سؤال:
آیا علوم انسانی ما با مبانی دین اسلام و قرآن کریم در تعارض است؟
پاسخ:
گرچه در این باره جای سخن بسیار است ولی به اختصار باید اشاره شود که علوم انسانی که فعلا در دانشگاهها تحصیل و تدریس میشود بر اساس متد غربی است که بنا است روش بر خواسته از آموزههای دینی در این باره تدوین شود.
ولی در این ارتباط چند نکته اشاره میگردد:
الف) دین اسلام از سه بخش تشکیل شده:
1. عقاید و مبانی فکری،
2. اخلاق و خصلتهای فردی و اجتماعی،
3. احکام و دستور شرعی تشکیل شده است؛
در بخش سوم ممکن است شرائط زمانی و مکانی موجب تفاوت نیازهای انسانها بشود؛ ولی در دو بخش اول هرگز چنین نیست؛ زیرا در بخش اول و دوم تغییر زمان و مکان تفاوتی ایجاد نمی کند ؛ در واقع امور مبنایی فکری انسان مانند: وجود خدا و عالم آخرت و دیگر امور مشابه اگر با استدلال و دلیل عقلی اثبات شوند ، همواره و در هر زمانی ثابت و قابل قبول خواهند بود. تغییر و تبدیل در آنها بیمعناست؛ به نظر شما ممکن است هزار سال دیگر و یا در کره ماه: 2+2 = 5 بشود؟ مسلما این طور نخواهد بود؛ پس نمیتوان هر چیز را مشمول گذر زمان نمود و آن را در زمان جدیدتر از دائره اعتبار انداخت.
از طرف دیگر اصول و مبانی اخلاقی هم تغییر و تبدیلی نخواهند پذیرفت، به نظر شما ممکن است که در هزار سال دیگر ظلم کاری پسندیده محسوب شود و عدالت و ایثار و راست گویی اموری زشت محسوب شوند ؟ یا چون در گذشتههای دور و در زمان پیامبر دروغگویی و خیانت و ظلم و ... زشت و بد بوده است، اما این ارزش های اخلاقی و نیک و بد الان اعتباری ندارد؟ مسلما باز هم جواب منفی است ؛ مثلا اگر اسلام می گوید غیبت حرام است یا دروغ گویی از بزرگ ترین گناهان است ، عقل هر انسانی در می یابد که این حرف در هر منطق و فرهنگ و آیینی قابل قبول بوده و ضررهای زیاد این انحرافات رفتاری بر کسی پوشیده نیست ؛ پس همان گونه که قوانین طبیعی کهنه و متغیر نمیشود و با گذشت زمان خاصیت خود را از دست نمیدهد، عقلا دستورهای اخلاقی و ارزش های دینی اسلام نیز رنگ کهنگی به خود نمی گیرد و مشمول مرور زمان نمی گردد، مانند این که در قرآن کریم آمده است:
«ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشا و المنکر و البغی»؛ (1) خداوند به دادگری و نیکوکاری و دستگیری از خویشان تهیدست فرمان داده و از کارهای زشت و رفتارهای ناهنجار و ستمگری نهی کرده است.
به نظر شما آیا این سفارش و دستور در محدوده زمان و مکان خاصی قرار میگیرند؟
بنا بر این تصوری که در پرسش اشاره شده حداقل در بخشی از دین (معارف دین و اخلاق و ارزشهای انسانی)، غیر منطقی و عقلانی است، اما در محدوده احکام و دستورات دین، اگر دقت کنیم قوانین و دستورات اسلام در برخی موارد از همین قبیل هستند و ارتباطی با محدوده های زمانی و مکانی ندارند، بسیاری از دستورات و احکام و قوانین اسلام مرتبط با امور اعتقادی و اخلاقی است، مثلاً ربا و بسیاری از مباحث و احکام مالکیت با عدالت اقتصادی پیوند می خورد . بسیاری از دستورهای عبادی اسلامی با موضوعات اخلاقی مانند: شکر و سپاس از منعم (نعمتدهنده) پیوند میخورد، اگر چه عبادتی مانند نماز در این مسئله اخلاقی خلاصه نمیشود. (2)
پس در یک نگاه کلی میتوان دریافت که به صرف نزول دستور اسلام در زمان گذشته و در یک منطقه خاص نمیتوان آن را نامناسب برای زمان کنونی دانست.
ب) احکام دین هم روشمند است و هم روش دینی همیشه پاسخ گوست. در این رابطه ممکن است که جای سخن بسیار باشد؛ ولی به اختصار باید گفت:
با نگاهی دقیق تر به دستورات و تعالیم اسلامی به روشنی در مییابیم که تعالیم و دستورات اسلامی از دو نوع متفاوت تشکیل شده اند:
یک نوع قـوانـیـن ثـابـت و همگانی و به اصطلاح ابدی و همیشگی که دگرگونی به آنها راه ندارد؛
نوعی دیگر اصـول و مـقررات متغیر و متحول که با تغییر شرایط و مقتضیات، تغییر و تبدیل پیدا میکند.
آن چه مهم است، بیان ملاک قوانین ثابت است و مقررات متغیر و تشخیص این دو نوع از یکدیگر.
برخی از ملاکها و ویژگیها عبارت هستند از:
1. خردپذیری:
در اسلام عقل یکی از منابع اجتهاد و استنباط احکام است . احکام اسلامی خردپذیر است. به گفته شهید مطهری «حجیت عقل از نظر شیعه به این معنا است که اگر در موردی عقل حکم قطعی داشت، از آن رو که حکم یقینی است، حجت است». (3) مانند نیکوکاری، این دستور کلی و خردپسند است و در همه زمانها ارزش خود را حفظ میکند.
