سؤال:
آیا جلوگیری از تبلیغ ادیان و مذاهب دیگر، انصاف است؟
پاسخ:
این مسأله بر میگردد به امنیت عقیده در این باره باید گفت که تمامی انسانها از جهت باورها و اندیشهها دارای امنیت هستند و نمیتوان ایشان را به سبب باورهایی که دارند، تهدید کرد و در ناامنی قرار داد، چه این که باورها و اندیشهها خاستگاه زندگی اجتماعی است و بیشترین نقش را در بروز رفتارهای فردی و اجتماعی دارد.
براین اساس در اسلام باورها و عقاید بسیار با ارزش است و نمیتوان ایشان را به پذیرش باوری جدید و وانهادن عقیده خود وادار ساخت.
قرآن، تهدید و ارعاب صاحبان عقیده را برنمیتابد و با هر شکل تهدید مخالفت میکند، چه این که اولاً از انسان رهایی از تقلید (به عنوان یک عامل درونی بر اکراه) را میطلبد و تقلید کنندگان را نکوهش میکند. (1)
دوم: انسان را به بهره گیری از عقل فرا میخواند و از ایشان تأمل و تدبر در آفرینش و آفریدگار را خواسته است.
سوم: عقیده را امری درونی و اختیاری و جبرناپذیر معرفی میکند. (2)
چهارم: ناسازگاریهای عقیدتی و دینی را خواست خداوند میداند: «و لو شاء ربک لامن من فی الارض کلّهم»؛ اگر پروردگار تو میخواست همه کسانی که روی زمین هستند، (به اجبار) ایمان میآوردند. (3)
پنجم: وظیفه پیامبران را تبلیغ، بیم و بشارت میشناسد و اجبار مردم بر پذیرش دین را وظیفه ایشان نمیخواند. (4)
ششم: مسلمانان را به مدارا با مخالفان دعوت میکند و ایشان را از درگیری با کافران باز میدارد و مخالفان را (به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بیطرفی) در امنیت میداند. (5)
بنابراین بر طبق آیات قرآن هیچ کس را نمیتوان بر پذیرش عقیدهای اجبار کرد؛ زیرا عقیده (مذهبی، سیاسی و ...) امری اختیاری و قلبی است و به هیچ روی اجبار و اکراه نمیپذیرد.
بعد از این مقدمه به پاسخ میپردازیم:. دین اسلام مطابق با فطرت است. اگر فردی به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انکار نداشته باشد، به صورت طبیعی و معمولی به آن ایمان میآورد.
قرآن میگوید: «لا اکراه فی الدین»؛ در پذیرش عقیده اکراه نیست. اصولاً عقیده با اکراه سازگار نیست. این سخن درستی است؛ ولی نباید از این گزاره، تفسیر ناروا نمود و گفت: هر که هرگونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقاید دیگران را به بازی بگیرد، بلکه قرآن به دنبال سخن مذکور میگوید: «قد تبیین الرشد من الغی؛ راه راست از راههای انحرافی و نادرست روشن است» (6) یعنی وقتی راه رشد و حقیقت آشکار است، دلیلی برای اکراه و اجبار وجود ندارد؛ زیرا عقل سلیم بدون داشتن انکار و عناد آن را پذیرا است. بنابراین، انسان حق ندارد از آزادی سوء استفاده کند و به بهانه آزادی، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگیرد و امنیت فکری و فرهنگی اجتماع را متزلزل و مختل نماید.
این سخن نیز مورد پذیرش عقل و عرف است.
