سؤال:
اگر چشم زخم درست است، پس قدرت خداوند چه میشود؟
پاسخ:
اصل تأثیر شورچشمی واقعیت دارد؛ اما احتمال متأثر شدن از این خطرات آن قدر ناچیز و بیاهمیت است که ارزش توجه کردن به آن و دغدغه ذهنی یافتن در قبال آن را ندارد و همان بهتر که انسان با بیتوجهی این امور را به اهلش بسپارد و زندگی خود را بر اساس عقلانیت و خردورزی و توکل به خداوند بنا نهد.
حتی اگر بپذیریم که برخی از صدمات و خطرات این گونه امور صدمات جدی و غیر قابل جبرانی است، آن چه در قرآن ذکر شده بهترین دلیل بر لزوم بیتوجهی به این گونه امور است؛ زیرا خداوند میفرماید: «ولى هيچ گاه نمىتوانند بدون اجازه خداوند، به انسانى زيان برسانند» (1) در واقع آن چه رخ میدهد خروج از اراده و خواست خداوند نیست و آن چه در عالم بر همه امور تسلط دارد اراده الهی است.
اما در هر حال علل و عواملی همچون چشم زخم قاهر بر اراده و تقدیر الهی نیستند و اگر بنا بود که دشمنان خدا بتوانند با این ابزار از اراده خداوند پا فراتر نهاده و برخلاف قضای الهی به خواستههای پلید خود برسند که هیچ پیامبری در مسیر اهداف عالی خود به موفقیت نمیرسید.
بر اساس این مطالب روشن میشود که اختیار انجام امور یاد شده همانند اختیار انجام هر عمل نادرست دیگری است و تفاوتی بین این امور نیست و نباید تصور کرد که قدرت یافتن فردی بر انجام این گونه کارها خروج از دائره اختیار و عدالت و اراده الهی است؛ زیرا اختیار انجام امور شر هماند اختیار انجام خیر بوده و نباید تصور کرد که لازم است تنها قدرت انجام خوبیها برای انسان وجود داشته باشد.
در واقع این گونه امور که در موارد خاص به کار می رود و تأثیرگذاری محدود آنها هم تحت اراده کلی خداوند در تأثیرپذیری معلولها از علل شناخته شده یا ناشناخته خود است؛ هر چند این که این امور در تحت اراده الهی هستند به معنای مقبول بودن و مطلوب بودن این امور در نزد خداوند نیست.
به عبارت روشنتر، تأثیرگذاری محدود این علل خاص و فردی که سحر و جادو می کند همانند آن است که فردی ظالم و جنایتکار کسی را اجیر کند که مثلا به انسانی دیگر صدمه برساند؛ سحر و جادو در این جا همانند سلاح عمل میکند و تنها ابزار و وسیلهای برای اجرای مقاصد شوم آن فرد ظالم است همانند همه رفتارهای دیگری که برخلاف دستور خداوند و شریعت انجام میشود؛ اما وقتی علت انجام آن رفتار حاصل شود معلول هم محقق میگردد و این امر خارج از فرایند طبیعی حوادث عالم نیست.
منبع:
1. بقره: 2/ 102.