سؤال:
یکی از ادعاهای بهائیان این است که شیخ مرتضی انصاری، با وجود این که از بزرگترین علمای شیعه و معاصر حسین علی نوری بودند، هرگز او را تکفیر نکرده و نقدی را بر راه و روش او وارد ندانسته اند. آیا در تاریخ، خلاف چنین ادعایی ذکر شده است؟ آیا اثری از نقد بهائیت در آثار شیخ مرتضی انصاری وجود دارد؟
پاسخ:
در این زمنیه جناب آقایان محمد فاکر میبدی و رحمان زارع مقاله ای با عنوان، «بررسي نقش علما در برخورد با مسئله بابيت و بهائيت» نوشته اند که قسمتی که مربوط به سوال تاپیک است خدمتتان ارائه می شود.
ـ شيخ انصاري و بهائيت
از آن روی كه بيشتر شبهات مطرح شده در رابطه با نقش علما در برخورد با مسئله بابيت و بهائيت، متوجه شيخ اعظم انصاری است، نكاتی را در خصوص ايشان مطرح می كنيم:
1. شيخ انصاری، به روايت شاگردش، حاج ميرزا نصرالله تراب دزفولی در كتاب لمعات البيان، حتی نسبت به سيدكاظم رشتي احتياط مي كرد و او را لايق در تصرف مال امام (علیه السلام) نمی دانست.(1)؛ چه رسد به باب و صبح ازل.!
حاج ملّا علی كنی نيز فقيه متنفذ تهران در عصر ناصر الدين شاه بود كه به گواه اسناد و مدارك موجود، از مخالفان سرسخت باب به شمار می رفت و نوشته او در اين زمينه را ميتوان در كتاب عهد اعلی (از منابع بهايی و نوشته ابوالقاسم افنان) ديد.
حاج ملّا هادی سبزواري نيز حكيم پارسا و نام آشناي شيعه در عهد ناصری است كه در زندگی نامه خويش در بخش مربوط به ايام تحصيل در اصفهان، پايه علمي شيخ احمد احسايي را نازل شمرده و در منظومه حكمت خويش، در قسمت مربوط به بحث اصالت وجود نيز ادعای احسايی مبنی بر اصالت داشتن وجود و ماهيت (هر دو) را خرق اجماعي ناشي از راه نيافتن به كنه مطلب دانسته است. وقتي كه شخصی چون احسايی در نظر حكيم سبزواری چنين رتبتی داشته باشد، تكليف امثال باب و ازل با آن مدعيات عجيب و غريب معلوم است.!(2)
2. سيداحمد موسوی مددی می نويسد:
در فتنه باب كه آن زمان بزرگترين حادثه اجتماعی بهحساب می آمد، مرحوم شيخ انصاری هيچ عكسالعملی از خود نشان نمی دهند. اينجانب در اين باره شفاهاً شنيده است كه ايشان اين حركت را يك بازی سياسی هدايتشده از طرف دربار می دانست.(3)
3. آن علمايی كه حكم به وجوب قتل طايفه بابيه و بهائيه، و حكم به كفر ميرزا حسين علي نمودند، غالباً از شاگردان مكتب شيخ بودهاند.
4. ميرزا حسينعلی همواره تظاهر به اسلام می كرد؛ به همين دليل، از دوره اقامت در بغداد تا اوايل دوره عكا، خود را جز «من يظهره الله» نمی شمرد و می كوشيد خود را خارج از دايره اسلام جلوه ندهد و در عكا، آداب مسلمانی بهجا می آورد.(4)
شوقی نيز آورده است كه بسياری از مسلمانان در تشييع جنازه او با تلاوت آيات قرآن شركت جستند و مفتی حيفا نيز سخنرانی كرد.(5) . در آخر عمر، عبدالبهاء هم مانند بهاء نشان می داد كه ملتزم به آداب مسلمانی است؛ چنان كه براي ادای نماز جمعه به مسجد می رفت و اين كار را تا دو روز پيش از مرگ ترك نكرد.(6)
5. اگر بر فرض محال، اين ادعا، راست باشد، دليلش اين است كه حسينعلی نوری در محضر شيخ انصاری عقايد منسوب به خود را انكار كرده و خود را تبرئه نموده است. شاهدی كه بر اين مطلب می توان ارائه كرد، اين است: حسينعلی نوری در جاي ديگر از همان عريضه نوشته است: لذا در پيشگاه عدل سلطاني نبايد به قول مدعی اكتفا رود؛ و در فرقان كه فارق بين حق و باطل است، می فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسق بنبا فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا علي ما فعلتم نادمين»؛ و در حديث شريف وارد است «لا تصدقوا النمام» بر بعضی از علما امر مشتبه شده و اين عبد را نديده اند و آن نفوس كه ملاقات نموده اند، شهادت می دهند كه اين عبد به «غير ما حكم الله في الكتاب» تكلم ننموده و به اين آيه مباركه ذاكر قوله تعالي «هل تنقمون منا الا ان امنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل من قبل»؛ تا آن كه كلام را به اين جا می كشاند كه در شرايط علما می فرمايد: «و اما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه و خافظاً لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام أن يقلّدوه». و اگر پادشاه زمان به اين بيان كه از لسان مظهر وحی رحمن جاری شده ناظر شوند، ملاحظه می فرمايند كه متصفين به اين صفات وارده در حديث شريف، اقل از كبريت احمرند؛ لذا هر نفسی كه مدعی علم است، قولش مسموع نبوده و نيست.(7)
حسينعلی در جای ديگر همان عريضه نوشته است: «بعضی از علما كه اين بنده را تكفير نموده اند، ابداً ملاقات ننموده اند و اين عبد را نديده اند و بر مقصود مطلع نشده اند؛ «و معذلك، قالوا ما ارادوا و يفعلون ما يريدون». واضح و آشكار است كه بنا بر آن چه بيان شد، اين امر، احتمالی جز شياد بودن و فريب كاری او ندارد؛ زيرا امكان ندارد هيچ عالمی ادعای كسی را بشنود كه خاتميت را انكار می كند و قائل است كه دين اسلام نسخ شده و پيامبر جديدی با احكام ديگری آمده است، علما را توبيخ و تضليل نمايد، عقايد اماميه را خرافات و اوهام باطله تلقی كند و تمام نجاسات را پاك بداند، آنگاه در برابر آن موضعگيري نكند.
