ابومسلم خراسانی یکی از داعیان عباسیان است که با پرچم "الرضا من آل محمد" بنی امیه را سرنگون وبنی عباس را به قدرت رساند. او در جمادی الاول سال 30 ق بر مرو سلطه یافت.(1)
وی از احساسات اهل بیت دوستی ایرانیان استفاده کرده و با پرچم و لباس سیاه علم قیام را بر افراشت
وی برای این کار نامه هایی به سران بنی هاشم یعنی امام جعفر صادق (علیه السلام) و عبدالله محض بن حسن مثنی (نوه امام حسن مجتبی علیه السلام) نوشت
در نامه به امام صادق علیه السلام گفت:
إنِّي قَدْ أظْهَرْتُ الْكَلِمَةَ، وَ دَعَوْتُ النَّاسَ عَنْ بَنِياُمَيَّةَ إلَي مُوَالَاةِ «أهْلِ الْبَيْتِ» فَإنْ رَغِبْتَ فَلَا مَزِيدَ عَلَيْكَ.
«من كلمۀ ولايت را آشكارا نمودهام، و مردم را از بني اُميّه منصرف نموده، و به موالات اهل بيت گرايش دادهام، بنابراين اگر تو به خلافت رغبت داري، در اين امر روي دست تو كسي پيدا نميشود!»
اما امام جعفر صادق علیه السلام در جواب وی فرمودند:
مَا أنْتَ مِنْ رِجَالِي، وَ لَاالزَّمَانُ زَمَانِي(2)
«نيستي تو از مردان من! و نيست اين زمان زمان من.»
همین جمله حضرت حاکی از آن است که این شخص در مسیر اهل بیت نبوده و انگیزه های دیگری از قیامش داشته است.
از طرفی ابومسلم نیز در نامه خود صداقت نداشت زیرا در عدم صداقت وی همین کافی است که به سه نفر نامه نوشتند نشان از عدم صداقت آنان است آنان به امام جعفر الصادق، و عبدالله بن الحسن بن «الحسن»، و عَمْرو الاشْرَف نامه نوشتند
اما سرانجام ابومسلم با فریب مردم از شعار "الرضا من آل محمد "بنی عباس را بر تخت نشاند ودر این راستا جنایاتی انجام داد که حاکی از قساوت قلب وی بوده است
تعداد کسانى که ابومسلم در دوران حکومت خود به قتل رساند، بالغ بر ششصد هزار نفر بود!(3) اگر چه ممکن است این اعداد و ارقام نشان از کثرت باشد تا واقعیت ولی هر چه باشد اوج قساوت قلب وی را نشان می دهد
و در نامه ای به منصور دوانقی دومین خلیفه عباسی می نویسد«برادرت (سفاح) به من دستور داد که شمشیر بکشم، به مجرد سؤظن دستگیر کنم، به بهانه کوچکترین اتهامى به قتل برسانم، هیچ گونه عذرى را نپذیرم. من نیز به دستور وى بسیارى از حرمتها را که خدا حفظ آنها را لازم کرده بود هتک کردم، بسیارى از خونها را که خدا حرمتشان را واجب کرد. بر زمین ریختم، حکومت را از اهل آن ستاندم و در جاى دیگر نهادم ».(4)
چنین شخصی نمی تواند مورد تکریم واقع شود و اگر چه بنی امیه را تارومار کرد ولی بر سر کار آوردن بنی عباس مشکلاتی را برای جامعه اسلامی بوجود آورد که کمتر از ظلم بنی امیه نبود
بعضی می خواهند وی را ایرانی الاصل بنامند و قیام وی را نوعی وطن دوستی جلوه دهند ولی وی نه تنها ایرانی نبوده بلکه وطن دوستی وی هم مورد تردید است ، چرا که اگر قیام می کرد و خود به حکومت می رسید ، شاید می توانستیم این عنوان را بر وی بنهیم ولی اینکه وی بنی عباس جنایتکار را مسلط کرد نشان دهنده این است که نه تنها از نظر اسلام منفور است بلکه از دید یک ایرانی دشمن اسلام نیز نمی تواند مورد تمجید باشد
تنها کاری که وی کرد آن بود که از محبت ایرانیان نسبت به اهل بیت سوء استفاده نموده و آن را به استخدام بنی عباس درآورد
منابع:
1. طبری، تاریخ، ج ۷، ص ۳۷۸-۳۷۹؛ خبار الدوله العباسیه، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، ۱۹۷۱م، ص ۳۱۰، ۳۱۵
2.حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ط 2، بیروت، دارالکتاب العربى، 1390 ه'.ق،ج 1ص 43
3. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ط 2، بیروت، مکتبه المعارف، 1977 م، ج 10، ص 72 - ابن خلکان، و فیات الاعیان، تحقیق: دکتر احسان عباس، ط 2، قم، منشورات الشریف الرضى، 1364ه'.ش، ج 3، ص 148 - ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 5، ص 476 -
4. اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه. ج 2، ص 533 - خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتاب العربى، ج 10، ص 208.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=14930&p=946160&viewfull=1#post946160