پرسش:
حتماً این حدیث را شنیدید که «خدا زیبا است و زیبایی را دوست دارد». درباره این حدیث، این سؤال برام پیش اومد که چرا خدا زیبا است در حالی که جسم و اندام ندارد تا به سبب تناسب آنها زیبا باشد؟!
پاسخ:
پاسخ اجمالی:
زیبا دانستن یا ندانستن خداوند، کاملاً به این نکته بستگی دارد که تعریف ما از واژه جمال و زیبایی چه چیزی است. اگر منظور و مراد از زیبایی، تنها سویه مادی و جسمانی آن بوده و بهتناسب اندام و اجزاء در یک کل تعریف شود، در این صورت وصف زیبایی، قابل اتصاف به خداوند نیست، اما اگر سویههای معنوی زیبایی نیز در نظر گرفته شود، اطلاق جمیل بر خداوند مانعی نخواهد داشت. با توجه به این که واژه زیبایی ناظر به ویژگی خاصی در موجودات است كه درك آن، سبب پیدایش شگفتی و لذت برای درك كننده اش است، پس میتوان ذات و اوصاف و افعال خدا را نیز زیبا دانست چرا که دارای ویژگی خاصی است که اهل فکر و بصیرت را به شگفتنی وا میدارد و مایه مسرّت و لذت میباشد.
پاسخ تفیصلی:
«جمیل» یکی از صفات خداوند است که هرچند قرآن کریم بدان اشارهای ندارد، اما در روایات ما این مضمون که «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد» از طرق مختلف و در منابع متعددی مورداشاره قرار گرفته و بهعنوان نمونه در روایتی از امام علی (علیهالسلام) اینگونه آمده است که «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست دارد اثر نعمتی که به بندهاش ارزانی داشته است را در او ببیند.»(۱)
البته اطلاق واژه جمیل بر خداوند تبارکوتعالی منحصر به همین روایات نبوده و در روایات و ادعیه بسیاری چنین وصفی برای خداوند در نظر گرفتهشده است.
با عنایت به این مقدمه، در ادامه در قالب چند نکته، به نقد و بررسی پرسش حاضر میپردازیم:
نکته اول:
اولین و مهمترین نکتهای که در پاسخ به این پرسش باید موردنظر قرار گیرد، مسئله «تعریف و تبیین زیبایی» است. تعریفی که از زیبایی در پرسش انعکاس یافته، ظاهرا منصرف به زیبایی ظاهری و تناسب میان اجزای یک موجود مادی است. درحالیکه چنین تعریفی از زیبایی ناقص بوده و اشکالاتی بر آن بار میشود. درنتیجه در ابتدا باید دید که اساساً زیبایی یعنی چه؟
در پاسخ به اینکه زیبایی چیست، میان فلاسفه اتفاقنظر وجود ندارد:
از نگاه فیثاغورثیان در یونان باستان، «تناسب طلایی»(۲) که از نسبت خاص هندسی و ریاضی میان اشکال و اعداد ناشی میشد، عامل زیبایی شناختهشده است.(۳) ارسطو، زیبایی را تناسب مطبوع تعریف میکرد که نظم، همسازی و روشنی (نظم، تقارن و تعین) این تناسب مطبوع را میسازد.(۴) افلاطون معتقد است میبایست زیبایی را با دو مفهوم عدالت (وضع کل شی فی موضعه) و مفهوم حقیقت (نحوهای از اتحاد با نیکی) جستجو کرد و حتی مسئله سودمندی را هم از مقومات زیبایی میداند(۵) و فلوطین، زیبایی را بهرهای میداند که اشیاء از «ایده» دارند که در حقیقت همان نیروی صورتگری الهی در «واهب الصور» است.(۶)
در میان فیلسوفان مسلمان نیز فارابی، زیبایی را «به دست آمدن کمال نهایی مخصوص همان شیء» دانسته(۷) و ابنسینا زیبایی و شکوه هر چیزی را به این میداند که آنچنانکه واجب است (به وجوب غایی)، آنچنان باشد.(۸) صدرالمتالهین نیز با طرح اصالت وجود، وجود و زیبایی را عین هم دانسته و معتقد است که هر آنچه موجود باشد، زیباست (اصل شمول زیبایی) و همانطور که عالم دارای مراتبی از وجود است که به نحو تشکیکی، مرتبه بالاتر شدیدتر از مرتبه پایینتر است، زیبایی نیز دارای مراتب بوده و مرتبه عالی آن همان ذات الهی است که سعه وجودیاش درنهایت بیحدی و بیقیدی قرار دارد و دارای تمام کمالات است و هر چه در سلسله طولی موجودات، بهطرف دیگر میرود، کمالاتش کمتر و حدود و قیودش بیشتر میشود. (اصل تشکیک زیبایی)(۹)
با این توضیحات، مشخص می شود اولا در تبیین حقیقت زیبایی، میان فلاسفه اختلافنظر است؛ ثانیا تبیینهای فیثاغورثیان و ارسطو از زیبایی، فراگیر نیست و نه فقط شامل خداوند نیست بلکه در مورد فضایل اخلاقی و امور معنوی نیز صادق نیست؛ اما سایر تبیینها فاقد این محدودیتند و بر خداوند صادقند.
نکته دوم:
از منظر هستیشناسی عرفانی، جمال و زیبایی خداوند معنای حقیقتیتری به خود خواهد یافت. ازنظر عارفان، کل جهان، جمال حضرت حقّ تعالی است و این مطلب بالاتر از مطالب پیشین است. چون در عبارتهای پیشین خداوند منشأ زیباییهای عالم تلقی میشد، اما در نگاه عرفانی، همه هستی، جلوه و شأن خداست و زیبایی نیز به همین تجلی و ظهور یکباره حق تعریف میشود.(۱۰)
اینهمه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد(۱۱)
درنتیجه در این تعریف، تنها خداوند است که اصالتاً و حقیقتاً زیباست و هر چه متصف به وصف زیبایی میشود، ازآنجهت است که آینه وار، در حال انعکاس جلوهای از جلوات حضرت حق میباشد.