حال اگر فردی در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین اسلام بر حق نیست، میتواند دین دیگر را انتخاب کند، اما انتخاب یک دین غیر از تخریب و تجاوز به باورهای دین دیگر و ضربه زدن به آن است وحکم ارتداد و آن چه در سؤال شما آمده مربوط به دومی است نه اولی. بنابراین یک انسان در جامعهای که براساس اعتقادات و باورهای دینی، قوانین، رفتارهای اجتماعی و فردی، امیال و آرزوهای انسانها ارزشهای اخلاقی شکل گرفته که هر یک از این موارد کارکردهای بسیاری در زندگی فردی و اجتماعی دارد، حق ندارد در برابر دین و اعتقادات موضعگیری نموده و درصدد تخریب آنها باشد، زیرا آثار نامطلوب در زندگی فردی و ا جتماعی ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعی خواهد شد، بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومی و ایمان مردم را متزلزل میکند، اظهار آن روا و شایسته نیست، و با وجود یک سری شرایط اسلام با مرتد برخورد میکند. اما اگر باور خود را رواج نداد و در مقابل دین اسلام موضع گیری نکرده و به امنیت فکری و فرهنگی جامعه آسیبی وارد نکرد، به او کاری ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیدهاش نزد خودش محترم است.
این که خدا با او چگونه برخورد میکند، تنها خدا میداند که وی صداقت دارد یا از روی عناد و لجاجت به این عقیده روی آورده است. خداوند فردای قیامت بر پایه عدل و حکمت، با او رفتار خواهد کرد.
با توجه به توضیحات فوق، به دست میآید که حکم ارتداد از نظر اسلام، یک حکم سیاسی و اجتماعی است، نه اعتقادی و آن نیز برای کسانی است که در صدد ناامنی جامعه دینی و تزلزل اجتماعی و تمسخر باورها و اعتقادات مردم هستند.
نکته دیگر این که خوب است بدانید که در اسلام به عقل و تفکر اهمیت بسیار داده شده، بر خلاف مسیحیتِ رسمی کلیسایی (که حوزة ایمان را در برخی از موارد مانند آموزه تثلیث و عشای ربانی از حوزه عقل جدا میداند و آنها را منحصر در حوزه ایمان میداند)، اسلام معتقد است که تمام حوزههای ایمان و آموزههای اعتقادی در حوزة عقل و اندیشه است و نمیتوان با جدا کردن برخی از عقاید از حوزه عقل و وارد کردن در حوزه ایمان، غیر عقلانی بودن آنها را توجیه کرد. همچنین خداوند در قرآن به پیامبرفرمان میدهد: «به بندگانم بشارت ده، آنان که سخنان مختلف را میشنوند و بهترین سخن را برمیگزینند» (7) پس دعوت اسلام، گوش فرا دادن به عقاید مختلف و برگزیدن بهترین سخن است، در عین حال که تمام پیروان ادیان آسمانی را به توحید و وحدت دعوت میکند: «بگو ای اهل کتاب! به سوی کلمهای مشترک بین ما و شما بیایید (آن این که) جز خدا را نپرستیم و برای او هیچچیز و هیچ کس شریک قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را ارباب خود (غیر از خدا) برنگزیند» (8)
وارد شدن یهودی یا مسیحی به اسلام، با پذیرش مسیحیت توسط مسلمان تفاوتی دارد؛ زیرا اسلام منکر یهود و مسیحیت نیست و خود را کاملکننده آنها میداند، همان گونه که مسیح خود را کاملکننده یهودیت و تورات معرفی کرده است. بنابر این با وارد شدن مسیحی به اسلام نمیتواند حکم ارتدادی که در یهود و مسیحیت وجود دارد، شامل حال وی شود، در حالی که اگر مسلمان وارد دین یهود یا مسیحیت شود، با انکار اسلام همراه خواهد بود و چنین شخصی منکر دین اسلام است.
منابع:
1. بقره: 2/ 170.
2. بقره: 2/ 256؛ یوسف: 12/ 108؛ انسان: 76/ 3؛ کهف: 18/ 29.
3. یوسف: 12/ 99؛ انعام: 6/ 149 و 35.
4. آل عمران: 3/ 20؛ مائده: 5/ 92؛ یونس: 10/ 41.
5. انفال: 8/ 61.
6. بقره: 2/ 256.
7. زمر: 39/ 18.
8. آل عمران: 2/ 64.