2. مصلحت محوری:
در اسلام احکام بر پایه مصالح و مفاسد است. در این جا که حکم به وجوب کاری شده ،حتماً مصلحت است و در کارهای حرام، مفسده است. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خدا چیزهایی را حلال کرده است که مردم در زندگی و ادامهاش به آن نیازمندند. برای آنان مصلحت و فایدهای دارد . اما چیزهایی را حرام کرده که علاوه بر این که مورد نیاز بشر نیست، موجب فساد و تباهی است» (4)
با توجه به مصلحت محوری گاهی ممکن است پوسته ظاهری با توجه به مقتضیات زمان دگرگون شود. اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعالیم اسلام اکثراً متوجه روح و معنا و راهی است که بشر را به آن هدفها و معانی میرساند. اسلام هدفها را در قلمرو خود میگیرد ؛ اما بشر را در غیر این امر آزاد گذشته است. (5)
3. برخورداری از روش عقلایی اهم و مهم در تعارض احکام:
گاهی برخی از احکام ثابت اسلام با حکم دیگری در عمل تزاحم پیدا میکند، مانند این که وجوب حفظ سلامتی و وجوب پوشش بدن زن در برابر نامحرم، که دو حکم ثابت دین اسلام است، در هنگامی که خانمی بیمار میشود و درمان او بسته به نگاه و لمس پزشک نامحرم باشد، با هم تزاحم میکند. اسلام به عنوان یک قاعده کلی ثابت به مکلف اجازه داده است که : حکم «اهم» (مهمتر) را حفظ کن و حکم دیگر را به دلیل تزاحم با حکم مهم تر موقتاً ترک کن.
4. عرفی بودن موضوعات ثابت:
موضوع برخی از احکام ثابت ، عرفی است، بدین معنا که عرف مصداق موضوع را تعیین میکند، مثلاً در اسلام آمده: معامله ابزار قمار حرام است. تشخیص این که چه چیزی ابزار قمار است، عرف است.
اگر زمانی شطرنج از آلات قمار بود، بدین جهت دیروز حرام بود، اما امروز به جهت این که از حالت قمار خارج شده و تشخیص آن با عرف است ( طبق برخی از نظرات فقهی) حرام نیست.
5. احکام حکومتی:
حاکم اسلامی اختیار دارد که در حیطه غیر الزامی احکام شرعی، بنا بر مصالحی که تشخیص میدهد، حکم الزامی صادر کند، مثلاً عملی را که حکم ثابت آن در اسلام استحباب ، کراهت یا اباحه است، به دلیل مصالحی که شرایط زمان اقتضا میکند، به طور موقت واجب یا حرام کند مانند: عبور از یک مکان عمومی (خیابان) که حکم ثابت آن در اسلام جواز است، ولی حاکم اسلامی میتواند براساس مصالح، شروطی بر آن مقرر کند و بگوید: خیابان یک طرفه است و عبور از طرف دیگر جایز نیست.
6. بهره مندی از قواعد کلی و عام و اجتهاد:
در اسلام قوانین کلی و فراگیر وجود دارد که بر دیگر قوانین نظارت دارد، مانند: قانون «لا ضرر» و «لا حرج» فقیه و حاکم اسلامی با بهرهگیری از این گونه قوانین میتواند با فرایند تغییرات اجتماعی، قوانینی متناسب با آن تدوین کند.
بنا بر این آموزههای اسلامی هم روش مند است و هم روش آن در هر زمان پاسخ گوست و اجتهاد بهترین راه کار در این مسأله است.
در علوم غربی یک نوع تعارض بین دین وعلم طرح وتبلیغ شده است در حالی که قطعا چنین نیست!
چون اولاً: در خود دین آن همه بر فرا گیری علم و دانش تأکید شده.
ثانیاً: قران کریم به صراحت در ده ها آیه ، به جایگاه رفیع و بلند اندیشه و تامل اشاره کرده است و با تعبیرات نظیر: «لعلهم یتفکرون»؛ «لعلکم تتفکرون»؛ «لقوم یتفکرون»؛ «افلا تعقلون»؛ «افلم تکونوا تعقلون»؛ «لعلکم تعقلون»؛ «ان کنتم تعقلون»؛ «لقوم یعقلون»؛ «افلا یعقلون » و ...، و در باره تامل و تدبر در آیات قرآن کریم میفرماید: «کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالالباب»؛ (6) این کتابی مبارک است که آن را به سوی تو نازل کرده ایم تا درباره آیات آن بیندیشند و خردمندان پند گیرند».
هم چنین میفرماید: «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها»؛ (7) آیا به آیات قرآن نمی اندیشند؟ یا بر دل هایشان قفل هایی نهاده امام علی (علیه السلام) نیز فرمود: «الا لا خیر فی علم لیس فیه تفهم الا الا خیر فی قرائه لیس فیها تدبر»؛ (8) آگاه باشید! خیری نیست در دانش که در آن تفکر نباشد. آگاه باشید! خیری نیست در قرائتی که در آن تدبر نباشد.
با توجه به این گونه آموزههای متعالی معلوم میشود که دین نه تنها با علم وروش عملی تضاد ندارد. بلکه در همه امور از جمله برای درک بهتر آموزههای خود به علم و تدبر توصیه نموده است.
منابع:
1. نحل: 16/ 90.
2. مجلسی، محمد باقر، بحار، ج 2، ص 280، نشر دار إحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
3. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج 3، ص 16، نشر صدرا، 1382 ش.
4. مجلسی، محمد باقر، بحار، ج 6، ص 93، نشر پیشین.
5. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص 265 ، نشر صدرا ، 1370 ش.
6. ص: 38/ 29.
7. محمد: 47/ 24.
8. مجلسی، محمد باقر، بحار، ج 92، ص 211، نشر دار إحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق.