آیا امکان دارد قرآن در هنگاه نزول برپیامبر توسط جبرئیل تغییر کرده باشد؟

برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول:
همان طور که عقل به روشنی بر عصمت پیامبران دلالت می کند، چرا که اگر معصوم نباشند بشر به سخن آنان و گفته هایی که از جانب خداوند آورده اند اطمینان نخواهد کرد و هدف خداوند از ارسال آنان و شرایع آسمانی نقض می شود و این محال است(1) همین دلیل برای عصمت واسطه وحی و جبرئیل نیز کفایت می کند، چرا که اگر فرشته وحی معصوم نباشد ارسال انبیاء و کتب آسمانی لغو می شود! چون ما به قرآن اعتماد نخواهیم کرد و در این صورت نزول قرآن و عدم آن هیچ تفاوتی نخواهد داشت، و این از خداوند حکیم محال است که هدفی را در نظر بگیرد اما در مقام اجرا به گونه ای اجرا کند که هدفش محقق نشده و نقض شود!

به عبارت دیگر حتی اگر احتمال بدهیم یک آیه قرآن توسط جبرئیل یا توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) تغییر داده شده، یا اشتباه فهمیده شده تمام قرآن بلا استفاده خواهد شد، چرا که دست روی هر آیه ای که بگذاریم احتمال می دهیم همان آیه باشد که تغییر یافته! پس خدایی که تصمیم دارد با بشر حرف بزند باید مقدمات آن را به گونه ای فراهم کند که سخنش بدون تغییر به مردم برسد وگرنه انگار با مردم حرف نزده و خودش هدفش را نقض کرده، و این با حکمتش ناسازگار است.
البته آیات قرآن هم به عصمت ملائکه دلالت دارند(2) اما از آنجا که اطمینان و اعتماد به آیات قرآن متوقف بر عصمت ملائکه است، بنابراین نمیشود برای حقانیت قرآن و عدم اشتباه در آن به خود آیات قرآن استناد کرد، نهایتا میتوانند مؤید حکم عقل تلقی شوند.

نکته دوم:
جبرئیل از مجردات تامّ است که نه مادی است و نه آثار ماده را دارد، او وحی را از جانب خداوند بر قلب و جان پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل می کند:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلىَ‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِين‏»؛ روح الامين آن را نازل كرده است بر قلب تو، تا از انذاركنندگان باشى‏.
بنابراین هم خود وحی، هم مُنزل و نازل کننده وحی، و هم مَنزل وحی یعنی قلب پیامبر مجرد از ماده هستند(3) و وحی به علم حضوری دریافت می شود، و علم حضوری یعنی حضور خودِ معلوم در نزد عالم که خطا بردار نیست، بر خلاف علوم حصولی که حضور صورت معلوم نزد عالم است و ممکن است در دریافت و ابلاغ آن خطایی حاصل شود.(4)
مثلا ما با کسی که سخن می گوییم ممکن است در اداء الفاظ، و یا او در فهم این الفاظ دچار اشتباه شود، چون این علوم صورت هایی هستند که از این الفاظ در ذهن حاصل می شوند، به تعبیری «علوم حصولی» هستند، اما وحی از سنخ علم حضوری است، یعنی این الفاظ و معانی به نفس و جان پیامبر(صلی الله علیه و آله) القاء می شوند.

نکته سوم:
اینکه در قرآن گاهی ضمیر سوم شخص برای خداوند به کار رفته است دلالتی ندارد که این آیات از جانب خداوند نباشد، بلکه گاهی فصاحت اقتضاء می کند که به جای نام، یا ضمیر متکلم وحده، وصف به کار برود، یک نمونه ملموس مثال میزنم تا روشن شود:
گاهی انسان در هنگام امر و نهی به جای عنوان حقیقی، از عنوان حقوقی اش استفاده می کند، یعنی به جای اینکه بگوید «من دستور میدهم» از عنوانش استفاده می کند تا بگوید من به این عنوان دارم دستور می دهم، مثلا یک وزیر به جای اینکه بگوید من می گویم، می گوید این دستور وزیر است! به کار بردن این وصف «وزارت» در اشاره به چرایی حکم و دعوت به انجام آن بسیار کارآمد بوده، و کاملا حکیمانه است.

وقتی قرآن میفرماید: «وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا...»(5) در عین اینکه امر الهی را به بشر می رساند، همچنین اشاره دارد که این فرمان از جانب مدبر هستی است، کسی که پروردگار توست، کسی که پرورش دهنده توست، کسی که خیر و صلاح تو را می داند، این تعبیر خیلی عمیق تر است!
نمونه های بلاغی فراوان دیگری نیز در این خصوص وجود دارد که برای آگاهی از آنها باید به کتب بلاغت مراجعه کرد، و همچنین برخی از تفاسیر هم متناسب با جایگاه و ارتباط با موضوع، به این مسئله اشاره کرده اند.

_____________________________
1. سبحانی، جعفر، الالهیات، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، چاپ سوم، 1412ق، قم، ج3، ص167.
2. تحریم:6/66.
3. طباطبایی، محمد حسین، رسائل التوحیدیه، مؤسسة النعمان‏، 1419ق، بیروت، ص140 و 141.
4. سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران‏، چاپ سوم، 1373ش، تهران، ص1332.
5. اسراء:23/17.

 

http://www.askdin.com/showthread.php?t=47028&p=946139&viewfull=1#post946139