نکته سوم:
با قطعنظر از دیدگاههای پیچیدهای که فلاسفه و عارفان درباره حقیقت زیبایی بیان کردهاند، میتوان گفت که زیبایی معنایی مشخص و متعارفی دارد که هر کسی با آگاهی از آن، به آسانی مصادیقش را تشخیص میدهد.
با مراجعه به فهم عرفی و مصادیقی که برای زیبایی ذکر شده، مشخص میشود که زیبایی محدود به امور مادی و اجسام نیست و حتی درباره فضایل اخلاقی و معنوی نیز صادق است. مثلا گفته میشود زیبا است که انسان راستگو باشد و زیبا است که یک حکومت عدالت بورزد یا زشت است که انسان دروغ بگوید و دزدی نماید.
گستره مصادیق زیبایی، به خوبی نشان میدهد که کدام یک از خصایص مصداق، داخل در معنای زیبایی نیست و به عنوان قیدی آن را محدود نمیسازد. مثلا وقتی درباره فضایل اخلاقی از واژه زیبایی استفاده میکنیم، متوجه میشویم که زیبایی محدود به زیبایی گُل و زیبایی چهره نیست و میتواند دارای مصادیق غیرمادی نیز باشد.
به تعبیر فنی، واژه زیبایی، برای روح معنای زیبایی وضع شده که خصوصیات متفرقه مصادیق در آن قیده نشده است. به همین جهت، هم میتوان گُل را زیبا دانست و هم انسان را و هم فضیلت اخلاقی و هم خدا را.
این مطلب، محدود به واژه زیبایی نیست و درباره سایر صفاتی که میشناسیم نیز صادق است. مثلا واژه علم، هم درباره انسان صادق است و هم درباره خدا؛ با این که میدانیم علم خدا برخلاف علم انسان، بیکران و غیراکتسابی و خطاناپذیر و غیره است. این تفاوتهای مصداقی، در اصل معنا قید نشده است و به همین جهت، واژه علم هم برای اشاره به آگاهی خدا به کار میرود و هم برای اشاره به آگاهی انسان.
همین مطلب درباره زیبایی نیز صادق است. زیبایی معنای فراگیری دارد که بر مصادیق متنوعی تطبیق میکند و وجه اشتراک آنها «کمال و ویژگی خاصی است که سبب لذت بردن و شگفتی بیننده میشود». به تعبیر دقیقتر، «زیبایی وصفی است در موجودات، كه درك آن، سبب پیدایش شگفتی و لذت برای درك كنندهاش باشد.»(۱۲) از این منظر، زیبایی درباره چیزها یا رفتارهایی به كار می رود كه شخص از مواجهه با آنها لذت می برد و دچار شگفتی میشود؛ فرقی نمیکند که آن چیز، یک شیء مادی باشد یا غیرمادی، از سنخ ممکنات باشد یا از سنخ واجب الوجود، ناظر به رفتار انسان باشد یا رفتار خدا.
با این توضیحات مشخص میشود که زیبایی محدود به اجسام و اشیای مرکب نیست و شامل خدا نیز میباشد و به همین جهت، خداوند را زیبا دانستهاند به این بیان که آدمی با تامل بر کمالات الهی، شگفتی و لذت مییابد و خدا را شایسته ستایش و تمجید میداند.
کلمات کلیدی:
جمیل، جمال، زیبایی، صفات خدا.
پانویس:
1). کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، قم، دار الحدیث، چ ۱، ق۱۴۲۹، ج۱۳، ص ۷.
2). Golden ratio
3). ر.ک: افلاطون، دوره آثار افلاطون، به تحقیق محمدحسن لطفی، تهران، خوارزمی، چ ۲، ۱۳۶۷ ش، ج ۲، ص ۶۴.
4). ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرفالدین خراسانی، تهران، انتشارات حکمت، ۱۳۴۸ ش، ص ۴۲۶.
5). بابایی، علی، پریچهره حکمت: زیباییشناسی در مکتب صدرا، تهران، نشر مولی، ۱۳۹۹ ش، چ ۵، ص ۳۱.
6). افلوطین، انئادها (تاسوعات)، ترجمه فرید جبر، بیروت، مکتبه الناشرون، ۱۹۹۹۷ م، ص ۸۷.
7). فارابی، ابونصر، آراء اهل مدینه الفاضله، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۹۱ م، ص ۵۲.
8). «جمالُ کلِ شیء و بهاوُه هو أن یکون علی ما یجب له» ابنسینا، المبدا و المعاد، تصحیح عبدالله نورانی، تهران، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، با همکاری دانشگاه تهران، ۱۳۷۹ ش، ص ۱۷.
9) . ر.ک: هاشم نژاد، حسین، زیباییشناسی در فلسفه صدرالمتالهین، نشریه فلسفه، سال ۳۹، ش ۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۰.
10). همان.
11). حافظ شیرازی، محمد، دیوان اشعار، تصحیح قاسم غنی و محمد قزوینی، تهران، نشر لقمان، [بیتا]، غزل ۱۱۱.
12). تاجیک، علیرضا و سیداکبر حسینی، هنر و زیبایی در اندیشه آیت اللّه مصباح، مجله معرفت فلسفی، سال دهم، پاییز ۱۳۹۱ش، شماره اول، ص۱۶۷ـ۱۹۸.