پرسش:
آیا این گفته قرآن و تورات درست است که حضرت موسی علیه السلام زبانش میگرفت و وقتی پیامبر شد، از خدا خواست مشکلش را برطرف کند؟ آیا درخواست ایشان برآورده شد؟ چرا خداوند دعای موسی علیه السلام درباره گره گشایی از زبانش را برآورده نکرد و در نتیجه، فرعون او را میان مردم مسخره کرد(سوره زخرف، آیه ۵۲)؟! آیا گرفتگی زبان نقیصهای برای ایشان در انجام وظایف نبوت نیست؟ کسی که قرار است مردم را با زبانش دعوت کند، زبانش گرفته است و نمیتواند منظورش را به خوبی به مردم برساند و باید برادرش سخنگویش باشد!
پاسخ:
بنابر اصل و قاعده کلی، پیامبر میبایست از هرگونه نقصان ظاهری و باطنی که در انجام وظایف پیامبری اختلال ایجاد میکند، مصون و پاک باشد.(۱) از سوی دیگر، طبق فرازی از تورات(۲) و ظاهر برخی از آیات قرآن کریم،(۳) حضرت موسی علیه السلام لکنت زبان داشتهاند. این تصور، که در برخی از تفاسیر شیعه و سنی نیز انعکاس یافته، شبهۀ نقصان در وظایف پیامبری حضرت موسی علیهالسلام و ناتوانی در سخن گفتن را ایجاد کرده است؛ از این رو، در ادامه در قالب چند نکته به نقد و بررسی این اشکال میپردازیم.
نکته اول:
خداوند در سوره شعرا میفرماید: « و سینهام تنگ میشود، و زبانم به قدر کافی گویا نیست (به برادرم) هارون نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند).»(۴) در سوره قصص نیز با همین مضمون آمده که: « و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است، او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند؛ میترسم مرا تکذیب کنند.»(۵)
در مواجهه با این آیات، دو مطلب به ذهن برخی از مفسران رسیده است: اول اینکه حضرت موسی علیهالسلام لکنت و گرفتگی در زبان داشته است و دوم اینکه حضرت هارون علیهالسلام فصاحتی بیشتر از حضرت موسی علیه السلام داشته است.(۶) این برداشتها صحیح نیست.
یکی اینکه، باید به معنای کلمه «افصح» که از ماده «فصح» آمده توجه کنیم. «فصح» در لغت به معنای ظهور چیزی است، بدون توجه به هرگونه پیشینه و مفروضات ذهنی و یا هر امر دیگری.(۷) بنابراین اگر کلامی را با مفروضات ذهنی خود لحاظ کنیم، دیگر آن مطلب به صورت فصیح و خالص دریافت نشده است. دوباره آیات مربوطه را با این نگاه بررسی میکنیم: آیه ۱۴ سوره شعرا: « و آنها (به اعتقاد خودشان) بر من گناهی دارند میترسم مرا به قتل برسانند (و این رسالت به پایان نرسد)» و آیه ۳۳ سوره قصص: «عرض کرد: پروردگارا من از آنها یک تن را کشتهام میترسم مرا به قتل برسانند.». این دو آیه، به حادثهای اشاره میکند که حضرت موسی علیهالسلام مرد قبطی را کشته و فرعونیان به تلافی خون، دنبال کشتن ایشان هستند.