شيخ انصاری در كتب خود، به كفر منكر ضروري دين اسلام تصريح كرده و منكر وجوب نماز، خمس و معاد جسمانی را - كه اين طايفه منكرند - كافر و نجس شمرده است. به همين دليل، امكان ندارد حسينعلی دعاوی خود را نزد شيخ بيان كرده باشد؛ بلكه به علت ترس از حكم شيخ به ارتدادش، مظلومنمايی كرده و خود را تبرئه نموده است.
حسينعلی – همان گونه كه نقل كرديم - در تناقضی آشكار می گويد: «بر بعضی از علما امر مشتبه شده و اين عبد را نديده اند؛ و آن نفوس كه ملاقات نموده اند، شهادت می دهند كه اين عبد به غير ما حكم الله في الكتاب تكلم ننموده». آيا آوردن دين جديد و انكار خاتميت رسول اعظم (صلی الله علیه وآله) و نسخ اسلام و زير سؤال بردن احكام آن «غير ما حكم الله فی الكتاب» نيست؟ آيا به جز بر فريب و دروغ و شيادي، به چيز ديگري قابل حمل است.؟
در بین این پنج نکته ، نکته دوم یعنی نظر آیه الله مددی به نظرم جالب آمد زیرا علما گاها به دلایل سیاسی وارد این بازی ها نمی شدند چون آن ها را دامی از طرف استکبار می دانستند شبیه همین مسئله در برخورد امام خمنیی با کتاب شهید جاوید است، امام خمینی مسئله را نوعی بازی استکبار می دانستند که می خواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد.
ایشان در توصیه ای به فرزندشان حاج احمدآقا می فرمایند:«شما در اختلافات بین طلاب و اهل منبر راجع به کتاب و هر چیز دیگر وارد نشوید.»(8)
امام خمینی همچنین در نامهای به محمد یزدی نوشت:
«آن چه اخیرا مورد تأسف این جانب است اختلافاتی است که نمیدانم با چه دستی در حوزه علمیه قم و بین اهل منبر بلکه محراب حادث شده است و همین نحو بین اهل علم تهران و اهل منبر حادث شده است. امروز که اصول احکام در دستبرد اجانب و نوکرهای آنها است به جای وحدت کلمه این نحو تفرّق و توهین بعضی از بعضی موجب کمال تأسف است و کاشف از عدم رشد جامعه است.»(9)
او در جایی دیگر به این موضوع چنین اشاره کرد: «چه بساطی درست کردند برای کتاب شهید جاوید!؟ با هم اختلافات اهل منبر و اهل محراب و اهل بازار و اهل کذا. یکی از این طرف کشید... همه قوا صرف کتاب شهید جاوید شد.»(10)
به نظر می رسد نگاه شیخ انصاری به پدیده بابیه و بهائیه همانند نگاه امام بوده اگر چه جریان کتاب شهید جاوید جریان درون مذهبی بوده ولی از باب این که هر دو فتنه استکبار بر چپاول کشورهای اسلامی بوده شبیه به هم هستند. مخصوصا اگر حسین علی نوری در نزد شیخ انصاری خود را به دروغ تبرئه کرده باشند.
منابع:
(1) انصاری، 1369، ج3، ص 109-110.
(2) روحاني، 1386.
(3) موسوی مددی، 1371، ص 15.
(4) كسروي، 1323، ص 60-62.
(5) دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، 1381، ج 11، ص 118.
(6) مهتدي، 1344، ص 151-230.
(7) همان، ص 360.
(8) صحیفهامام، ج۳، ص۱۸.
(9) صحیفهامام، ج۲، ص۳۴۱.
(10) صحیفهامام، ج۴، ص۲۳۶.