟ گفت: اى رسول خدا، پیش قومى رفتیم که مسلمان بودند و در سرزمین خود مساجدى ساخته بودند، خونبها و تاوان آنچه را که خالد از میان برده بود پرداختم، حتى تاوان ظرفهاى خوراک سگها را هم دادم، و مقدارى از مال که باقى مانده بود به آنها بخشیدم و گفتم: این از جانب رسول خداست در قبال برخى از خرابیها که آن حضرت ممکن است از آن اطلاع نداشته باشد و شما هم از آن مطلع نشده باشید. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: بسیار خوب کردى، من به خالد دستور کشتن نداده بودم، بلکه به او فرمان داده بودم تا آنها را به اسلام فراخواند.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خالد اعتنایى نمى فرمود و از او روى برمى گرداند، و خالد مکرر به رسول خدا عرض مى کرد که به خدا سوگند من آنها را از روى کینه و دشمنى نکشتم. (3)
در برخی از منابع آمده است، علي(ع) مبلغي نيز به كساني كه از حملات خالد ترسيده بودند پرداخت و از آنان دلجويي كرد(4)
اما اینکه چرا پیامبر (صلی الله علیه واله) خالد را قصاص نکردند؟
اولا: طبق نص صریح قران پیامبر صلی الله علیه واله "وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» و هر کاری انجام می دهد به دستور خداوند تبارک وتعالی است ، شاید به نظر ما مشکلی داشته باشد ولی خداوند در آن حکمتی قرار داده است که ما نمی دانیم
ثانیا: خالد جنایتی انجام داد و افرادی را بی گناه کشت ، قصاص هر کشته ای به عهده ولی دم است اگر ، اولیاء دم خونبها گرفتند و از قصاص صرفنظر کردند ، حاکم اسلامی نیز قاتل را رها کند
اینجا نیز چنین است اولیا ء دم در قضیه کشتار بنی جذیمه به دیه و خونبها راضی شدند
ثالثا : شرایط زمان پیامبر(صلی الله علیه واله )باشرایط الان متفاوت است ، پیامبری که از اسلام آوردن ظاهری خالد با آن کشتارهایی که از مسلمانان کرده خوشحال می شود ،یعنی برای پیشبرد اسلام نیاز به این داشته که بزرگان قریش را با خود همراه کند تا بتواند دعوت خود را هرچه زودتر به ثمر بنشاند و باسلام آوردن امثال خالد آنهم دو سال قبل از فتح مکه می توانستند کمر مشرکان را بشکنند وزمینه را برای فتح مکه آماده کند ، حتی در فتح مکه نیز پیامبر از سر تقصیرات بیسار زیاد ابوسفیان ومعاویه ودیگر بزرگان قریش که دستشان به خون مسلمانان بزرگی چون حمزه سید الشهدا آغشته بود به دیده ملاطفت نگاه کردند واز گذشته آنان چشم پوشی کردند این همان شرایط زمان بود که پیامبر را از برخورد تند با این افراد نهی می کرد ، اگر پیامبر با ابوسفیان یا خالد بعداز جریان بنی خزیمه بر خورد می کرد دوباره بین مکه ومدینه جنگ و اختلاف ایجاد می شد و درایت پیامبر بود که با گذشتن از اعمال زشت آنان وحتی پرداخت غرامت کارهای آنان از بیت المال یا دارایی شخصی از اختلاف دوباره مکه ومدینه جلو گیری کردند ، اگر پیامبر چنین نمی کردند و رحلت می فرمودند اسلام تازه به دوران رسیده بعد از رحلت پیامبر دچار آسیب می شود
پس پیامبر صلی الله علیه و اله نیز در این جریان همان ملاحظاتی را داشتند که حضرت علی علیه السلام در جریان بعد از پیامبر مجبور بودند حتی از پی گیری خون همسر و فرزندشان بگذزند
شاهد بر این مدعا آنجاست که ابوسفیان پس از رحلت پیامبر دنبال اختلاف افکنی بین حضرت علی علیه السلام وابوبکر بود(5) تا دوباره اسلام را تضعیف کند وبه مکه رفته و آشوب جنگ بر پا کرده وانتقام خود شکستهای خود را از اسلام بگیرد ، لذا پیامبر محذوراتی داشتند که نمی توانستند به راحتی با بعضی از افراد سرشناس برخورد کنند چون اصل اسلام در خطر بود
بهترین راه همان بود که پیامبر رضایت اولیای دم را کسب کنند ، حال از مال خودشان باشد که بحثی نیست و اگر هم از بیت المال هم باشد ، پیامبر اجازه داشتند چنینی تصرفاتی کند
بنابرین جنایت خالد بن ولید در حق این قبیله باعث معروفیت آنان شد و نام آنان در تاریخ ماند تا هم مظلومیت آنان و کرامت پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام و هم ستمهای خالد در حق این قبیله راهی برای پیدا بطلان نظریه عدالت صحابه شود
کلیدوازه: بنی جذیمه، ، کشتار
منابع
1.واقدی،کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶، ج ۳، ص۸۷۵ـ۸۸۲؛ ابن هشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵/۱۹۳۶؛
2. صحیح البخاری ، ج 3 ، ص 1157 و ج 4 ، ص 1577 ، ح4084 و ج 6 ، ص 2628 ، ح6766 ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 - 1987 .
3. تاریخ الخمیس2: 97؛ و تاریخ الکامل 2: 173؛ و سیرة الحلبیة چ 3ص 197، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه وآله) ج 23
4. تاریخ الطبری،ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت . ، ج 2 ، ص 164 ،
5.الطبري، تاريخ الطبري، ج 2، ص 237؛ الشيخ المفيد، الإرشاد، ج 1، ص 190، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=14940&p=946107&viewfull=1#post946107