با توجه به معنای واژه «فصح» و آیاتی که به سابقه قتل اشاره میکند، به نظر میرسد مراد حضرت موسی علیهالسلام در آیه، آن باشد که هارون علیهالسلام، به دلیل اینکه کلام او آمیخته به پیشینه قتل نیست و به عبارتی، به روی کلام هارون علیه السلام ، پردهای از سابقه قتل نیفتاده است، فصاحت و تأثیر زبانی و شنیداری هارون علیهالسلام نسبت به حضرت موسی علیهالسلام بیشتر است. چرا که کلام حضرت موسی علیهالسلام با توجه به پیشینه و مفروضات ذهنی که فرعونیان از او داشتند (یعنی قتل شخص قبطی)، نمیتوانست در میان آنان مؤثر واقع شود و احتمال این نیز وجود داشت که حضرت موسی علیهالسلام را به تلافی خون او به قتل برسانند و ایشان نتواند مأموریت خود را به اتمام رساند. لذا حضرت از خداوند درخواست میکند که مأموریت الهی را با همراهی هارون علیهالسلام به انجام رساند.(۸)
دوم اینکه، به توجه به نکته اول و نیز آیاتی مانند: « بگو برای خدا دلیل رسا (و قاطع) است.»(۹) که دلالت بر بلیغ بودن حجت الهی دارد؛ نبی و رسول، میبایست در نهایت فصاحت و بلاغت و عاری از هرگونه عیب در تکلم باشد تا رسالت خود را به انجام برساند. از این رو منظور از گِرِهی که در آیات از آن یاد شده، «تقیه» است و نه «لکنت زبان»؛ چرا که حضرت موسی علیهالسلام از آنجا که در خانه فرعون پرورش یافته و شخصی از قوم فوعون را کشته بود، نمیتوانست بدون این حواشی سخن خود را بیان کند و نسبت به فرعونیان موضع بگیرد. از این رو منظور از آیه «وَیضِیقُ صَدْرِی وَلَا ینْطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَی هَارُونَ»(۱۰) تنگ بودن سینه است و ارتباطی با مشکل تکلم و لکنت ندارد.(۱۱)
نکته دوم:
آنجایی که حضرت موسی علیهالسلام دعا میکند که: «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی؛ و از زبانم گره بگشای.»(۱۲)، خداوند دعای حضرت را مستجاب کرده و اینگونه خطاب میرسد: «فرمود ای موسی خواستهات به تو داده شد.»(۱۳) با صرف نظر از اینکه «عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی» چه معنایی دارد، خداوند دعای حضرت را برآورده کرد. در این رابطه آیت الله جوادی آملی عقیده دارد که اگر هم در زبان حضرت موسی علیهالسلام عقده و لکنتی وجود داشته باشد، با دعا کردن حضرت و استجابت دعا از سوی خداوند، حل شد.(۱۴)
نکته سوم:
آنچه که در کتب تاریخی و نیز روایات اسلامی، در رابطه با داستان حضرت موسی علیهالسلام و لکنت ایشان آمده دارای اشکالاتی از قبیل غیر عقلانی بودن،(۱۵) خدشه در سند(۱۶) و عدم دلالت و نبودن تصریح در لکنت داشتن حضرت(۱۷) میباشد. لذا نمیتوان به نقلهای تاریخی و روایی نیز استناد کرد.
نکته چهارم:
مسئله دیگر راجع به آیاتی از سوره زخرف است. در این آیات آمده: « و فرعون در میان قومش آوازه بلند کرد کهای مردم، آیا کشور با عظمت مصر از من نیست؟ و چنین نهرها از زیر قصر من جاری نیست؟ آیا (عزت و جلال مرا در عالم به چشم) مشاهده نمیکنید؟ بلکه من (به ریاست و سلطنت) بهترم تا چنین مرد فقیر خواری که هیچ منطق و بیان روشنی ندارد.»(۱۸) از ظاهر آیات برمیآید فرعون، با تعریف از جایگاه خود و نیز تحقیر جایگاه حضرت موسی علیه السلام ، قصد بیاعتبار کردن ایشان را در میان مردم داشته است. عدهای این آیات را مرتبط و هم راستا با آیات سوره قصص، طه و شعرا دانسته و عقیده دارند فرعون بر اساس عدم فصاحت و نیز لکنت حضرت موسی علیه السلام، ایشان را تحقیر کرده،(۱۹) در حالی که به سه دلیل میتوان این مدعا را رد کرد:
اولا اینکه از ظاهر آیه، تنها تحقیر حضرت موسی علیهالسلام توسط فرعون به حسب جایگاه، دیده میشود و به موضوع عدم فصاحت و یا لکنت زبان حضرت موسی علیهالسلام اشاره نمیکند.
ثانیا طبق نظر آیت الله جوادی آملی، مراد از عبارت «وَلَا یکَادُ یبِینُ» در آیه، این است که این جمله به خاطر آنکه از زبان فرعون نقل میشود، بیانگر نوع نگاه فرعون نسبت به حضرت موسی علیهالسلام است و نه حقیقت و واقعیت موجود درباره آن حضرت. به عبارتی فرعون سخن حضرت موسی علیه السلام را نمیفهمید نه آنکه موسای کلیم نتواسته بیان کند.(۲۰)
ثالثا فضای آیه بدین گونه است که فرعون، دو افتخار بزرگ خود همانند حکومت بر مصر و مالکیت نیل را میبایست در برابر دو نقطه ضعفی از موسی علیهالسلام نشان دهد که همسو با سیاق آیه باشد. بنابراین فرعون دو افتخار خود را در برابر فقرِ حضرت موسی علیهالسلام و مستضعف و بیبهره بودن ایشان از مال دنیا بیان میکند نه اینکه افتخارات خود را در برابر فقر و لکنت زبان حضرت قرار دهد.(۲۱)
کلمات کلیدی:
حضرت موسی علیهالسلام، لکنت زبان، شرایط پیامبری، عصمت از عیوب ظاهری.
پی نوشتها:
1.ر.ک: فاضل، مقداد بن عبدالله، اللوامع الالهیه، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰ ش، ص۲۱۱.
2.«موسی عرض کرد: "ای خداوند، من سخنور خوبی نبودهام، نه از ابتدا و نه از وقتیکه تو با من صحبت کردهای. من در حرف زدن کند هستم و نمیتوانم خوب حرف بزنم." خداوند فرمود: "چه کسی به انسان زبان داد؟ یا چه کسی او را کر و لال آفرید؟ چه کسی او را بینا و یا کور کرده است؟ آیا نه من که خداوندم؟ حالا برو، من به زبان تو قدرت خواهم داد و به تو یاد میدهم که چه بگویی." امّا موسی عرض کرد: "نهای خداوند. خواهش میکنم یک نفر دیگر را بفرست." آنگاه خداوند بر موسی خشمگین شد و فرمود: "آیا نمیدانم که برادرت هارون لاوی سخنران خوبی است؟ او الآن به ملاقات تو میآید و از دیدن تو خوشحال خواهد شد. تو با او صحبت کن و به او بگو که چه بگوید. به هنگام صحبت به هردوی شما كمک خواهم كرد و به هردوی شما خواهم گفت که چه باید بکنید. او سخنگوی تو خواهد بود و به جای تو با قوم صحبت خواهد کرد. آنگاه تو برای او مانند خدا خواهی بود و به او خواهی گفت چه بگوید..."»(خروج، ۴: ۱۰-۱۷)
3.سوره زخرف، آیات ۵۲ -۵۳؛ سوره قصص، آیات ۳۲-۳۴؛ سوره شعراء، آیات ۱۰-۱۴؛ سوره طه، آیات ۲۴-۲۸ و ۳۶.
4.سوره شعرا، آیه ۱۳.
5.سوره قصص، آیه ۳۴.
6.فخر الدین رازی، ابوعبدالله محمد بکری، التفسیر الکبیر، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ ق، ج۲۴، ص۵۹۶؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمد حسین شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹ ق، ج۶، ص۲۱۲ و...
7.مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۳۰ ق، ج۹، ص۱۰۲.
8.ر.ک: خطیب، عبدالکریم، التفسیر القرآنی للقرآن، بیروت،دار الفکر العربی، بیتا، ج۱۰، ص۳۴۵؛ هادیان رسنانی، الهه، بررسی دیدگاههای مفسران درباره مراد از فصیح نبودن حضرت موسی علیهالسلام، دوفصلنامه آموزههای قرآنی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، دوره هفدهم، پاییز و زمستان ۱۳۹۹ش، شماره ۳۲، ص۱۷۲ و ۱۷۳.
9.سوره انعام، آیه ۱۴۹.
10.سوره شعرا، آیه ۱۳.
11.ر.ک: صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، قم، فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۵ ش، ج۱۹، ص۷۵-۷۷؛ همو، ترجمان قرآن، قم، شکرانه، ۱۳۸۸ ش، ص۱۰۳.
12.سوره طه، آیه ۲۷.
13.همان، آیه ۳۶.
14.جوادی آملی، عبدالله، تفسیر سوره زخرف، پایگاه اطلاع رسانی بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء، جلسه ۱۷، ۲۳/۱۰/۱۳۹۴.
15.خطیب، التفسیر القرآنی للقرآن، ج۱۰، ص۳۴۴.
16.نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، تحقیق عبدالغفار سلیمان بنداری و سید کسروی حسن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ ق، ج۶، ص۳۹۸-۳۹۹؛ ابن سعد، محمد بن سعد البصری، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ ق، ج۷، ص۲۲۷.
17.قطب الدین راوندی، ابوالحسین، سعید بن هبه الله، قصص الانبیاء، تحقیق غلامرضا عرفانیان یزدی، مشهد، مرکز پژوهشهای اسلامی، ۱۴۰۹ ق، ۱۵۲-۱۵۳.
18.سوره زخرف، آیات ۵۱-۵۲.
19.ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۲۱۳.
20.جوادی آملی، تفسیر سوره زخرف، جلسه ۱۷.
21.ر.ک: هادیان رسنانی، بررسی دیدگاههای مفسران درباره مراد از فصیح نبودن حضرت موسی علیهالسلام، ص۱۸۳.